پس از افول دکترین نظم جهانی (دکترین جرج بوش پدر) و طرح جهانی چند قطبی از طرف چین (در نظام چند قطبی، روابط اقتصادی عامل تعیین کننده در روابط بینالملل میباشد و این عامل جایگزین قدرت نظامی میگردد). نطریهپردازان و سیاستگذاران آمریکایی بدنبال این بودند که با ارائه نظریات جدید، سلطه آمریکا را تداوم بخشند و هم بنیانی نظری برای سیاستگذاران آمریکا و غرب فراهم نمایند.
پس از افول دکترین نظم جهانی (دکترین جرج بوش پدر) و طرح جهانی چند قطبی از طرف چین (در نظام چند قطبی، روابط اقتصادی عامل تعیین کننده در روابط بینالملل میباشد و این عامل جایگزین قدرت نظامی میگردد). نطریهپردازان و سیاستگذاران آمریکایی بدنبال این بودند که با ارائه نظریات جدید، سلطه آمریکا را تداوم بخشند و هم بنیانی نظری برای سیاستگذاران آمریکا و غرب فراهم نمایند.
به نظر میرسد در این شرایط ساموئل هانتینگتون رئیس دانشکده علوم سیاسی هاروارد و نظریه پرداز علوم سیاسی، که یکی از برجستهترین شخصیتهای علوم سیاسی در تمام جهان در نیم قرن اخیر توصیف شده است، نظریه برخورد تمدنها را مطرح نمود. هانتینگتون با رد نظریاتی که منبع اساسی مناقشه در دنیای جدید را عمدتا ایدئولوژیک یا عمدتا اقتصادی مطرح نمودند، الگوهای تضاد و درگیری در آینده را فرهنگی معرفی میکند، وی پایان جنگ سرد را سرآغاز دوران جدیدی برای برخورد تمدنها پیشبینی مینماید، هانتینگتون با طرح هفت و یا هشت تمدن بزرگ، مفهوم تمدن را جایگزین مفهوم «دولت ملت» نمود. وی تمدنها را از طریق زبان، فرهنگ، سنت و از همه مهمتر، مذهب از یکدیگر متمایز مینماید و خطوط گسل ما بین تمدنهای مذبور را منشا درگیریهای آتی معرفی میکند، در اين نظريه خطوط مذهبی (مرزهای مذهبی) مهمترین خطوط گسل و یا خطر ناکترین و مستعدترین نقاط برای درگیری شناخته میشود. هانتینگتون خطوط گسل خونین را در برخورد تمدنها را لبه برخورد اتحاد تمدن اسلامی و تمدن کنفوسیوسی از یک سو و تمدن غربی از سوی دیگر ترسیم میکند، که میتواند بزرگترین کانون و منبع بیثباتی در جهان آينده تلقی شود. وی سرنوشت برخورد تمدنها را وابسته به اتحاد روسیه و هند و ژاپن میداند. از زبان برژینسکی نیز خطر ائتلاف (ایران، روسیه و چین) مطرح شده است که چنین ائتلافی میتواند گرداب عظیمی از خشونت به بار آورد. (گفتگوی برژینسکی با گاردین).
این نظریه که از طرف منتقدین دور از تحقق و حتی افسانه برخورد تمدنها عنوان میشد به نظر میرسد بعد از حمله 11سپتامبر القاعده به برجهای دوقلو، تحت عنوان حمله به غرب دوباره بطور جدی مورد بازبینی و توجه قرار گرفته است.
مطابق با ادعاهای هانتینگتون، در ربع قرن گذشته، جهان شاهد رستاخيز اسلام و سر بر آوردن چین بوده است و شاهدیم که چگونه خشونتهای مبتنی بر اختلافهای مذهبی و هویتی در سراسر منطقه منا (خاورمیانه و شمال آفریقا) به طور گسترده آغاز شده و این برخوردهای خونین و جنگهای نیابتی به نظر میرسد که منطقه را به گرداب جغرافیایی برخورد قدرتها تبدیل کرده است.
زیر سایه چنین نظریه تفکر برانگیزی به نظر میرسد بخشی از استراتژیستهای آمریکایی همفکر ترامپ تصور میکنند، ایالات متحده آمریکا نه با خطرات پیرامونی متعارف و یا زیست محیطی و گرمایش زمین بلکه با تهدیدات سرزمینی و خطر چالشهای هویتی و فرهنگی مورد نظر هانتینگتون مواجه است.
