کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

حمایت آمریکا از اسرائیل در دهه آینده دشوار خواهد شد

12 آذر 1403 ساعت 13:00

استاد دانشگاه کنکوردیای کانادا تاکید کرد: من معتقدم که حفظ حمایت ایالات متحده از اسرائیل در دهه آینده دشوار خواهد شد. با افزایش جمعیت مهاجر، به‌ویژه کسانی که از کشورهای مستعمره‌نشین آمده‌اند، مانند آسیایی‌های جنوبی و شرقی و ورود آنها به موقعیت‌های تأثیرگذار، این کاهش حمایت تنها تسریع خواهد شد.


جولیان اسپنسر چرچیل، استاد علوم سیاسی و مطالعات امنیتی دانشگاه کانکوردیا کانادا در گفت‌وگوی تفصیلی با ایلنا به بیان دیدگاه‌های خود در رابطه با استانداردهای دوگانه غرب در خصوص مفاهیمی مانند حقوق بشر، تنش‌های میان ایران و غرب، چشم‌انداز آینده منطقه با وجود بحران‌ها، جنگ افروزی‌های اسرائیل و آینده روابط ایران و آمریکا در دوره ترامپ پرداخت.

مشروح گفت‌وگوی ایلنا با این استاد کانادایی را می‌خوانید: 

مسیر متعارف دستیابی به نفوذ در عرصه روابط بین‌الملل پیچیده است

 در حالی که قدرت‌های بزرگ تمایل به اعمال نفوذ بیشتر در سازمان‌های بین‌المللی را دارند، چگونه می‌توان اصل احترام متقابل و برابری تمام کشورها را در نظام بین‌المللی ارتقا داد؟

پاسخ کلی من به این موضوع این است که دستیابی به چنین ایده‌آلی تقریباً غیرممکن است. یک قدرت بزرگ، بنا بر تعریف، از نظر اقتصادی و نظامی از دیگر کشورها برتر است. این برتری مزایای بسیاری را برای آن به همراه دارد: متحدان بیشتر، احترام بیشتر و منابع فراوانی که می‌تواند برای حمایت مالی یا پیشبرد منافع خود و جلب متحدان بیشتر از آن استفاده کند.

راهبرد معمولی که کشورهای کوچک‌تر در پاسخ به این مسئله اتخاذ می‌کنند، این است که با یکدیگر متحد شوند، مشکل اقدام جمعی را حل کنند و علیه قدرت بزرگ‌تر سازمان‌دهی کنند. چنین راهکاری، راه‌حل استاندارد است، اما هیچ راه‌حل معجزه‌آسایی برای این چالش وجود ندارد.

راه معمول، در نتیجه، این است که یک کشور خود را به یک قدرت بزرگ تبدیل کند—در درجه اول با تأکید بر قابلیت اقتصادی که سپس قدرت نظامی و نفوذ دیپلماتیک را به همراه می‌آورد. این روند مسیر متعارف برای دستیابی به نفوذ در عرصه پیچیده روابط بین‌الملل است.

 نقش سازمان‌های بین‌المللی در تحقق این هدف چیست؟

سازمان‌های بین‌المللی که امروز داریم، ریشه در یک سلسله تلاش‌های دیپلماتیک اروپایی برای هماهنگی صلح پس از جنگ جهانی دوم دارند که به دوران معاهده وستفالی و حتی پیش از آن بازمی‌گردد. این سازمان‌ها هدفشان ترویج منافع قدرت‌های بزرگ است که تقریباً همیشه شامل تجارت می‌شود، نه ترویج منافع کشورهای کوچک.

برخی از کشورهای کوچک امتیازاتی دریافت می‌کنند، مانند فرانسه در معاهده اوترخت. به فرانسه قدرت مداخله در آلمان داده شد تا نفوذ اسپانیا را متعادل کند و این موضوع بعدها به مشروعیت مداخله فرانسه در اروپای مرکزی تبدیل شد، یعنی همان زمانی که فرانسه تحت سلطه لویی چهاردهم قدرتمند شد. بنابراین، کشورهای کوچک می‌توانند به کشورهای بزرگ تبدیل شوند، اما در این پروسه هدف این سازمان‌ها نیز تغییر می‌کند.

