"تا هنگامی که قیمت بنزین هزار تومان است و قیمت برق نیز کمتر از ١٠ درصد متوسط جهانی است، چرا مردم بیشتر و بیشتر مصرف نکنند؟ وقتی ارز ٨٠٠٠ تومانی را ٤٢٠٠ تومان میدهیم چرا افراد بیتخصص و ناآشنا با آن هر کالایی را وارد نکنند؟ "
چرا ایران، ترکیه و مالزی نشد؟
30 تير 1397 ساعت 18:22
"تا هنگامی که قیمت بنزین هزار تومان است و قیمت برق نیز کمتر از ١٠ درصد متوسط جهانی است، چرا مردم بیشتر و بیشتر مصرف نکنند؟ وقتی ارز ٨٠٠٠ تومانی را ٤٢٠٠ تومان میدهیم چرا افراد بیتخصص و ناآشنا با آن هر کالایی را وارد نکنند؟ "
"تا هنگامی که قیمت بنزین هزار تومان است و قیمت برق نیز کمتر از ١٠ درصد متوسط جهانی است، چرا مردم بیشتر و بیشتر مصرف نکنند؟ وقتی ارز ٨٠٠٠ تومانی را ٤٢٠٠ تومان میدهیم چرا افراد بیتخصص و ناآشنا با آن هر کالایی را وارد نکنند؟ "
به گزارش ایسنا، عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: این یادداشت درصدد طرح یکی از مهمترین مصادیق درجا زدن اقتصادی ایران است.
البته این یادداشت اقتصادی نیست و بهتر است که در ذیل اقتصاد سیاسی طبقهبندی شود. پرسش این است که چرا با وجود داشتن سالانه دهها و در برخی از مقاطع بیش از یک صد میلیارد دلار درآمد ارزی و نیز تنوع زیستمحیطی قابل توجه و موقعیت جغرافیایی خوب و سرزمین و جمعیتی به نسبت بزرگ و نیروی انسانی به نسبت تحصیلکرده، هنوز نتوانستهایم در جاده رشد و توسعه یک حرکت رو به پیشی را تجربه کنیم؟
چرا در مقایسه با بیشتر کشورهای دیگر و کمابیش مشابه خودمان، مثل ترکیه، مالزی، حتی اندونزی مسیر پایدار رو به رشدی را تجربه نکردهایم؟ چرا با وجود شعارهایی که طی چهار دهه گذشته دادهایم، مبنی بر قطع وابستگی به نفت، همچنان وابسته به آن هستیم و حتی بیشتر از گذشته.
اگر در گذشته ما تهدید به قطع صدور نفت میکردیم، امروز طرف مقابل است که تهدید به قطع خرید نفت میکند و این نشانهای از وابستگی بیشتر و بیشتر زندگی روزانه ما به نفت است؛ روندی که کمابیش در همه دولتها طی شده است. چرا با وجود داشتن دولتهایی با گرایش کاملا متفاوت، سیاستها و مشکلات ارزی و نیز راهحلهای آن کمابیش در همه آنها مشترک است و هنوز نتوانستهایم مشکل را حل کنیم؟
چرا همچنان در قیمتگذاری حاملهای انرژی ناتوان هستیم؛ به طوری که زبان آقای رییسجمهور هم مثل مردم عادی به انتقاد گشوده شد و ...
روزهای گذشته هنگام افتتاح پالایشگاه ستاره خلیج فارس اعتراض کرد که: «در کجای دنیا سراغ دارید که یک کشور ٨٠ میلیونی روزانه ٨٠ میلیون لیتر مصرف بنزین داشته باشد، اینها سرمایه کشور هستند که باید با سرمایهگذاری برای آینده بهتر کشور مورد استفاده قرار بگیرند.» و البته کسی هم از ایشان نپرسید که کجای دنیا بنزین را لیتری هزار تومان (حدود ١٢ سنت) میدهند که در ایران به این قیمت میفروشند؟ خوب این یک معادله ساده است که قیمت تعیینکننده مصرف است.
اگر گوشت کیلویی هزار تومان باشد، احتمالا مصرف آن در ایران صد برابر میزان فعلی میشود. نمیشود که ارزان داد و گفت مصرف نکنید. اگر گوشت کیلویی هزار تومان باشد، به سگ و گربه کوچه هم گوشت ران خواهند داد! بنزین هم همین طور است.
تا هنگامی که قیمت بنزین هزار تومان است و قیمت برق نیز کمتر از ١٠ درصد متوسط جهانی است، چرا مردم بیشتر و بیشتر مصرف نکنند؟ وقتی ارز ٨٠٠٠ تومانی را ٤٢٠٠ تومان میدهیم چرا افراد بیتخصص و ناآشنا با آن هر کالایی را وارد نکنند؟ طبیعی است به من هم که اصلا از تجارت سررشتهای ندارم، اگر دلار ٤٢٠٠ تومانی بدهند، قادر هستم هر چیزی را وارد کنم و با سود بالا بفروشم. از سوی دیگر همه میدانیم که در ایران دولتها آنقدر عاشق چشم و ابروی مردم نیستند که با طیب خاطر ارز و انرژی ارزان به آنان بفروشند، حتما یک معامله نانوشته و پشت پردهای در این میان وجود دارد.
