مطابق آمار رسمی و اعلامشده، استان آذربایجانشرقی رتبه دوم ازدواج کودکان را در سطح کشور دارد. سال گذشته معاون فرهنگی و امور جوانان اداره کل ورزشوجوانان آذربایجانشرقی اعلام کرده بود: آذربایجانشرقی بعد از خراسانرضوی در موضوع ازدواج کودکان ۱۰ تا ۱۵ سال، رتبه دوم در کشور را دارد. امیر تقیزاده در نشست مطبوعاتی خود عنوان کرده بود: متأسفانه فرهنگهای غلط موجب ازدواج دختران ۱۰ تا ۱۵ سال میشود که دلیل اصلی آن، اجبار والدین این کودکان است.
مطابق آمار رسمی و اعلامشده، استان آذربایجانشرقی رتبه دوم ازدواج کودکان را در سطح کشور دارد. سال گذشته معاون فرهنگی و امور جوانان اداره کل ورزشوجوانان آذربایجانشرقی اعلام کرده بود: آذربایجانشرقی بعد از خراسانرضوی در موضوع ازدواج کودکان ۱۰ تا ۱۵ سال، رتبه دوم در کشور را دارد. امیر تقیزاده در نشست مطبوعاتی خود عنوان کرده بود: متأسفانه فرهنگهای غلط موجب ازدواج دختران ۱۰ تا ۱۵ سال میشود که دلیل اصلی آن، اجبار والدین این کودکان است.
به گزارش ایسنا، «شرق» در ادامه نوشت: در سال ۹۴، سه هزار و ۹۴۴ دختر ۱۰ تا ۱۴ ساله ازدواج کردهاند که دراینباره بر اساس تحقیقات مشخص شد اکثر این ازدواجها در بخشها و روستاها بوده است. ازدواج این دختربچهها با گروه سنی مردان ۲۹ تا ۳۵ ساله بوده است. اختلافسنی این رده ازدواج از ۱۵ تا ۱۷ سال بوده که دلیل اصلی آن، اجبار والدین این دختران است. سال گذشته ۹۵ هزار و ۴۰۰ نفر از دانشآموزان در مقطع دبیرستان در بخشها و روستاها تحت پوشش آموزشهای قبل از ازدواج قرار گرفتهاند که متأسفانه نهتنها آمار کاهشی نداشت، بلکه افزایش نیز داشت. در سال ۹۵، ازدواج کودکان ۱۰ تا ۱۴ ساله به چهار هزار و ۱۶۵ نفر رسید که در این زمینه تناقضی در دستگاههای مختلف وجود دارد؛ بهطوریکه برخی از دستگاههای اجرایی این ازدواجها را موفق ارزیابی میکنند، درحالیکه اگر از نظر علمی به این موضوع نگاه کنیم، این کودکان هیچگونه درکی از زندگی مشترک و حق و حقوق خود ندارند تا از خودشان دفاع کنند.
دلیل سفر به تبریز، یک پیامک ساده بود که بارها و بارها برای ما از طرف یکی از مقامات رسمی ارسال شد. متن پیام این بود: آماری تکاندهنده از روستای زیناب با ٥٠٠ خانوار در ٥٠کیلومتری تبریز. در این روستا، آمار ازدواج کودکان بهشدت افزایش و سن ازدواج روزبهروز کاهش یافته است. جایی که اکنون سن ازدواج دختران این روستا زیر ۱۰ سال است و علت آن نیز کمتولدی دختران در این روستا و جمعیت آماری قلیل نسبت به پسران است. همین پیغام تکراری، اولین مسیر هدف ما را به طرف زیناب میبرد؛ روستایی که اولین مقصد ما بود؛ اما آخرین نبود.
در میانه راه رسیدن به زیناب، از هرکس سراغ روستا را میگیریم، با دیدن چهار خانم تنها، اولین احتمالش رفتن ما به زیناب برای دیدن فالگیری است که برای دیدنش از تمام شهرها به این روستا میروند. اولین سؤال هم این است: زیناب چه کار دارید؟ میخواهید بختتان باز شود؟
فالگیر مشهور زیناب جدا از بختگشایی، باطلالسحر هم میدهد و برای گشایش روزی دعا میکند. زنان زیادی هستند که از ۱۰ سالگی دخترانشان سراغ فالگیر مشهور میروند تا بخت دختر ۱۰ ساله را باز کند. اکرم خیرخواه که راهنمای ما در این سفر است، میگوید: فاصله عددی ما در ازدواج با استان خراسانرضوی، بهعنوان اولین استان در ازدواج کودکان، زیاد نیست. اینجا ازدواج زیر ۱۰ سال هم داریم. من برای آمادهکردن روستاها با هر بخشداری که برای ورود شما تماس گرفتم، گفتند اوضاع خوب نیست. گفتند با وجود گذاشتن کارگاههای آموزشی، راه به جایی نبردهاند و انگار خانوادهها در آخر هم میگویند دختر خودمان است و هرطور خودمان صلاح بدانیم برای آیندهاش تصمیم میگیریم.