بنابراین، هیچ سازمانی وجود ندارد که منافع کشورهای کوچک را ترویج کند؛ این سازمان‌ها تقریباً همیشه برای ترویج منافع تأثیرگذارترین عضو خود طراحی شده‌اند. اصولا، کشورهای ضعیف نفوذ کمتری دارند.

تمرکز ترامپ بر حفظ افکار داخلی آمریکاست 

به نظر شما سیاست‌های ترامپ در قبال ایران با رویکردهای قبلی او یا با دیگر روسای جمهور آمریکا چه تفاوتی خواهد داشت؟ این تفاوت‌ها چه تأثیری بر معادلات منطقه‌ای و بین‌المللی خواهد داشت؟

انتظار دارم که سیاست ترامپ در مورد ایران تهاجمی تر باشد، حداقل تا زمانی که مهار شود. به عقیده من تفاوت در این مساله است که دولت بایدن بیشتر تحت تاثیر اسرائیل قرار داشت.

در مقابل، دونالد ترامپ خیلی نگران درگیری‌های احتمالی اسراییل نیست. تمرکز او بر حفظ افکار داخلی آمریکاست تا اطمینان حاصل کند که از محبوبیت او کم نمی شود.

علاوه بر این، از آنجایی که بسیاری کرسی های دولت ترامپ توسط چهره های کلیدی همسو با دستور کار ۲۰۲۵ پر شده است، پیش بینی می‌کنم رویکرد آمریکا کمتر مداخله جویانه و بومی‌گرایانه‌تر در قبال اسرائیل باشد که می‌تواند اسرائیل را تحت فشار قابل توجهی قرار دهد.

همانطور که به نظر می‌رسید اسرائیل به همین دلیل به سمت آتش بس با حزب الله لبنان رفت. بنابراین، من معتقد نیستم که رویکرد ترامپ تفاوت اساسی با قبل داشته باشد. تمرکز اصلی او در سیاست داخلی و تاکید  بر تجارت است. برای تغییر این امر، او به برنامه سیاست خارجی گسترده‌تری نیاز دارد که بر خلاف رهبرانی مانند رونالد ریگان یا جورج دبلیو بوش از آن برخوردار نیست.

نزدیک تر شدن ایران به تولید سلاح هسته‌ای، آسان‌ترین راه برای بازگرداندن ایالات متحده به مذاکرات است

با توجه به خروج آمریکا از برجام تحت ریاست ترامپ، چگونه می‌توان به دنبال توافقات مشابه با غرب بود؟

آسان‌ترین راه برای بازگرداندن ایالات متحده به مذاکرات این است که ایران به تولید سلاح هسته‌ای نزدیک‌تر شود. به طور کلی، ایالات متحده می‌داند که نمی‌تواند به طور پایدار وارد خاک ایران شده و آنجا را تصرف کند.

اگر ایران کنترل تنگه هرمز را به دست گیرد، هیچ مرزی برای اینکه ایالات متحده بتواند از آن علیه ارتش ایران وارد عمل شود، وجود نخواهد داشت. در عوض، این جنگ به سوی کوه‌ها در مناطق شمالی‌تر پیش خواهد رفت.

ارتش ایالات متحده به اندازه کافی بزرگ نیست و منابع کافی را برای اینکه همزمان در تایوان و لهستان بازدارندگی ایجاد کرده و در عین حال تنگه هرمز را باز نگه دارد، در اختیار ندارد. در نتیجه، ایالات متحده نمی‌تواند درگیر شود. اقدامات ترامپ هم که منجر به خروج ایالات متحده از توافق شد، باید در همین قاب بررسی شود.

