اسحاق جهانگیری شنبه شب در جریان سفر به شیراز، در مراسم "بزرگداشت حافظ" حضور داشت و به ایراد سخنرانی پرداخت که متن سخنان وی بدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
"روز بزرگداشت حافظ" فرصتی مغتنم برای ما ایرانیان است که در دور و نزدیک کشور با قصه او "شبی خوش" را "دراز کنیم"
معاشران گره از زلف یار باز کنید شبی خوش است به این قصه اش دراز کنید
حضور میهمانان حافظ شناس و حافظ دوست خارجی و ایرانی که امشب در کنار مزار او گردآمدهاند جلوهای از همین اشتیاق بی انتها به مدد خواستن از آن وجود یگانه است. مقدم همه اندیشمندان و هنرمندان و صاحب نظران ارجمند را گرامی میدارم و پیشاپیش فرا رسیدن عید سعید غدیر خم را تبریک عرض می کنم .
من از باب احترام و عرض ادب به این محفل انس آمدهام. دست اندرکاران امور اجرایی وقتی به جمع صاحبان فضیلت و دانش میآیند بهتر آن است که لب بر بندند و گوش بگشایند، مخاطب باشند نه متکلّم و متناسب با جایگاه و مسئولیت خود سخن گویند.
من حافظ شناس نیستم، اما مثل هر ایرانی حافظ دوستم و به عنوان نماینده دولت جمهوری اسلامی ایران آمدهام تا به او که مُعّرف اندیشه دینی و یکی از برجستهترین سخنگویان فرهنگ ایرانی و زبان فارسی است، ادای احترام کنم.
مقام معظم رهبری در کنگره بین المللی بزرگداشت ششصدمین سال تولد حافظ به خوبی جایگاه او را در جامعه، فرهنگ و نظام ما تبیین کردند و فرمودند:
"حافظ درخشانترین ستاره فرهنگ فارسی است. در طول این چند قرن تا امروز هیچ شاعری به قدر حافظ در اعماق و زوایای ذهن و دل ملت ما نفوذ نکرده است. او شاعر تمامی قرنهاست و همه قشرها از عرفایِ مجذوبِ جلوههای الهی تا ادیبان و شاعران خوشذوق، تا رندان بی سروپا و تا مردم معمولی هرکدام در حافظ سخن خود را یافتهاند و به زبان او شرح وصف حال خود را سرودهاند:
شاعری که دیوان او در همه جای این کشور و در بسیاری از خانهها با قداست و حرمت در کنار کتاب اللهی گذاشته میشود. شاعری که منظور و معنا و قالب و محتوا را با هم به اوج رسانده است و در هر مقولهای زبدهترین و موجزترین و شیرینترین گفته را دارد."
حافظ زبان ناگفتنیهای ماست و هر ایرانی به قدر فهمش خود را از آن دریای معرفت سیراب میداند. اجازه میخواهم از این باب برای آنکه بر بساط شما نکته دانان به گزاف سخن نگفته باشم، از نیاز امروز دولت و دستگاه مدیریتی کشور به فهم حافظانه سخن به میان آورم. کاش من هم میتوانستم مثل شما دل به دریای او بسپارم و به این نیاز با زبان خود او بپردازم ولی چه میشود کرد که در این باب متأسفانه از ظرافتهای معرفتی و زبانی او بدورم. علاوه بر این اهل کرمانم، اگر چه به نزدیکی حافظ شیرازی با خواجوی کرمانی افتخار میکنم اما مثل همشهری اندیشمند و خوش زبان کرمانیام زندهیاد دکتر ابراهیم باستانی پاریزی در این حسرت هم هستم که کاش خداوند تبارک و تعالی در کنار سفر به یزد یا سفر احتمالی اصفهان، یا سفر بی سرانجام دریایی هرمز، یک بار خیال سفر کرمان را در مخیله حافظ شیراز انداخته بود و در نتیجه نام کرمان – حتی یکبار، آری فقط یکبار در دیوان حافظ آمده بود.
به نظر میرسد نزدیک شدن نگاه حکمروایی به ذهن و زبان حافظ برای جامعه امروز ما منافع فراوانی داشته باشد. نه تنها جامعه ایرانی بلکه دولت هم در ایران نیازمند آن است که خود را در آئینه حافظ باز بیند. مسأله دولت هم مثل هر مسأله ایرانی در اندیشه اجتماعی و اخلاقی حافظ جا دارد از مفاهیمی که حافظ به آنها پرداخته است و از نگاه او به جامعه و حکومت و محیط پیرامونی میتوان بهرههای کاربردی نیز برد. نگاه او نقادانه و موشکافانه و چند وجهی و در عین حال صریح است، پس چه بهتر که متفکّران و محققّان امروز برای انسانیتر و اخلاقیتر شدن نهاد حکومت و نظام اجرایی کشور طرحی نو در اندازند و اندیشه حافظ را علاوه بر جامعه و مردم به درون دولت و دستگاههای رسمی نیز وارد کنند.
من در حد برداشت یک دست اندرکار امور اجرایی کشور به چند مفهوم اساسی در تفکر حافظ اشاره میکنم که برای ما مصرف کنندگان اندیشه در نظام رسمی و اداری کشور میتواند درس آموز باشد. روشن است که این باب را حافظ شناسان و اصحاب معرفت و دانش میتوانند و باید گشودهتر کنند:
۱- درک "فرصتها" و مغتنم شمردن "اوقات" برای دستگاه حکومت: در اندیشه حافظ باید قدر وقت را شناخت، چون اگر چنین نشود از حاصل اوقات تنها خجالت باقی میماند.
