وقتی عرف جامعه تغییر کرد قانون معنایی ندارد، اصرار بر اجرای آن در حالی که همه می دانند غیر قابل اجرا است، هم هزینه بیهوده کردن است و هم سایر قوانین را ضعیف می کند.
برخورد سیاسی با پدیده اجتماعی ورزش
اعظم شیرویی
29 شهريور 1398 ساعت 14:57
وقتی عرف جامعه تغییر کرد قانون معنایی ندارد، اصرار بر اجرای آن در حالی که همه می دانند غیر قابل اجرا است، هم هزینه بیهوده کردن است و هم سایر قوانین را ضعیف می کند.
وقتی عرف جامعه تغییر کرد قانون معنایی ندارد، اصرار بر اجرای آن در حالی که همه می دانند غیر قابل اجرا است، هم هزینه بیهوده کردن است و هم سایر قوانین را ضعیف می کند.
بسیاری از مواردی که امروزه در کشور ما به مساله تبدیل شده و تنش ایجاد میکند به ضوابطی مربوط می شود که تغییر یافته اند و کارایی لازم را ندارند. لذا مبارزه آمرانه با آسیب های اجتماعی مثل مبارزه با عفونت ها با آنتی بیوتیک است که در کوتاه مدت جواب می دهد نه در بلند مدت. اولویت دادن منافع سیاسی کوتاه مدت به منافع میان و دراز مدت جامعه روش غلطی است که هر گروه و فردی این روش را انتخاب کند در نهایت بازنده است.
اینکه چرا یک پدیده منفی یا حتی مثبت به یک آسیب تبدیل می شود موضوعی پیچیده است. مثل ورزش و حواشی آن (فساد اخلاقی، تماشاگران، ورود زنان به ورزشگاه، دلالی، و مدیریت ناصحیح و .....) اگر دیدگاه پارسونز در زمینه کارکردگرایی را در نظر بگیریم، میتوانیم کارکردهای ورزش را مورد بررسی قرار دهیم. در واقع، ورزش از جمله عواملی است که میتواند فرد را در دستیابی به اهداف خود، از راههای مقبول اجتماعی، یاری کند. این در حالی است که در بحثی که مرتون تحت عنوان "بیهنجاری" مطرح میکند، گفته میشود که اگر در جامعه اهدافی وجود داشته باشند ولی راههای مورد قبولی برای دستیابی به آنها تعیین نشده باشد، شرایطی فراهم میآید که از برخی افراد جامعه، رفتاری نابهنجار سر زده و افراد به انحراف کشیده شوند که آشوب، سنتگرایی و عزلت و کنارهگیری از جمله نمونههایی از این انحرافات هستند...
اغلب مطالعات نشان می دهد که ریشه بسیاری از آسیب ها در بطن آنها نهفته است. مثلا فحش دادن و توهین هواداران چه در استادیوم ها و چه در فضاهایی مجازی بین الملی شاید بخاطر هیجانی بودن جامعه ما باشد اما در سطح عمومی و در مقیاس های بزرگ عوامل و مولفه هایی همچون نبود آموزش فرهنگی صحیح، نبود ساختار مدیریتی درست و نبود یک جامعه سالم دلیل اصلی هستند به همین دلیل نیز برخوردهای آمرانه و سخت گیرانه، تاثیری زودگذر دارند، زیرا به علت اصلی حمله نمی کنند، بلکه معلول ها را هدف می گیرند و این تازه زمانی وجود دارد که میان جرم انجام شده و تنبیه نسبت عقلانی وجود داشته باشد و جامعه این نسبت را بپذیرد و افزون بر این توزیع تنبیه و اجرای آن محل شک و تردید نباشد، یعنی افراد جامعه واقعا باور داشته باشند که در برابر قانون برابرند و هر کسی در هر مقامی اگر خطایی مرتکب شود به یک نسبت مجازات می شود. اگر این امر زیر سئوال برود، حتی همان تاثیر زودگذر نیز چندان قابل مشاهده نیست. مواردی از این دست از قبیل همین موضوع زنان در ورزش چه به عنوان هوادار و ورزشکار؛ از حضور زنان در ورزشگاه جلوگیری می شود ولی با راههای دیگر دختران خود را به ورزشگاه می رسانند و در فضای رسانه ای هم انعکاس داده می شود که بازتاب آن نه در داخل و نه خارج از ایران خوب نیست ، بهتر است واقعا تغیراتی انجام شود و این مطالبه به حق و اجتماعی زنان از طرف دست اندرکاران پاسخ داده شود.