ترامپ می‌خواست قدرت خود را نشان دهد و فشار به ایران وارد کند، اما در عین حال از تهدید به اعزام نیروی دریایی به تنگه هرمز خودداری کرد، حتی در صورتی که یک درگیری با مقیاس بزرگ، مانند حمله هوایی به تأسیسات هسته‌ای ایران، رخ دهد.

حماس هوشمندانه به توافقات ابراهیم خاتمه داد

سیاست‌های ترامپ در خاورمیانه چگونه چشم‌انداز روابط استراتژیک ایران با کشورهای همسایه و دیگر قدرت‌های جهانی را تحت تأثیر قرار خواهد داد؟

من معتقدم که توافقات ابراهیم اساساً توسط حماس خاتمه یافته و فکر می‌کنم حماس در این امر کاملاً هوشمندانه عمل کرده است.

این دقیقاً همان چیزی است که من در آن زمان فکر می‌کردم—محرک اصلی آنها به نظر می‌رسید که نابودی توافقات ابراهیم بوده  باشد چراکه وقتی امارات متحده عربی، اسرائیل را به رسمیت بشناسد، دیگر بازگشتی وجود نخواهد نداشت. بنابراین ترامپ تقریباً هیچ تأثیری بر این موضوع ندارد.

پس من معتقدم که ترامپ تقریباً هیچ تأثیری بر حماس ندارد و به طور قطع هیچ تأثیری بر افکار عمومی اعراب ندارد.

ایالات متحده عمدتاً به عنوان متحد اسرائیل شناخته می‌شود و من مطمئن نیستم که ترامپ چگونه می‌تواند کشورهای حاشیه خلیج فارس را تشویق به رسمیت شناختن اسرائیل کند، به‌ویژه پس از مقیاس خشونت‌ها در غزه.

پیش‌بینی می‌کنم به رسمیت شناخته شدن اسراییل توسط کشورهای حاشیه خلیج فارس امری بسیار دشوار باشد مگر آنکه یک پیشرفت دیپلماتیک عمده رخ داده یا حداقل نیم دهه زمان بگذرد.

 رویکرد کنونی ایران در قبال عربستان سعودی گامی در جهت درست برای آینده بهتر است

چگونه ایران می‌تواند در مواجهه با سیاست‌های ترامپ، از تعامل با سایر قدرت‌های بزرگ مانند روسیه و چین بهره‌برداری کند تا توازن قدرت را حفظ کند؟

ایران می‌تواند موقعیت خود را با برقراری روابط نزدیک‌تر با چین و روسیه حفظ کند، اما به طور کلی، چین و روسیه هر دو ناپایدار هستند، در حالی که ایران نسبتاً پایدار باقی خواهد ماند.

البته همواره چشم بعضی از کشورها به بخش‌هایی از ایران در خلیج فارس و سایر بخش‌های مرزی بوده است که گمان نمی کنم ایران اجازه دهد بخشی از آن جدا شود.

در حالی که چین احتمالاً دستخوش تغییرات عمده در رژیمش خواهد شد، ایران حتی اگر چنین تغییری را تجربه کند—به دلیل تحولات کنونی در میان نسل جدید زیر ۳۵ سال—به احتمال زیاد چنین تحولی آنقدر دراماتیک نخواهد بود.

آنچه بیشتر محتمل است، تطبیق سیستم انتخاباتی موجود با تغییرات لیبرال‌تر در قوانین است. این تغییرات، با این حال، به دلیل درآمد سرانه پایین‌تر ایران نسبت به سایر کشورهای توسعه‌یافته، به طور کندتری رخ خواهد داد. بنابراین، ایران باید راهی برای دستیابی به توافق پیدا کند.

در همین زمان، چین به شدت از اقداماتی که آمریکا را تحریک کند اجتناب خواهد کرد.

روسیه از سوی دیگر، تعداد زیادی سلاح هسته‌ای دارد و از نظر اقتصادی تقریبا قرنطینه شده است که این امر موجب نیاز ایران به تعادل میان این دو قدرت می‌شود.