خیرخواه میگوید: فردا شما را جایی میبریم که چسبیده به تبریز است و ۱۱ هزار نفر جمعیت دارد؛ دهیارشان دکترا دارد و ازدواج زیر ۱۰ سال نیز در روستایشان اتفاق میافتد. در خود شهر تبریز نیز اگر بگردید، احتمالا پیدا میکنید.
به گفته خیرخواه، خودکشی نیز بین زنان روستایی کم نیست و آنها از قرصها، سموم کشاورزی و خودسوزی بهعنوان وسایل و ابزار خودکشی استفاده میکنند.
دور میدان اصلی روستای زیناب ایستادهایم؛ خانههای کاهگلی، شبیه همه روستاهای دیگر، دور میدان چیده شدهاند. گوشهای از میدان پیرمردهای ده گعده کردهاند، روبهروی جایی که ما ایستادهایم هم مغازه کوچکی است که مایحتاج روزانه را میفروشد. تکوتوک زنی از میانه میدان رد میشود و به ترکی به ما میگوید فالگیر از ساعت سه بعدازظهر فال میبیند و ما خیلی زود آمدهایم. فروشنده مغازه، زن جوانی است با چادری رنگی و پر از گلهای درشت و دختر چهار، پنجسالهای را در آغوش دارد. جلو میرویم و از او سؤال میکنم: دخترته؟ با سر جواب مثبت میدهد. میپرسم چندسالگی شوهرش میدهی؟ سرش را تکان میدهد و میگوید: ۱۳-۱۴ سالگی. میپرسیم چرا و او میگوید: خب دیگه باید شوهر کنه. هرچی زودتر بهتر، نباید طوری بشه که بعدا آبرومون بره و بگن عیب و ایرادی داشته که شوهرش ندادیم.
شرع و قانون اسلام میگوید دختر و پسر ۱۲ تا ۱۵ ساله باید ازدواج کنند. شما با قانون شرع مشکلی دارید؟ این را یکی از پیرمردهایی میگوید که دور میدان نشسته. دوباره دستش را تکان میدهد و میگوید: ولی الان میبینیم دختر ۱۱ ساله ازدواج میکند، دختر ۱۵ ساله و ۲۰ ساله هم ازدواج میکند و دختری هم هست که کلا ازدواج نمیکند؛ اما خب اگر ازدواج نکند شما چه میکنید؟ جواب مردم و خدا را چه باید داد؟
از پیرمرد سؤال میکنیم اینجا دختران و پسران در چه سنی ازدواج میکنند و او میگوید: اینجا دختران ۱۲ ساله به خانه بخت میروند و پسر نهایتا ۱۸ ساله ازدواج میکند.
ما از پیرمردها سؤال میکنیم که آیا راضی هستید که اینقدر بچهها زود ازوداج کنند و او میگوید: ما موافق هستیم، دخترها و پسرها موافقت نمیکنند ولی بالاخره قبول میکنند.
آقای جاویدنیا، دهیار زیناب است. او میگوید: اینجا دختران، رسمی ازدواج میکنند. دختر را مثلا ۱۰ سالگی نامزد میکنند و یک صیغه مینویسند، وقتی به سن تکلیف و قانونی میرسند، همان وقت آن را در محضر ثبت میکنند. یک عده از دختران سه سال نامزد میمانند و عدهای هم همان دوره نامزدی به خانه بخت میروند.
وقتی ما دلیل این ازدواجها در سنین پایین را میپرسیم، آقای جاویدنیا اینطور جواب میدهد: پیغمبر میفرماید دختران در ۹ سالگی برای ازدواج آماده هستند و پسرها هم ۱۶ سالگی در سن تکلیف هستند. همین مسئله و تقید به مسائل شرعی باعث میشود که مردم تصمیم بگیرند دختران خود را در روستا زود شوهر بدهند.
