دیپلماسی ایرانی: باراک اوباما رئیس جمهور ایالات متحده در نطق سالانه خود فقط یک بار از روسیه نام برد و آن هم سخن گفتن درباره ادامه همکاری با این کشور برای کاهش بیشتر تسلیحات هسته ای دو طرف بود. در دوره اول ریاست جمهوری اوباما تا حدودی شاهد گرم شدن روابط امریکا و روسیه بودیم که از آن جمله می توان از فشردن نمادین دکمه "ریست" ، روابط نسبتا خوب با مدودف، رئیس جمهور سابق و امضای معاهده "استارت" جدید نام برد. اما کاملا روشن است که از زمان سر کار آمدن ولادیمیر پوتین این روابط به سردی گرائیده است. این نشانه ای از یک بن بست در روابط با کرملین است. البته شاید این مورد اساسا درباره شخصیت پوتین باشد. کسی در واشنگتن به خوبی نمی داند که با رهبر مبهم و جسور روسیه چه کند؟
ولادیمیر پوتین واقعا کیست؟ هرگز به صورت کامل به این سوال پاسخ داده نشده است. پوتین بیش از ۱۲ سال است که قدرت در روسیه را قبضه کرده است اما در این مدت تقریبا هیچ اطلاعات تازه ای درباره گذشته وی به جز اطلاعات اولیه بیوگرافی وی به دست نیامده است. حتی در بیوگرافی وی هم اطلاعاتی کمی هست که قطعی و مورد تائید و قابل اعتماد است. در نتیجه، برخی ناظران اعتقاد دارند که پوتین نه صورتی برای نمایش دارد نه جسمی و نه روحی. او مردی از ناکجا آباد است، کسی که می تواند برای هر کسی هر چیزی به نظر رسد.
با این حال پوتین محصول محیطی است که در آن پرورش یافته است؛ مردی که تجربیات گذشته اش به وضوح دورنمای کنونی اش را شکل داده است. در واقع پوتین بهترین درک از ترکیب هویت های چندگانه تجربی اش است که می تواند توضیح دهد که چگونه یک مامور عملیاتی ک.گ.ب و معاون شهردار سنت پترزبورگ در روسیه به اوج قدرت رسیده است. از این هویت ها شش تای آنها برجسته تر است: دولت محور، تاریخ گرا، جنگجو، غریبه، طرفدار بازار آزاد و مامور اطلاعاتی.
مجموعه این ویژگی ها است که پوتین را به مهره پشت پرده موثری در سیاست روسیه تبدیل و به وی کمک کرده است که کماکان در کرملین باقی بماند. اما اکنون این ویژگی ها به منبع ضعف وی تبدیل شده است. روسیه از سال ۱۹۹۹ تغییر کرده است ولی پوتین نه.
دولت گرا: ظهور پوتین در ریاست جمهوری روسیه سال ۲۰۰۰-۱۹۹۹ تا حدی نتیجه اجماع نخبگان درباره بازگرداندن نظم به کشور بعد از یک دهه بحران داخلی و احساس حقارت بین المللی بود. در واکنش به این وضعیت ملی، پوتین در یکی از اولین نطق های سیاسی اصلی خود موسوم به "پیام هزاره" در ۲۹ دسامبر ۱۹۹۹ سعی کرد خود را فردی دولت گرا نشان دهد. در روسیه اشخاص برای این زنده اند که به دولت خدمت کنند و در نتیجه حقوق خودشان در مرتبه بعدی قرار دارد. پوتین از اولین روزهای حضورش در کرملین از طریق بازیابی ارزش های اصیل روسیه، تقویت سنت های تاریخی و پایان بخشیدن به تقلید کورکورانه مدل های انتزاعی غربی به دنبال بازسازی و تقویت دولت بود. او بر کثرت گرایی در برابر فرداگرایی غربی، ترویج احیای کلیسای ارتدکس روسیه و ایجاد پیوندهای مستقیم بین ریاست جمهوری روسیه مدرن و تزارهای قبل از انقلاب روسیه اصرار ورزید.