 رویکرد کنونی ایران در قبال عربستان سعودی گامی در جهت درست برای آینده ایران است. ایران همچنین باید روابط خود را با پاکستان بهبود بخشد. شلیک کردن موشک به داخل خاک پاکستان حرکت درستی نبود. ایران باید با دولت پاکستان مذاکره و مشکلات را حل کند.

ایرانی‌ها باید گفت‌وگویی عمیق‌تر با همسایگان خود برقرار کنند

تغییرات احتمالی در سیاست‌های آتی آمریکا تا چه حد می‌تواند به بهبود روابط بین ایران و آمریکا منجر شود؟

ایرانی‌ها باید گفت‌وگویی عمیق‌تر با همسایگان خود، از جمله عراق و ترکیه، برقرار کنند.

ارتباط نزدیک‌تر به احتمال زیاد حمایت قابل توجهی به همراه خواهد داشت. یکی از گام‌های مهمی که ایران می‌تواند بردارد، تعامل و حمایت از ارمنیان است، چیزی که روسیه قادر به انجام آن نبوده است. این امر به نوبه خود می‌تواند بر کشورهای غربی مانند ایالات متحده، کانادا، فرانسه و ایتالیا تأثیر مثبت بگذارد.

تا چه اندازه مماشات دنیای غرب بالاخص آمریکا با اسرائیل عامل اصلی تشدید بحران در منطقه خلیج فارس بوده است؟

من فکر نمی‌کنم که بحران در خلیج فارس ارتباطی با اسرائیل داشته باشد. به نظر من، در واقع ایران در تلاش است تا موقعیت پیشین خود را که پیش از رسیدن پرتغالی‌ها به تنگه هرمز در حدود سال ۱۵۰۰ وجود داشت، بازسازی کند.

با این حال، قطعاً در زمینه وسیع‌تر خاورمیانه، حمایت ایالات متحده از اسرائیل نیروی محرکه اصلی دشمنی‌ها در افکار عمومی عربی است که به‌عنوان نمایشی از استعمار اروپایی و همچنین معضل امنیتی اروپا با کشورهای عربی منطقه، به ویژه کشورهای مسلمان، از قرن‌ها پیش، عمل می‌کند.

بنابراین، من می‌گویم که این مسئله به‌طور قطع یک مسئله حیاتی است. مسائل گسترده‌تری وجود دارد، مانند روابط ضعیف ایالات متحده با کشورهایی مانند اندونزی که به نوعی ناشی از روابط نزدیک آمریکا با اسرائیل است—که عمدتاً به دلیل سیاست‌های داخلی است.

حفظ حمایت ایالات متحده از اسرائیل در دهه آینده دشوار خواهد شد

 آینده منطقه غرب آسیا را به ویژه در خصوص بحران غزه پس از آتش بس در لبنان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

اسرائیل آسیب زیادی به حسن‌نیتی که زمانی از آن برخوردار بود وارد کرده است و در نتیجه، توانایی آن برای جلب حمایت داخلی به سرعت در حال کاهش است. این امر به‌ویژه در اروپا که به طور فزاینده‌ای ضدمهاجر است، به‌ویژه نسبت به مسلمانان و آفریقایی‌ها و در ایالات متحده، جایی که فرهنگی استعماری‌-مستعمراتی به حمایت از گروه‌های غیرسفیدپوست دامن می‌زند، مشهود است.

این تغییر به‌ویژه زمانی قابل مشاهده است که جمعیت سفیدپوست از ۶۵٪ به کمتر از ۵۰٪ کاهش می‌یابد.

من معتقدم که حفظ حمایت ایالات متحده از اسرائیل در دهه آینده دشوار خواهد شد. با افزایش جمعیت مهاجر، به‌ویژه کسانی که از کشورهای مستعمره‌نشین آمده‌اند، مانند آسیایی‌های جنوبی و شرقی و ورود آنها به موقعیت‌های تأثیرگذار، این کاهش حمایت تنها تسریع خواهد شد.