جاویدنیا اما روایت دیگری هم برای بالابودن آمار ازدواج کودکان در روستایشان دارد. او میگوید: هرچقدر ما هم بخواهیم فرهنگسازی کنیم اما مسئله اینجاست که دختر، کم شده. در زمانی که من ازدواج کردم، تعداد دختران زیاد بود. خیلی هم زیاد بود، یعنی در ازای یک نفر پسر در روستا سه دختر وجود داشت؛ همان زمان جنجالی پیش آمد و دختران زیادی در خانه ماندند. اینجا محیط بسته است و شهر نیست، کسی نمیتواند بیاید داخل میدان داد بزند که مردم من دختر دارم، برایش خواستگار پیدا کنید. دخترها در خانه ماندند و سنشان بالا رفت. دخترها با سن ۲۸ و ۳۰ سال در خانه ماندند. همان زمانها یک موجی از بیرون و اطراف روستا پیش آمد که دختران دم بخت، حتی آنهایی که ۳۰ ساله بودند، شوهر کردند. یعنی از روستاهای دیگر برایشان خواستگار پیدا شد. حالا هم ما در روستایمان فقط یک دختر مجرد داریم، یعنی در کل روستا که هزار و ۱۰۰ نفر جمعیت دارد، فقط یک خانم مجرد ۳۰ ساله در خانه مانده است. حالا که دختر کم شده، بین مردها رقابت است، خیلی زود برای اینکه مجبور نشوند از خارج از روستا زن بگیرند، دختران را نامزد میکنند. حالا برای اینکه رودربایستی هم بین مردم زیاد است، دخترها زود شوهر میکنند.
وی ادامه میدهد: موج دیگر هم در دهه ۷۰ اتفاق افتاد؛ در سن کمتر مثلا دختران از ۱۲ تا ۲۰ سال، اگر دختری شوهر کرد که چه بهتر اما اگر شوهر نمیکرد، دیگر در خانه مانده بود. همه اینها باعث میشود که مردم ترجیح بدهند دخترانشان را زود شوهر بدهند.
موقع خروج از روستا با جمعی از دختران روبهرو میشویم که از مدرسه تعطیل شدهاند. عکاس میخواهد آنهایی که عروس شدهاند، دستشان را بالا ببرند تا از آنها عکس بگیرند. دستها که بالا میرود، چندین دست پر از النگوهای طلا روی آسمان میچرخند. جلوتر که میرویم یکی از دخترها میگوید: خانم این اسمش گلچهره است، هفته پیش عروسیاش بوده؛ دیگه رفته خونه شوهرش ... . گلچهره، جثهاش نسبت به دیگر دخترها بزرگ نیست، ابروهای تازه رنگ کرده و صورتی و موهای مششدهاش شبیه تازهعروسهاست. گلچهره زن پسرعمهاش شده و امسال آخرین سالی است که در مدرسه درس میخواند. گلچهره حالا کلاس هشتم است.
زهرا ساعی، نماینده مردم آذربایجان شرقی در مجلس شورای اسلامی درباره ازدواج کودکان در تبریز میگوید: طرح اصلاح سن ازدواج دختران در فراکسیون زنان مجلس در حال بررسی و پیگیری است. در طرح مذکور دنبال جلوگیری از ازدواج کودکان زیر ۱۳ سال هستیم تا دختران بتوانند درک درستی از مقوله ازدواج داشته باشند و تبعات و آسیبهای بعد از آن کاهش یابد. ازدواج زودهنگام مشکلات زیادی را برای کودکان به وجود میآورد که عمده آن محروم بودن از تحصیل و طلاق در سنین پایین است.
ساعی با بیان اینکه اصلاح قانون تنها راهکار جلوگیری از ازدواج کودکان نیست بلکه در کنار آن باید فرهنگسازی مناسبی انجام شود، گفت: ما روی طرح جلوگیری از ازدواج کودکان در مجلس کار کردهایم و بهزودی برای بررسی به صحن میرود اما باید چند نکته را بهصورت جدی در نظر بگیرید: ما نمیتوانیم ساختارشکنی کنیم اما باید با آموزش و بالابردن سطح سواد مسئله را پیش ببریم. ما یکباره نمیتوانیم در جاهایی که فرهنگ و رسمورسوم خاص دارد، بهویژه روستاهای کشور سنتشکنی بکنیم. در چنین مراکزی اگر قانونی هم وضع شود، با آن مقاومت میشود و قانون را دور میزنند. بخش اعظمی از این مسائل با فرهنگسازی و به مرور زمان حل خواهد شد. زنی که کتک میخورد و رضایت دارد، اول باید با حقوق خودش بهعنوان یک انسان آشنا شود، دوم باید تکالیف و حقوق زن و شوهر نسبت به یکدیگر را بشناسد. اما یکباره نمیشود اینها را به زن داد. با آموزش و به مرور زمان وقتی سطح سواد و فکر زنان بالا برود، خود این مسئله مشکلات بسیاری را حل میکند. اما اگر بخواهیم با قانون جلو برویم، مطمئنا مقاومت خواهد شد. البته نباید فراموش کرد که قانون بازدارندگی خودش را دارد، وقتی ازدواج با اجبار و اکراه باشد و اینکه در سنین کم افراد را وادار به ازدواج بکنند، باید در مقابلش از طریق قانون ایستاد.
قسمت دوم این گزارش سهشنبه هفته آینده منتشر میشود.