مرد تاریخی: پوتین به وابستگی خود به سنت های تاریخی روسیه می بالد. پوتین در زندگینامه رسمی اش شخصی، خودساخته از پندهای تاریخی ترسیم شده است. به عنوان رئیس جمهور، وی سرنوشت شخصی خود را به کشورش گره زد و فعالانه تفاسیر گوناگون از گذشته کشورش را برای تقویت جایگاه سیاسی و پنهان کردن آن در پوسته مشروعیتی تاریخی به کار برده است. برای مثال پوتین خود را با پیوتر استولیپین نخست وزیر نیکلای دوم، آخرین سزار از سلسله رومانف که اصلاحات اجتماعی و اقتصادی زیادی را انجام داد، مقایسه کرده است. قطعا پوتین به طور اتفاقی صدمین سالگرد مرگ استولیپین را برای اعلام برنامه های اصلاحی خود اعلام نکرده است.
با این حال تاریخ ابزاری سیاسی و شخصی برای پوتین بوده است. پدر و مادر او، از بازماندگان محاصره لنینگراد، یکی از سیاه ترین دوره های تاریخ روسیه هستند، زمانی که تقریبا یک میلیون نفر کشته شدند. داستان دلخراش خانواده اش از جنگ جهانی دوم با روایت تاریخی آن همخوانی منظمی دارد. داستانی که در آن روسیه برای بقا به طور مداوم با جهان پیرامون در حال مبارزه بود. درس مهم از قرن ها آشوب داخلی، جنگ و تجاوز این است که کشور روسیه به هر حال به نوعی زنده می ماند.
مردی که برای ماندن می جنگد: تجربیات گوناگون از تاریخی تلخ و سیاه، ملت روسیه را به مردمی مبارزه گر برای بقا تبدیل کرده است؛ ملتی که همیشه درباره بدترین ها فکر می کنند و برای آن آماده می شوند. پوتین در دوران ریاست جمهوری اش این گرایش را از سطح فردی به سطحی ملی رسانده است. وی پرداخت بدهی های عظیم دولت های قبل از خود، یعنی دولت های گورباچف و یلتسین را که در نزدیک به دو دهه روی هم جمع شده بود را به اولویت خود بدل کرد. وی به این نتیجه رسید که این بدهی ها اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و دولت تقریبا نوپای روسیه در دهه ۱۹۹۰ را از پای در خواهد آورد. کشوری که به دنبال بقاست باید بتواند این بدهی ها را پرداخت کند. وی همچنین به دنبال این بود که بتواند ذخایر عظیم ملی از نفت، گاز و فرآورده های نفتی گرفته تا خوراک دام، یونیفرم نظامی ها، چادر، دارو و ژنراتورها را بازسازی کند تا روسیه بتواند با کمک آنها در هرگونه فجاباب طبیعی یا جنگ دوام بیاورد. در نهایت وی پشتوانه عظیم مالی را در برابر بحران های اقتصادی پیش رو خلق کرد.
غریبه: پوتین از زمانی که مرد جوانی بود از خود تصویری به عنوان یک غریبه ترویج می کرد. وی در لینگراد ، شهر دوم روسیه متولد و رشد کرده بود، فرزند یک کارگر کارخانه و یک سرایدار که ریشه اجدادش به استان ریازان روسیه می رسید. پوتین از بسیاری جهات حتی در ک.گ.ب هم یک غریبه بود. وی در دهه ۱۹۷۰، در زمان ریاست یوری آندروپوف که تلاش کرد نسلی جدید و خارج از کانال های معمول را وارد ک.گ.ب کند به استخدام این نهاد در آمد. اما پوتین نتوانست به سرعت از نظر رتبه در این نهاد رشد کند.