عدم انعطاف‌پذیری، توانایی ایران برای ایجاد بازدارندگی مؤثر را محدود می‌سازد

 ایران چگونه می‌تواند قابلیت بازدارندگی خود را تقویت کند و راهبردهای امنیتی خود را به نحوی تنظیم کند که تهدیدهای نظامی بالقوه را کاهش دهد بدون اینکه شاهد افزایش تنش‌ها باشیم؟

کارآمدترین راه برای ایران جهت تقویت توانمندی‌های استراتژیک خود، اجرای سیاست‌های بزرگ آزادسازی و مبارزه با فساد برای مقابله با انحصار قدرت نخبگان اقتصادی است. با برچیدن این ساختارهای قدرت تثبیت‌شده، ایران می‌تواند رشد یک بخش اقتصادی غیرنفتی قدرتمند را تسهیل کند.

این تنوع‌بخشی اقتصادی درآمد لازم را برای آموزش جمعیت در فناوری‌های پیشرفته فراهم می‌کند و کشور را در موقعیتی قرار می‌دهد که بتواند تسلیحات پیشرفته‌ای مشابه با اسرائیل به دست آورد.

چنین پیشرفت‌هایی به ایران این امکان را می‌دهد که تهدیدات فناوری پیشرفته را بدون اتکا به تسلیحات هسته‌ای دفع کند، در حالی که همچنان توانایی افزایش تنش‌ها به سطح هسته‌ای را به‌عنوان قدرت بازدارنده‌ای در برابر تهدیدات مستقیم هسته‌ای در پس‌زمینه حفظ می‌کند.

جایگاه ایران به‌عنوان یک دولت ملی‌گرا و پرافتخار، به طور ذاتی تمایل آن را برای سازش بر سر حاکمیت در مذاکرات با متحدانی همچون روسیه و چین محدود می‌کند. این عدم انعطاف‌پذیری، توانایی ایران برای ایجاد بازدارندگی مؤثر را محدود می‌سازد.

علاوه بر این، داشتن تسلیحات هسته‌ای ممکن است در نهایت به نفع ایران نباشد. در حالی که جمعیت ایران از اهداف هسته‌ای کشور حمایت می‌کنند، احتمال کمی دارد که از یک درگیری حمایت کنند و حمایت آن‌ها لزوماً با اهداف دولت فعلی هم‌سو نیست.

ایران همچنین در حال تجربه تغییرات نسلی عمده‌ای در فرهنگ است که جامعه را متفرق و کمتر یکپارچه کرده است. این چالش‌ها می‌تواند با تمرکز بر توسعه و نوسازی کاهش یابد؛ موضوعی که می‌تواند جمعیت را متحد کرده و شکاف‌های داخلی را برطرف کند. این تمرکز بر پیشرفت، ثبات داخلی ایران را تقویت کرده و جایگاه بین‌المللی آن را بهبود می‌بخشد.

 به نفع ایران نیست که برای دسترسی به بازارهای ایالات متحده، استقلال خود را به خطر بیندازد

آیا فرصت‌های اقتصادی و تجاری بین ایران و آمریکا می تواند زمینه ای برای گشایش روابط باشد؟

فرصت‌های اقتصادی و تجاری میان ایران و ایالات متحده نمی‌توانند پایه‌ای محکم برای برقراری روابط دیپلماتیک باشند. اگرچه چنین فرصت‌هایی ممکن است تبلیغات مثبتی ایجاد کنند، اما ایالات متحده هدف طبیعی صادراتی ایران نیست؛ اروپا این نقش را ایفا می‌کند، حتی اگر اقتصاد ایران عادی‌سازی شود. اقتصاد به‌طور ذاتی گذرا و موقتی است، درحالی‌که تهدیدات علیه حاکمیت و وحدت ملی ایران چالش‌هایی بلندمدت هستند.