از این رو اگر یکبار دیگر به مرور برنامهها و سیاستهای ضد مهاجرتی و ضد محیط زیستی و هم چنين ایده هویتی آمریکای کبیر ترامپ توجه کنیم با توصیهها و پیشنهادهای طرح شده از طرف ساموئل هانتینگتون نظریهپرداز برخورد تمدنها برای آمریکا و تمدن غرب مواجهه میشویم، بسیار جالب است که اولین توصیه هانتینگتون برای آمریکا توجه و مقابله با دشمن داخلی (گروههای مهاجر غیر سفید پوست غیر اروپایی) است و پیشگیری از بوجود آمدن خط گسل در زمینه مسائل چند فرهنگی(multi_caltural) است، زیرا هوشیاری تمدنی یا خودآگاهی تمدنی مهاجران باعث اختلاف و دشمنی تمدنی و ایجاد خط گسل در داخل آمریکا خواهد شد. بیگانه هراسی یکی از نقاط عطف نظریه برخورد تمدنها به شمار میرود که به معنی جذب مهاجران تمدنهای مشترک برای مقابله با تمدنهای رقیب و سختگیری و عدم پذیرش مهاجران تمدنهای رقیب است.
دومین توصیه وی به آمریکا این است که باید حتیالمقدور از نفوذ و قدرت نظامی و اقتصادی تمدن اسلامی و کنفوسیوسی بکاهد و با آنها به مقابله برخیزد. توصیه مهم دیگر هانتینگتون به مسئولان ایالات متحده این مطلب است که، چون تمدن غربی، مدرنترین تمدن از تمدنهای هفتگانه به شمار میرود، پس باید چهار عامل ثروت، تکنولوژی، مهارت و ابزارهای جنگی را به عنوان عوامل موثر در مدرنیزاسیون و عناصر سازنده در شکلگیری برتری نظامی و اقتصادی خود را تقویت نماید و برترینها را در انحصار داشته باشد. نکته حائز اهمیت دیگر پیش بینی هانتینگتون این است که احتمالا استفاده بعدی از بمب هستهای در این برخوردتمدنی رخ خواهد داد.
علیرغم نقدهای فراوان به نظریه برخورد تمدنها به نظر میرسد سیاست جهانی در حال وارد شدن به یک مرحله جدید است گرچه حتی گفته میشود که ایدههای هانتینگتون توسط روسای جمهور اسبق آمریکا نیز مورد توجه بوده است. چرا که آنان از تروریسم افراطی شبه اسلامی به عنوان چالش جدی نام میبردند و طبق ادعای وزارت خارجه ایالات متحده آمریکا، از میان 7 کشور حامیتروریسم 5 کشور اسلامی و از میان 30 گروه تروریست، 16 گروه مسلمان هستند، به نظر میرسد تهیه این آمارها حاکی از توجه و تاثیر ایده بیگانه هراسی (اسلام هراسی) نظریه بر خورد تمدنهای هانتینگتون نزد سیاستگذاران آمریکایی است. به نظر میرسد توجه و حساسیت هانتینگتون به تمایز تمدن اسلامی، به نگاه وی به این حوزه تمدنی است، چنانچه معتقد است تمدن اسلامی پیچیدهتر است زیرا وابستگی اولیه مردم در این حوزههای تمدنی به دینشان است نه به دولت – ملتشان، وی استدلال میکند که مردم در سرزمینهای اسلامی ذاتا ملی نیستند و هم چنین اعتقاد دارد که مردم آنگونه که در غرب مرسوم هست نیز گرسنه دموکراسی نیستند به نظر میرسد ترامپ نیز با استفاده از ایدههای علمیاین نظریه، از مفهوم اسلام بنیاد گرا استفاده میکند و جمهوری اسلامی را اشاعه دهنده بنیاد گرایی اسلامی و حامیگروههای معارض سیاستهای آمریکا معرفی میکند هم چنین از ایران در کنار چین، روسیه و کره شمالی بعنوان دشمنان ایالات متحده نام میبرد این اتهامات میتواند برای ایران بسیار خطرناک تلقی شود، چنانچه ریچارد هاس، رئیس اندیشکده آمریکایی شورای روابط خارجی و منتقد سیاست خارجی ترامپ نیز عنوان میکند ایران محتملترین صحنه برای وقوع یک جنگ بزرگ در سال 2019 میلادی خواهد بود.
از طرفی باید در نظر داشت اگر این نظریه در سیاستهای کلان آمریکا دارای نقش باشد ممکن است که روسای جمهور آینده نیز کم و بیش این استراتژی ترامپ را تقلید کنند. از این رو نگاه به ترامپ و سیاستهای او تحت عنوان یک فرد بیتعادل، دیوانه و بیخرد که مثل یک گنبد تو خالی که صدای بلند تولید میکند، که با پایان دوران ریاست جمهوریاش این سیاستها نیز پایان میپذیرد میتواند به عنوان نوعی سطحینگری و سادهانگاری عواقب ناخوشایندی را به دنبال داشته باشد، از اینرو توجه و بررسی عمیقتر همه جوانب سیاستها و استراتژیهای خصمانه ایالات متحده آمریکا، با محوریت منافع ملی کشور امری ضروری به نظر میرسد.
* دبیر گروه صلح انجمن جامعه شناسي ايران