اجازه دهید که قدری درباره این معامله نانوشته بنویسیم. دو مقوله انرژی و ارز چنان هستند که اگر به قیمت تعادلی فروش روند و تا حدی هم بر انرژی مالیات بسته شود، پول آن چند برابر بودجه دولت خواهد شد. ولی تقریبا همه دولتهای پس از انقلاب از اجرای این کار اجتناب کردهاند. از زمان دولت مهندس موسوی که دلار را در زمان جنگ با قیمت ٧ تومان به مسافران خارج از کشور میداد که حداقل آن نفری ٥٠٠ دلار بود ولی قیمت بازار آزاد آن تا ٦ و ٧ برابر تفاوت داشت و با یک سفر خانوادگی به آن طرف مرز ایران و بازگشت به کشور هر نفر حدود ١٠,٠٠٠ تومان کاسب بود که برای یک خانواده ٤ نفره، معادل ٤٠,٠٠٠ تومان میشد که در آن زمان رقم بسیار بالایی بود و معادل حقوق یک سال یک کارگر بود.
در زمان آقای هاشمی نیز صف طویل پرداختهای ٥٠٠٠ دلاری جلوی بانکها تشکیل دادند، چون تفاوت قیمت خیلی بود در نتیجه نوبت افراد در صف دریافت آن خرید و فروش میشد!
در زمان احمدینژاد هم تفاوت قیمت و پرداختهای کلان ارزی سود بسیاری را به جیب عدهای ریخت و اکنون نیز عینا همان سیاستها تکرار شده است و یک شفافیت مقطعی نشان داد که چه فاجعهای در پشت این نوع پرداخت ارز وجود دارد. طرف در کمتر از یک ماه وارد یک تجارت جدید میشود و دهها میلیون دلار میگیرد و چشم بسته وارد میکند و پس از وارد کردن نیز درجا همه را با هزاران تومان بالاتر به ازای هر دلار میفروشد و خلاص.
صداوسیما نیز به واردات علوفه میپردازد، داروسازان موبایل وارد میکنند، واردات خودرو در صدر مینشیند و... در مدت کوتاهی کشوری که در آستانه بدترین تحریمها قرار دارد، بیش از یک میلیارد دلار ارز مسافرتی میدهد که در ازای دریافت ارزشان مردم را مجانی به سفر خارج ببرند!!
چرا چنین است؟ چرا منابع خود را به بدترین شکل ممکن اتلاف میکنیم؟ مگر ما با منابع خصوصی خود چنین رفتاری داریم؟ گمان نشود که این مشکل فقط در بعد انقلاب به وجود آمده است. آقای حسنعلی مهران که در سالهای ۵۴ تا ۵۶ رییس کل بانک مرکزی ایران بود در کتاب خواندنی خود درباره این بانک و در فصل هشتم توضیح میدهد که چگونه حمایت از قیمت ریال که با اتکا به درآمدهای نفتی بود موجب فرار سرمایه و افزایش واردات شد.
او در مقطعی شکاف میان قیمت واقعی و نه بازاری را با قیمت رسمی تا ۵۰ درصد برآورد میکند و معتقد است بر اساس مطالعهای که در بانک مرکزی صورت گرفت، در مقطعی دلار ۷۰ ریال بود که باید به ۱۱۲ ریال افزایش مییافت. وی در صفحه ۱۷۰ کتاب خود به دقت توضیح میدهد که کدام گروهها و چه منافعی در دفاع از ارز ارزان قرار داشتند.
اکنون باید پرسید که ریشه این بحران کجاست؟ ریشه بحران در ماهیت مبنای اعتبار مدیریت در جامعه ایران است که فراتر از مردم تعریف میشود. برمبنای این تعریف، به لحاظ ذهنی، قدرت ها وجود خود را برآمده از خواست و اراده مردم نمیدانند، در بهترین حالت آن را معیار مقبولیت میدانند و به لحاظ عینی نیز به دلیل اتکا به منابع نفتی این وضعیت و گزاره ذهنی تثبیت و ماندگار و این منابع مالی مستقل، برای بلاموضوع کردن رابطه وابستگی دولت به مردم هزینه میشود.
منطق قضیه روشن است. ما هنگامی که از دیگران و مثلا یک فروشگاه خرید میکنیم، بهترین ترجیح ما این است که جنس را ارزانتر بفروشد. هرچه ارزانتر بهتر. از جایی خرید میکنیم که ارزانتر بفروشد. هر کس ارزانتر دهد، به او احترام بیشتری میگذاریم، ولی اگر قرار باشد که قیمت کالا یا خدماتی را در داخل خانواده یا شرکت خودمان تعیین کنیم، در اینجا قیمت ارزان بیمعناست زیرا از این جیب به آن جیب میرود و ارزان و گران بیمعناست، قیمت بر اساس تخصیص بهینه اهمیت دارد.
به همین علت است که مردم سوییس از پرداخت نقدی ماهانه حدود ٢٥٠٠ فرانک سوییس به خانوارها حمایت نکردند، زیرا میدانستند این از یک جیب خودشان به جیب دیگر است و باید بررسی کنند که آیا چنین جابهجایی به صرفه است یا خیر؟ برای نمونه در بیمه بهداشت و درمان یا بیکاری این جابهجایی را میپذیرند، ولی در پرداخت ماهانه نقدی نمیپذیرند.
ولی در اینجا ممکن نیست که دولت بخواهد چیزی را به مردم دهد یا ارزان دهد و اکثریت قاطع با آن موافق نباشند. اگر همین امروز دولت بگوید برق و بنزین را مجانی عرضه خواهد کرد همه خوشحال میشوند، در حالی که در یک جامعه سالم قطعا اکثریت مخالفت خواهند کرد، زیرا مردم میدانند که هزینه برق و بنزین مجانی از جیب خودشان است و مجانی کردن آنها، مترادف با اتلاف منابع است و خود مردم ضرر میکنند؛ لذا باید از نقطه بهینه قیمت دفاع کرد.
کد مطلب: 90802