با توجه به این موضوع، ایران بهتر است به جای اولویت دادن به حقوق تجاری که نیازمند امتیازات بزرگی در زمینه امنیت ملی است، بر منافع خود تمرکز کند.

به نفع ایران نیست که برای دسترسی به بازارهای ایالات متحده، استقلال خود را به خطر بیندازد. در عوض، هیچ مشکلی در ادامه روابط تجاری ایران با کشورهایی مانند روسیه و چین یا تلاش برای به دست آوردن فناوری از طریق کشورهای ثالثی مانند مالزی یا ترکیه وجود ندارد.این رویکرد منطقی‌ترین مسیر به نظر می‌رسد.

امتیازاتی که ایران باید برای تأمین تجارت با ایالات متحده ارائه دهد بسیار گسترده خواهند بود و منافع احتمالی به دست آمده به احتمال زیاد ارزش این فداکاری‌ها را نخواهند داشت.

اروپا به وضوح ترجیح می‌دهد با ایران تجارت کند

نقش اروپا در روابط ایران و آمریکا در آینده را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

اروپا به وضوح ترجیح می‌دهد با ایران تجارت کند. ایران باید این پویایی را درک کند و از ضعف‌های اروپا سوءاستفاده نکند. با خودداری از چنین فرصت‌طلبی، ایران می‌تواند خود را به‌عنوان بخشی از چارچوب امنیتی گسترده‌تری قرار دهد که اروپا بخشی از آن است.

این هماهنگی می‌تواند مزایای قابل توجهی برای ایران به همراه داشته باشد، زیرا ایران را به‌عنوان یک شریک همکاری‌کننده با کشورهای اروپایی نشان می‌دهد، نه به‌عنوان یک تهدید علیه آن‌ها. چنین رویکردی می‌تواند تنش‌ها را کاهش داده و احتمال مداخله ایالات متحده علیه ایران، به‌ویژه در مناطق حساسی مانند تنگه هرمز، را کمتر کند.

در نتیجه، ترجیحات کنونی اروپا و ناتوانی آن در اقدام قاطع می‌تواند نقشی اساسی در تسهیل عادی‌سازی روابط بین‌المللی ایران ایفا کند.

ایران تسلط بر تشدید بحران را در اختیار دارد

 با توجه به تجربیات گذشته و تحلیل سناریوهای محتمل، آینده روابط ایران و آمریکا را چگونه پیش‌بینی می‌کنید؟ نقش چه عواملی در شکل‌گیری این آینده مؤثر خواهد بود؟

به‌طور عمده، روابط ایالات متحده و ایران تحت تأثیر گروه‌های سیاسی سازمان‌دهی‌شده توسط صهیونیست‌ها در واشنگتن است و این تأثیر عامل اصلی شکل‌دهی به روابط بین دو کشور است.

بازدارندگی ایالات متحده در قبال ایران تنها نتیجه‌گیری از این مساله است که بمباران تأسیسات هسته‌ای ایران به هدف خود که جلوگیری از گسترش تسلیحات هسته‌ای است، نخواهد رسید. این اقدام تنها باعث می‌شود ایران توانایی خود را برای آزمایش عمومی سلاح هسته‌ای نشان دهد.

ایالات متحده منابع لازم برای تصرف و نگه‌داشتن اراضی اطراف تنگه هرمز را ندارد. از این رو، ایران در این زمینه تسلط بر تشدید و یا کاهش بحران را در اختیار دارد، زیرا می‌تواند اوضاع را به سطحی برساند که ایالات متحده گزینه‌های محدودی برای پاسخ داشته باشد.