پوتین هرگز عضو ساختار حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی نبود و در سراسر دهه ۱۹۸۰ یک غریبه باقی ماند. در طول دوره اصلاحات مهم پروستریکا، ک.گ.ب وی را به شهر درسدن آلمان شرقی فرستاد و وی تا زمان سقوط دیوار برلین در آنجا باقی ماند. پوتین در تابستان ۱۹۹۶ بعد از تصدی معاونت شهرداری سنت پترزبورگ، به طور ویژه به عنوان یک غریبه (یا خارجی) برای کمک به ریشه کن کردن منافع تثبیت شده حلقه های سیاسی و اقتصادی پایتخت به مسکو آورده شد. پوتین در دوران ریاست جمهوری اش از برتری "غریبه" بودن خود استفاده کرد و بر ارتباط خود با مردم "معمولی" روسیه پافشاری کرده و خود را از نخبگان منفور پایتخت نشین جدا ساخت.
طرفدار اقتصاد بازار آزاد: موقعیت پوتین به عنوان یک "غریبه" و عملگرایی وی، او را قادر ساخت تا ۲ اصل اساسی کمونیسم را کنار بگذارد: مالکیت دولتی و برنامه ریزی مرکزی. تاریخ به پوتین آموخت که سیستم اقتصادی شوروی شکست می خورد. مالکیت خصوصی، رقابت آزاد در سیستم سرمایه داری و بازار مهمتر بودند. اما درک پوتین از سرمایه داری محدود بود. در شیوه های کسب و کاری که وی در زمان تصدی عنوان معاونت شهردار سنت پترزبورگ تجربه کرده بود، تاکید اصلی بر روی کارآفرینی، تولید، مدیریت، یا بازاریابی نداشت. سرمایه داری در دهه ۱۹۹۰ در سنت پترزبورگ بیشتر در ارتباط شخصی با فرمانداری شهر بود تا ارتباط با کارگران یا مشتری ها. به این ترتیب به نظر می رسد پوتین از تجربیاتش در سنت پترزبورگ آموخت که در سیستم بازار آزاد برنده کسی است که بتواند بهترین بهره برداری را از آسیب پذیری دیگران ببرد نه لزوما کسی که بهترین کالا و خدمات را با مطلوب ترین قیمت فراهم کنند. این دیدگاه موجب شد تا وی از آسیب پذیری دیگران از جمله تجار روسی برای اداره کردن آنها و اطمینان از اجرایی شدن فرامین کرملین استفاده کند.
مامور اطلاعاتی: هر چقدر که پوتین برتری مالکیت خصوصی را ستایش می کرد وقتی که به ریاست جمهوری رسید با یک معضل جدی روبرو شد: چگونه صاحبان بخش های خصوصی کلیدی اقتصاد را با برآورده کردن اهداف دولتی که او برای توسعه روسیه نیاز داشت وفق دهد. وی چگونه می توانست بدون بازگشت به مالکیت تمام دولتی زمان شوروی صنعت را کنترل و هدایت کند؟ پوتین جواب این سوال را در مهمترین ویژگی شخصیتی خود یافت: مامور اطلاعاتی. در زمان معاونت شهرداری سنت پترزبورگ که به تشویق ک.گ.ب آن را در اختیار گرفت؛ بازرگانان هدف پوتین بودند نه شرکایش. وی برای اطمینان از اینکه آنها به تعهداتشان در قبال شهرداری عمل خواهند کرد اطلاعات مهم شخصی و مالی آنها را جمع آوری کرد و به عنوان اهرمی علیه شان به کار گرفت. زمانی که در سال ۱۹۹۶ به مسکو رفت هم دوباره از همین تاکتیک برای تعداد دیگری از تجار استفاده کرد.
