واکنش تند پیام صادقیان به خط خوردنش و آن «بر باعث و بانیش لعنت» معروفش، موجب شده تا شایعاتی دربگیرد که جواد نکونام، عامل خط خوردن پیام صادقیان از اردو تیم ملی است. اخبار غیررسمی در این زمینه، حکایت از این دارد که کاپیتان سابق آبیها از اتفاقات دربی گذشته و درگیریاش با صادقیان، حسابی از هافبک پرسپولیس شاکی است و برای همین هم موجبات حذف او از اردو تیم ملی را فراهم آورده است.
فوتبال ما صحنههای آشتیکنان کم به خود ندیده؛ آشتیکنانهایی که با یک جعبه شیرینی، یک شام یا پادرمیانی یک ریشسفید جلو دوربینهای تلویزیونی برگزار شد؛ اما چندی بعد باز دو نفر جای دیگری روبهروی هم قرار گرفتند و حسابی از خجالت هم درآمدند.
به گزارش «تابناک»، در جامعه مصلحتاندیشی که تصویر بیرونی دروغین از واقعیت زشت و ناپسند درونی دوست داشتنیتر است و غالبا واقعیت فدای مصلحت میشود، عجیب نیست هر ازگاهی صحنههای اینچنینی برگزار شود تا دل مردم در «برهههای حساس» قرص شود که دو یا چند دستگی وجود ندارد؛ اما غافل از اینکه کمی بعد، تشت رسوایی از بام میافتد و صدای آن به همه جا میرسد.
مرور حافظه تاریخیمان نشان میدهد که در ساحت ورزشمان از این صحنهها کم نداشتیم. ای بسا شامهای صلح و دوستی که مدیران محافظهکار استقلال و پرسپولیس شب پیش از دربی ترتیب میدادند تا نشان دهند بازی فردایشان مثل همه بازیها، سه امتیاز دارد و در مقابل لنز عکاسان تا توانستند به هم گل و شیرینی هدیه دادند و فردا این استوکهای بازیکنانشان بود که با ردی که روی کمر بازیکن حریف میگذاشت، واقعیت بزرگتری را فریاد میزد؛ اینکه چه اصراری است همیشه نشان دهیم اوضاع در موقعیت «همه چی آرومه» قرار دارد.
اما اینکه چرا این اتفاق رخ میدهد، از یک سو به سادهاندیشی جامعه ایرانی برای پایان دادن ساده بحرانهاست و دیگری ناپایداری روی اصول و ارزشهاست. همین است که موجب میشود خطای فاحش یک بازیکن را با یک جعبه شیرینی ماستمالی کرد و آن وقت است که با سقوط ارزشهای اخلاقی مواجهایم.
همین چند وقت پیش بود که دروازهبان استقلال در یک بازی لیگ برتر، یک حرکت غیراخلاقی انجام داد. نتیجهاش چه شد؟ در سکوت و بیخبری ماجرا را به فراموشی سپردیم. یا دو بازیکن پرسپولیس در یک بازی دوستانه چنان از خجالت هم درآمدند که حتی تلویزیون هم نتوانست صحنههای آن را پخش کند. اما نتیجهاش چه شد؟ فردای آن روز در جلسه تمرین با هم عکس یادگاری گرفتند و گفتند به هم از برادران خونی هم نزدیکترند. همین پایدار نبودن بر اصول، به درست یا نادرست بودن آن کاری نداریم، موجب افول اخلاقی آن جامعه میشود.
شاید در میان مربیان داخلی، این تنها محمد مایلی کهن بود که سفت و سخت روی مواضع خود ماند. شاید خیلی از ماها حرفها و عقاید او را نپذیریم و خیلی وقتها با او مخالف باشیم، ولی او تنها کسی بود که در مواقع لزوم، روی حرف خود پافشاری میکند و از مواضعش کوتاه نمیآید. روزی که روابط او و فیروز کریمی شکرآب شد، پافشاری روی همین اصول، موجب شد تا در جریان آشتیکنان صوری سازمان لیگ روی فیروز کریمی را نبوسد و آشکارا اعلام کند که از او دلچرکین است و عملکرد او را در فوتبال سالم نمیداند.
هماکنون و نزدیک به یک ماه مانده به جامجهانی، هنوز سید مهدی رحمتی، راهی به ترکیب تیم ملی ایران ندارد و در آستانه اردو سرنوشتساز اتریش حتی سوگلی پرسپولیسیها هم از اردو تیم ملی خط خورده و برزیل را از دست رفته میبیند.
واکنش تند پیام صادقیان به خط خوردنش و آن «بر باعث و بانیش لعنت» معروفش، موجب شده تا شایعاتی در بگیرد که جواد نکونام، عامل خط خوردن پیام صادقیان از اردو تیم ملی باشد!
اخبار غیررسمی در این زمینه حکایت از آن دارد که کاپیتان سابق آبیها از اتفاقات دربی گذشته و درگیریاش با صادقیان حسابی از هافبک پرسپولیس شاکی است و برای همین هم موجبات حذف او از اردو تیم ملی را فراهم آورده است.
این عده حتی داستان پلیسی جذابی هم برای اثبات ادعای خود دارند و آن اینکه نکونام در جریان اختلافاتش با قلعهنویی، مدارکی را در اختیار حجتالاسلام علیپور گذارده و در ازای این کار این تضمین را گرفته که صادقیان در تیم ملی جامجهانی جایی نداشته باشد.
حتی اگر این داستان تخیلی را باور هم کنیم که برخی از اجزای آن، مانند گروکشی حتی در عرصه ملی، به واقعیت هم نزدیک است، تصور اینکه کسی مثل کارلوس کیروش بتواند با القائات علیپور، صادقیان را از اردو تیم ملی حدف کند هم خندهدار به نظر میرسد.
آدمی که حتی به سختی مواضع سینوسی رئیس فدراسیون و اطرافیان آن را میپذیرد، چگونه میتواند با سخنان حجتالاسلام علیپور یا جواد نکونام بازیکنی را از تیم ملی خط بزند؛ گویا خط خوردن صادقیان کاملا به خودش بازمیگشت و اینکه او در تفکرات کیروش جایگاهی ندارد.
مثال مشابهای برای سید مهدی رحمتی هم رخ داده و به رغم اینکه کیروش به او نیاز دارد اما به دلیل زیر پا گذاشتن اصول و عقایدی که برای کیروش مهم و حیاتی بود، از حضور در تیم ملی محروم شده و این محرومیت به بزرگترین فقدان زندگی ورزشی او تبدیل شده است. اگر هر کس دیگری الان سرمربی تیم ملی بود، شک نکنید که ماجرا را با یک جعبه شیرینی و چند عکس یادگاری حل و فصل میکردند؛ اما برای سرمربی پرتغالی تیم ملی پشت کردن به پیراهن تیم ملی به منزله خداحافظی همیشگی با آن پیراهن است.