در دریای اندیشه سفری را آغاز کردم و سوار بر توسن خیال به وضعیتشناسی امور اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی کشور از سال ۸۴ تاکنون پرداختم. از خیالی به خیال دیگر و تطبیق آن با وضع و روز خودم و همه آنها که میشناختم پرواز کردم، به جایی نرسیدم، ناگزیر، توسن خیال را رها کردم و بر واقعیتها متکی شدم و مصمم که براساس واقعیتها به قضاوت بنشینم. خیال، تجلی«من کودک» آدمی را سبب میشود و شایسته نیست با چنین جلوهای با جامعهای که دوران بلوغ خود را سپری میکند سخن گفته شود. بهتر است بر واقعیات اتکا کنم و«من بالغ» را به میدان آورم تا هم بر«من کودک» نهیب زند که زندگی با خیال نمیشود و هم در برابر «من والد» به احترام بنشیند و حضور خود را معنا بخشد. باری«من بالغ» به من حکم کرد که ابتدا باید فرضیههای اداره جامعه در این چند سال اخیر، به لحاظ اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را بشناسی و واقعیات را مبنای اثبات یا ابطال آن فرضیهها قرار دهی. سخن درستی است که میتواند ماتریس پیچیده ارتباط«من بالغ»، را با«من کودک» و«من والد» پاسخ گوید. دست به کار شدم تا فرضیههای اداره اقتصادی جامعه را بشناسم. به آرشیوها رجوع کردم، صفحات روزنامهها، آرشیو سایتها، جستجوی ماشینهای جستجوگر، سخنرانیها، مصوبات دولت و... و... نظریهای به عنوان نظریه اداره جامعه به لحاظ اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی نیافتم، اما تا دلت بخواهد آرمانطلبیها و شعارها و وعدهها توجهم را به خود جلب کرد که کمترین آنها، بهترین شرایط و عالیترین زندگی را برای ملت ایران وعده میداد. سخنها از تحول اقتصادی، تحول وضع معیشتی و... تشکیل ستادهای تحول توجهم را جلب کرد، اما نظریهای مبنی بر نظریه تحول که مبنای فعالیتها قرار گیرد را نیافتم.
واژه تحول میتوانست راهگشا باشد برای کشف ابهام چون تحول در سایه تغییرات ساختی معنا پیدا میکند و برای تشخیص تغییرات ساختی باید به دستهبندی تغییرات عنایتی داشت. نخستین تغییر متوجه سازمانی نظارتی به نام «سازمان مدیریت و برنامهریزی» است که هم برنامهها را کارشناسی میکند و هم به بودجههای تخصیصی به آنها نظارت دارد و شاخصهای پیشرفت و توسعه در مقابل هزینهها و اعتبارات قرار میدهد و به قضاوت مینشیند، مرکزی است برای تجمیع آمار و اطلاعات. ظاهرا این سازمان باید تغییر را تجربه کند تا تحول حاصل آید. اما چون برای رسیدن به تحول اندکی عجله هست! تا جبران مافات شود، تغییر کافی به نظر نمیرسد و سخن از انحلال جان میگیرد. اما کدام نظریهای انحلال یک مرکز عظیم کارشناسی و نظارت را برای تحول مجاز میشمرد؟ پاسخی در کار نیست. در نقطه مقابل نامهها پشت نامهها، هشدارها پشت هشدارها که چنین تغییراتی را نه تنها برای رسیدن به تحول مفید نمیداند که اعلام خطر میکند. استدلالها، التماسها و هشدارها راه به جایی نمیبرد و برج فرماندهی کارشناسی برنامهها و نظارت بر اجرای آنها فرو میریزد و نخستین اثر وضعی آن به تغییر در ساختار بودجه پیشنهادی دولت به مجلس رخ مینماید و بودجهای با یک ماده واحده و یک خرمن اختیارات بدون نظارت و اهدافی کلان و آرمان طلبانه جایگزین نظام بودجهای جزئی نگر و تبصره محور میشود. نه در مذاکرات مجلس و نه در لایحه دولت از پشتوانهای نظریهای، بر چنین رویکردی خبری نیست که نیست. الغرض «من بالغ مشاهدهکننده و نه مفسر» سرگردان که گمشده خود را چگونه و در کجا جستوجو کنم تا امکان قضاوت براساس واقعیتها برایم میسر شود؟
دو راه بیشتر برایم نمانده است که عبارتنداز:
۱- از واقعیات چشم بپوشم و با بیدار کردن «منکودکم»، اسب شاهوار خیال را زین کنم و قوه خیالپردازی را جایگزین نظریهپردازی کنم و آرام بگیرم.
۲- یک نتیجه منطقی از یافتههایم را به شما ارائه کنم؛ درست است که به نظریهای دست نیافتم که کشور براساس آن در این مدت طی طریق کرده باشد، اما آرمانها و وعدههای داده شده که وجود دارند، براساس واقعیات آنها را به قضاوت بنشینم که کدام محقق شده است و کدام معطل مانده است و «منبالغ مشاهدهکننده» را با پاسخ به این ملاک برای مواجهه مسلح کنم، بر همین اساس دست به بررسی و تجمیع مشاهداتم زدم که خیلی وعدهها محقق نشده، بیکاری، گرانی، بیبرنامهگی، تعطیلی کارخانهها، آشفتگی، بلاتکلیفی، عدم دسترسی به آمار و اطلاعات و تبدیل شدن صف حامیان ابتدای دوره از دولت، به صف مخالفان در اردوگاه اصولگرایان محصول چنین بررسی و مشاهدهای است. نتیجه منطقی این که نتایج، به ابطال نظریه ناشناخته و ناگفته اداره جامعه گواهی میدهند. اصولگرایان ابتدا به بطلان نظریه اداره امور اقتصادی به شیوه چند سال گذشته در دولتهای نهم و دهم اذعان کنند تا راه برای گفتوگو و آینده پژوهی آنان گشوده شود. معرفی هر نوع نامزد با هر ائتلافی برای انتخابات، بعد از چنین اعلام نظری قابل بررسی است! راه نخست اصولگرایان اعتراف و ابراز ندامت از راهی است که رفتند، پس از آن سخن از نامزد و ائتلاف معنا مییابد. فکر نکنید نتیجه آخری تجلی «من کودک» است، نه جلوه آشکار از «من بالغ مشاهدهکننده و بالغ مفسر یا ملامتگر» است!