آقاي هاشمي قرار است جواب خدا و امام و مردم را درباره بيحرمتيهاي بيسابقه اوباش و فتنهگران عليه امام حسين(ع) و مقدسات اسلامي چگونه بدهد و چگونه همسويي خود با گروهکهاي ضدانقلاب را در فتنهاي که به حذف نام اسلام از جمهوري اسلامي و اهانت به ولايتفقيه و امام خميني(ره) و جانبداري از رژيم صهيونيستي انجاميد توجيه کند؟
روزنامه کیهان نوشت:
سايت شخصي هاشميرفسنجاني گزارشي آميخته با تعريف و تملق از ملاقات ۱۰ روز پيش اعضاي شوراي هماهنگي جبهه اصلاحات با وي منتشر کرد.
در اين نوشته آمده است: اولين روزهاي ارديبهشت ۹۲ در مجمع بوي بهار بيش از هميشه ميآيد. بهار فصل اعتدال است و اين روزها بيش از هميشه «رايحه خوش اعتدال» ميآيد... اصلاحطلبان امروز به ديدن آقاي هاشمي آمدهاند. تراش خوردن افراطها از قامت اصلاحات رنگ و بويي ديگر به آنان بخشيده. «اصلاحات امروز» بيش از هميشه معتدل به نظر ميآيد. مَثَل «اصولگرايان امروز» نيز چنين است.
از پس غبار افراطيگريها، مسابقه فرخندهاي آغاز شده. «سبقتي براي نمايش اعتدال». خود آقاي هاشمي همچنين است. آيتالله سالهاست بر خويش هم تراش اعتدال ميزند. در جاي جاي خاطراتشان ميتوان سراغي از تشر يا توبيخ روزانهاي بر خود از تندرويها يافت. اعتدال هاشمي پوياست. مثل نگاهش به فقاهت، مثل نگاهش به سياست، مثل نگاهش به دنيا. شايد از همين روست که افراطيها آقاي هاشمي را برنميتابند.
گزارشگر اين سايت با اشاره به دعوت برخي حاضران از هاشمي براي نامزدي مينويسد: با خودم ميگويم انگار قرار نيست آقاي هاشمي و انتخابات از هم جدا شوند. گويي ۳۳ سال حضور سياسي و ۱۱بار کانديداتوري انتخاباتي براي آقاي هاشمي کافي نيست. هر ۳ سال يکبار کانديداتوري هم براي خودش رکورد جالبي است.
در ادامه اين گزارش آمده است: آقاي هاشمي در ادامه ميگويند «من اهل ناز کردن نيستم. اگر احساس کنم که ميتوانم کشور را از اين شرايط دشوار نجات دهم، ميآيم. اين تکليف همه است. هر کسي آبرويي دارد و تواني بايد بيايد.خاتمي و هاشمي هم ندارد». جلسه که تمام ميشود، درخواستها دوباره تکرار ميشود. همه با هم ميگويند «آقاي هاشمي بايد بياييد...». آيتالله هم برميگردد و قبل از رفتن ميگويد:«من هيچوقت قاطع نگفتم نميآيم چرا که نميدانم در آن صورت جواب خدا، امام و مردم را چه ميتوانم بدهم؟ تا ببينيم تقدير چه خواهد شد.»
راوي اين گزارش اشاره نميکند که آقاي هاشمي قرار است جواب خدا و امام و مردم را درباره بيحرمتيهاي بيسابقه اوباش و فتنهگران عليه امام حسين(ع) و مقدسات اسلامي چگونه بدهد و چگونه همسويي خود با گروهکهاي ضدانقلاب را در فتنهاي که به حذف نام اسلام از جمهوري اسلامي و اهانت به ولايتفقيه و امام خميني(ره) و جانبداري از رژيم صهيونيستي انجاميد توجيه کند؟ و اصلا آيا دادن جواب خدا و امام و مردم مظلومي که در آن فتنه خون دل خوردند و حماسه نهم ديماه را خلق کردند، تکليف خود ميداند يا خير؟
هاشمي در انتخابات سال ۸۴ نيز نتوانست مرز خود با گروهکهاي قسم خورده ضدانقلاب را جدا کند و به ويژه از آن زمان بود که مکررا در تحليلهاي اين محافل به تصريح گفته شد هاشمي مناسب پروژه هزينهسازي و دردسرسازي عليه جمهوري اسلامي است. با اين اوصاف جاي سوال است که چگونه ميشود هم مسير شدن با فتنهگران و دشمنان انقلاب را اعتدال خواند؟