دین و مذهب ما بر تسامح و تساهل است و از این لحاظ کاملا گویاست، اصل تقلید در واقع همین است یعنی افراد بنا بر موقعیت های تاریخی می توانند در شیوه زندگی خود تغییرانی ایجاد کنند. همین در مورد عرف و قانون به صورت بسیار وسیعتری وجود دارد چون در قوانین مدنی و عرفی نه با قوانین الهی بلکه با عادات و ضوابط انسانی سروکار داریم که انسان ها وضع کرده اند و می توانند خود نیز آنها را لغو کنند. دربسیاری از مواردی که امروز در کشور ما تنش وجود دارد بحث بر سر مسائلی است که به ضوابطی مربوط می شود که تحول یافته اند اما به دلایل مختلفی سازمان اجتماعی نتوانسته تغییر را در جامعه سامان بدهد و همین سبب تنش های بیهوده شده است، از قبیل همین موضوع زنان در ورزش.
اینکه گروهی بخواهیم سلیقه و شیوه های زندگی خود را به همه تحمیل کنیم، نه ممکن است و نه مفید . این امر در کوتاه مدت بی اثر است یعنی عملا سلیقه ها ادامه می یابند و حتی به صورت واکنشی کسانی که ممکن است به سلیقه ای گرایش نداشته باشند به دلیل ممنوعیت یافتن آن، بدان جذب می شوند. در دراز مدت نیز بدون شک این فشارها به بازگشت گسترده همه رفتارها و عقایدی بر می گردد که به صورت تصنعی و به صورت آمرانه لغو شده یا ممنوعیت یافته اند. بنابراین باید به سوی اعتدال رفت. دولت ها نباید تصدی گری و دخالت در همه امور زندگی مردم را هدف خود قرار بدهند. چون این کار غیر ممکن است و جامعه و آسیب هایش را غیر شفاف و بنابراین خطرناک و غیر قابل مدیریت می کند. بلکه فقط باید در موارد واقعا آسیب زای حاد دخالت کنند. جامعه خود سایر موارد را به موقعیت عادی بر می گرداند.
جامعه ایرانی پیشینه تمدن چند هزارساله دارد یعنی این مردمان و نیاکانشان قرنها در شهرها و روستا ها با هم زندگی کرده اند و سازش داشته اند و در زمان های قدیم جامعه خود خویشتن را تنظیم می کرد این امر در جوامع مدرن تغییر چندانی نکرده و دولت ها در امور جزئی دخالت نمی کنند، چون در غیر این صورت نه می توانند مدیریت در امور اصلی را ادامه بدهند و نه مشروعیت خویش را حفظ و توجیه کنند.
متاسفانه در سال های اخیر کمتر دیده شده است که به نظر منتقدان توجه شود و برعکس کسانی که صرفا تعریف و تمجید می کنند و ادعای دروغین امکان درمان دردها و بیماری ها را با ابزارهای آمرانه یا ساده لوحانه مطرح می کنند، بیشترین میدان را داشته اند.
بیاییم و فکر کنیم که شاید راه حل هایی که به نظرمان فرهنگی و اجتماعی می آمده اند، اشتباه بوده اند و به فکر راه حل های درست باشیم. نه اینکه یک اشتباه را با اشتباه بزرگتر جبران کنیم. اکثر جامعه شناسان معتقدند که هرگز در طول تاریخی که ما می شناسیم، آسیب های اجتماعی با اقدامات آمرانه و سخت گیری ها ترمیم نشده اند و درست برعکس این اقدامات در دراز مدت به شدت بر آسیب ها افزوده اند.
کد مطلب: 114978