هفته گذشته دو اتفاق عجیب رخ داد. اول ماجرای تلاش های عباس جدیدی برای آزادی امیر تتلو از زندان بود که قول خودش با مرام پهلوانی این امر خطیر را به انجام رساند و دوم خبر نامه تاریخی استاد بزرگ، هرودوت زمان خسروخان معتضد به جنیفر لوپز ایران بود. خسرو معتضد که تا قبل از این تبحر و توانایشش در علم تاریخ شهره عام و خاص بود با نوشتن این نامه نشان داد که نه تنها در مباحث تاریخی بلکه در مباحث زیبایی شناسی تبحر و توانایی زیادی دارد و می تواند به درستی زیبا را از نازیبا تشخیص دهد.
هفته گذشته دو اتفاق عجیب رخ داد. اول ماجرای تلاش های عباس جدیدی برای آزادی امیر تتلو از زندان بود که قول خودش با مرام پهلوانی این امر خطیر را به انجام رساند و دوم خبر نامه تاریخی استاد بزرگ، هرودوت زمان خسروخان معتضد به جنیفر لوپز ایران بود. خسرو معتضد که تا قبل از این تبحر و توانایشش در علم تاریخ شهره عام و خاص بود با نوشتن این نامه نشان داد که نه تنها در مباحث تاریخی بلکه در مباحث زیبایی شناسی تبحر و توانایی زیادی دارد و می تواند به درستی زیبا را از نازیبا تشخیص دهد.
اما متاسفانه این مساله که استاد بزرگ چطور از سر از صفحه اینستاگرام صدف طاهریان در آورد و آن نامه تاریخی را نوشت مشخص نیست و تا امروز استاد در این باره سکوت کردند ولی از آنجایی که این نامه اهمیت بسیاری دارد و تاریخ را به دو بخش قبل و بعد خودش تقسیم کرده است بنده احساس وظیفه می کنم که حدسیات خودم را در این رابطه به رشته تحریر درآورم تا مورخین بعدی بنویسند که چه شد که آن چه شد!
آنچنان که از شواهد و قرائن برمی آید : خسرو خان در کنج خانه تنها نشسته و پتویی رویش انداخته بوده است. (توجه کنید که نامه در پاییز نوشته شده است و استاد از کهولت سن رنج می برد) و به این فکر می کرده است که کتاب جدیدی برای تالیف پیدا کند اما از آنجایی که استاد تاریخ را در گذشته شخم زده است کتابی در نظرش نیامد و تنهایی و بیکاری بر او فشار می آورد و بلند می شود درب اتاق را می بندد. (سوز پاییزی که از درب اتاق میامده آزار دهنده بوده است) استاد تلفن همراهش را بر میدارد که ناگهان چشمش به خانم نه چندان زیبایی میافتد که از شدت فقر، لباس های پاره ای پوشیده است. استاد همین لحظه قلبش به تپش میافتد که چرا هنوز هم فقر این طور با روح و جسم انسانها بازی می کند؟! استاد از روی مهربانی عکس را باز می کند تا ماجرا را دقیقتر مشاهده کند که متاسفانه یکی از شاگردان استاد بی موقع در را باز می کند و استاد را در آن وضعیت می بیند و نگران حال او می شود.
بعد از آن ، استاد تازه متوجه عمق غرب زدگی می شود و در حالی که همچنان قلبش به درد آمده ، سریع دست به قلم می شود تا خطی برای عبرت آیندگان بنویسد تا در تاریخ بماند ! حال بنده به عنوان یکی از طرفداران استاد که نمی خواهم او را در این وضعیت ببینم از عباس جدیدی خواهش می کنم که پهلوانی کند و به هر طریقی که می تواند از این کار استاد را هم تقدیر به عمل بیاورد ؛ بقیه که فقط نامه را خوانده اند و خندیده اند!