پوتین در ک.گ.ب به عنوان یک مامور اطلاعاتی آموخت که چگونه ماموران را شناسایی، استخدام و به کار گیرد و شکیبایی لازم برای کسب منابع را بدست آورد. وی همچنین روش جمع آوری، ترکیب و استفاده از اطلاعات را فراگرفت. این ابزار برای به واکنش درآوردن الیگارشی روسیه بسیار گرانبها بود. برای مثال پوتین در یک نشست با الیگارشی روسیه در جولای ۲۰۰۰ از تاکتیک کتابچه ک.گ.ب استفاده کرد. وی توضیح داد که بازرگانان می توانند دارایی های گسترده خود را حفظ کنند اما باید با نظام مالیات جدیدی که منابع بیشتری را در اختیار دولت فدرال قرار می دهد موافقت کنند. پوتین به آنها گفت که باید در فعالیت های اقتصادی خود در خارج از کشور منافع ملت و دولت روسیه -که وی آنها را تعریف کرده- را به صورت فعالانه در نظر بگیرند.
***
این شش ویژگی پوتین امروز را شکل می دهد. این موارد به درک بهتر ما از مفهوم دولت روسیه و روش حکومت در آن به روش پوتین کمک می کنند. در عین حال این نقاط قوت که پوتین را در روسیه به قدرت رساند و بر الیگارشی روسیه برتری یافت، اکنون به منبع آسیب پذیری وی تبدیل شده است. رشد سریع کشور، تنشی را بین هویت های مختلف پوتین ایجاد کرده است. به عنوان مثال پوتین مبارزه کننده برای بقا با پوتین طرفدار بازار آزاد در تضاد است.
به زبان ساده پوتین عاملی در کرملین بود که به ناگاه از وی خواسته شد تا رئیس آن شود. تجربیات یکتای وی که در زمان و مکانی خاص در تاریخ روسیه به دنیا آمده است وی را برای اینکه رهبر ملی سیاسی کشوری پیشرفته و توسعه یافته باشد آماده نکرده است- سیاستمداری پاسخگو در قبال کسانی که به وی رای داده اند. پوتین پیش از دوره نخست ریاست جمهوری اش، سابقه مسئولیت مستقیمی را نداشت و همیشه مرد شماره ۲ سنت پترزبورگ بود.
در نتیجه وی اکنون در موضع دفاعی قرار گرفته است. نگرانی اصلی وی اکنون سیاست داخلی و تضمین بقای رژیم است. از بسیاری جهات پوتین قربانی موفقیت خویش شده است. دوره طولانی ثبات و رفاه در روسیه باعث ایجاد طبقه متوسط شهرنشینی شده است که سبک زندگی غربی در پیش گرفته اند و اکنون حقوق سیاسی مانند جوامع غربی می خواهند.
پوتین در مخمصه ای افتاده است که تا پایان دوره کنونی ریاست جمهوری وی پا برجا خواهد ماند. هدف طولانی مدت وی بازسازی و بازیابی روسیه است. برای اینکه موفق شود به منابع انسانی نیاز دارد که اکثر آنها اکنون جزو مخالفان وی هستند. وی هنوز این طبقه متوسط شهری را درک نکرده است و برای ارتباط با اعضای آن دچار مشکل است. پایگاه اصلی وی در میان اکثریت خاموش یعمی کارکنان صنایع، کارمندان بخش های دولتی، مستمری بگیران و روستائیان روسیه است که همه آنها کاملا به یارانه ها دولت وابسته اند. بنابراین پوتین در میان مردمی که برای احیای قدرت روسیه به آنها نیاز دارد کماکان مورد بی اعتمادی است.
مخالفان داخلی و تلاش پوتین برای مقابله با آنها از ویژگی های دائمی دوره کنونی ریاست جمهوری وی خواهد بود. هر چقدر وی به سمت مدرنیزه کردن روسیه پیش می رود، تعداد بیشتری از مردم تقاضای فضای سیاسی بازتر و در نتیجه برکناری پوتین از قدرت را خواهند داشت. از این پس ظهور طبقه متوسط روس در سالهای آتی پوتین را به چالش خواهند کشید.