قدر وقت ار نشنانسد دل و کاری نکند بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم
به نظر او تمام توان را باید برای غنیمت دانستن وقت به کار برد و حاصل حیات را همان تلاش به موقعی دانست که نتیجه آن دستاوردی نیکو برای دولت و ملت باشد. اگر هر کس بداند که پایان امور نتیجه وقت شناسی است و هر وقت خوش را که دست دهد باید مغتنم بشمارد، سرنوشت او و جامعهاش به گونهای بهتر رقم میخورد.
هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار کس را وقوف نیست که انجام کار چیست
راستی اگر دولتها و دولتمردان از همین منظر به "فرصتها" و "تهدیدهای" پیش روی جامعه و کشور مینگریستند و بنگرند چه قدر در وضع امروز و فردای ما بهبود به وجود میآید؟
۲- تقدم عدالت و دادگری بر عبادت و اطاعت در حکمرانی: در اندیشه حافظ دادگری و عدالت وظیفه نخست صاحبات قدرت است. به نظر او قدر یک ساعت عمری که در آن داد باشد از طاعت و زهد صد ساله برای حکمروایان بیشتر است.
شاه را به بود از طاعت صد ساله و زهد قدر یکساعت عمری که در او داد کند
مقبولیت دولتمردان به این اعتبار از "دادگستری" آنان در عمل نشأت میگیرد و به زبان خود او به قدّ و چهره، آن کس شاه خوبان میشود که به جای تکیه بر "زر و گنج و درم" دادگستری پیشه کند و در پی دلجویی از فرودستان باشد.
به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد جهان بگیرد اگر دادگستری داند
توانگرا دل درویشِ خود به دست آور که مخزن زرو گنج درم نخواهد ماند
۳- مدارا و پرهیز از خشونت: در ذهن و زبان حافظ، گفتمان غالب "روا داری" ، پرهیز از خشونت و ترویج صلح و دوستی است. به نظر او آسایش دو گیتی تفسیر دو حرف بیش نیست : "با دوستان مروت " و " با دشمنان مدارا"
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا
و آن کس که خشونت پیشه کند سود و سرمایه خود را یکجا به باد میدهد
اینکه در کشتن ما هیچ مدارا نکنی سود و سرمایه بسوزی و محابا نکنی
از این رو با فروتنی یک حرف بیشتر ندارد: اینکه صلح بهتر از جنگ و منازعه است
یک حرف صوفیانه بگویم اجازت است؟ ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری
برای هر دولت و قدرتی هیچ رویکردی خوش فرجامتر از انتخاب مدارا در برابر شهروندان و زدودن ابعاد مختلف خشونت از سازمان جامعه و روندهای حاکم بر اداره امور نیست.
۴- اجتناب از عیبجویی و اعتقاد به برائت: از نظر حافظ کمال انسانی در باور به پاکی ذات اوست. آنکه در پی عیبجویی و متهم انگاشتن دیگران است، بهرهای از ارزشهای والای انسانی ندارد. به زبان خود او :"هر که بیهنر افتد، نظر به عیب کند"
کمال سرّ محبت ببین نه نقص گناه که هر که بیهنر افتد نظر به عیب کند
و عیبجویی از آحاد مردم چه درویش و چه توانگر، به کم یا بیش بد است. کار بد مصلحت آنست که مطلق نکنیم
عیب درویش و توانگر به کم و بیش بداست کار بد مصلحت آنست که مطلق نکنیم
با چنین نگاهی مسئولیت دولتها و دولتمردان در قبال شهروندانشان ،در وهله نخست مسئولیتی اخلاقی و حقوقی بر پایه حفظ حریمها و حرمتهاست. نه چشم گشودن بر عیب شهروندان و متهم پنداری آنان.
۵- نگاه اعتدالی به زندگی اجتماعی و ردّ افراط و زورمداری: حافظ به زندگی انسان و روابط اجتماعی نگاهی واقعی و به دور از افراط و تفریطهای رایج زیر هر نامی حتّی نام دین دارد. این درحالی است که او حافظ قرآن است و هر چه دارد به گفته خودش از "دولت قرآن دارد"
صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم
منفورترین چهره از نظر حافظ "محتسب"است. غیر قابل اعتماد و به دنبال آزار مردم است و مجال زندگی به آنان نمیدهد. حافظ به واقع شریک همه لحظههای زندگی شهروندان و حاضر در هر ساحتی از حیات اجتماعی آنان است از این رو مدام انسان را به میانهروی و اعتدال در جنبه های مختلف وجود دعوت میکند و از اعمال زور ،افراط و تزویر به هر نام و در هر جا برحذر میدارد. راستی اگر این بینش و منش ،در شمار اخلاق و رویه های اصحاب قدرت و کارگزاران هر دولتی درآید تا چه حد آسایش و آرامش همگانی و پیشرفت اجتماعی به دنبال میآید.
ما مسئولان که غرق در کار روزمره و اجرائیم سخت نیازمند نگاه و سخن نو هستیم. نیاز ما پاک شدن ذهنها و دیدهها در حکومت و جامعه از رسوباتی است که کار خدمت و پیشرفت را دشوار میکند. و توان شما کمک به دولت و مردم در زدودن غبارها و موانع از اندیشهها و زبانها و رفتار هاست. حافظ در این میان یک سرمایه و منبع بزرگ است،کمک کنید که از این سرمایه معنوی و تاریخی بتوانیم استفاده "روزآمد" کنیم. انشاء ا...
انتهای پیام