خطر درگیری همچنان بالا است

در حال حاضر برخی تحلیل‌گران سناریوهایی از جمله احتمال بروز جنگ جهانی سوم را مطرح می کنند، این سناریو را چقدر محتمل می‌دانید؟ و ارزیابی شما در این خصوص چیست؟

 جنگ جهانی سوم پیامد یک فرایند پویا است؛ به عبارت دیگر، احتمال وقوع این جنگ با ضعیف‌تر شدن ایالات متحده افزایش می‌یابد. در این شرایط، کشورهایی مانند روسیه، کره شمالی و چین ممکن است برای حل مشکلات خود به اقدامات نظامی روی آورند. به عنوان مثال، چین ممکن است به تایوان حمله کند، کره شمالی ممکن است با تحریک کره جنوبی وارد درگیری شود، یا روسیه ممکن است برای تصرف اوکراین از سلاح‌های هسته‌ای استفاده کند.

این اقدامات ممکن است ناشی از رژیمی باشد که خود را در تهدیدی اساسی می‌بیند و احساس می‌کند هیچ چیزی برای از دست دادن ندارد، زیرا بقای آن به هر حال در خطر است مگر اینکه استراتژی خطرناک و با ریسک بالا را در پیش گیرد.

با این حال، وقوع چنین سناریویی بعید به نظر می‌رسد. بنابراین، احتمال وقوع جنگ جهانی سوم بسیار کمتر است. اما اگر این جنگ آغاز شود به دلیل استفاده روسیه از سلاح‌های هسته‌ای، ایالات متحده احتمالاً واکنشی مشابه خواهد داشت. این می‌تواند منجر به کاهش تنش‌ها شود، هرچند پیش‌بینی نتیجه دشوار است. خطر درگیری همچنان بالا است و اوضاع می‌تواند به سرعت از کنترل خارج شود.

دلیل عدم فشار ایالات متحده بر اسرائیل، لابی صهیونیستی یهودی است که نفوذ زیادی در واشنگتن دارد

با توجه به اینکه اسرائیل هیچ گاه حاضر به پذیرش عضویت در ان پی تی نشده و سلاح‌های هسته‌ای و زرادخانه‌های آن همواره تهدیدی برای منطقه محسوب میشده چرا قدرت‌های بزرگ و سازمان‌های بین الملل اسرائیل را وادار به پذیرش چهارچوب ها و محدودیت‌ها در این زمینه نمی‌کنند؟

دلیل عدم فشار ایالات متحده بر اسرائیل، به بخشی از تأثیر لابی صهیونیستی یهودی که از اسرائیل حمایت می‌کند و نفوذ زیادی در واشنگتن دارد، برمی‌گردد. این لابی نفوذ قابل توجهی دارد زیرا بیشتر آمریکایی‌ها به سیاست خارجی اهمیت نمی‌دهند؛ عمدتاً به این دلیل که کشورشان بسیار ثروتمند است و بیشتر آمریکایی‌ها کمتر از شهروندان دیگر کشورها به خارج از کشور سفر می‌کنند.

علاوه بر این، جمعیت عمدتاً سفیدپوست ایالات متحده از فرهنگی مستعمره‌نشین و استعماری برخاسته است که در تضاد با مردم بومی، شامل آفریقایی-آمریکایی‌ها، لاتین‌ها و اعراب قرار دارد. اساس این استدلال را می‌توان با نگاهی به قرن ۱۸، زمانی که نیروی دریایی ایالات متحده علیه دزدان دریایی بربری تونس و الجزایر اعزام شد، بهتر درک کرد.

در این زمینه، آمریکایی‌ها معمولاً اسرائیلی‌ها را به‌عنوان بخشی از "گروه درونی" خود و اعراب را به‌عنوان بخشی از "گروه بیرونی" می‌بینند. این دیدگاه منجر به همدردی طبیعی با اسرائیل می‌شود، زیرا آن را به‌عنوان گسترشی از سیاست‌های داخلی مبتنی بر نژاد خود می‌بینند.

بنابراین، نیروی اصلی پشت حمایت ایالات متحده از سلاح‌های هسته‌ای اسرائیل، در این هم‌راستایی فرهنگی و تاریخی نهفته است که موضع سیاسی آن‌ها و حمایت از منافع اسرائیل را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

سازمان ملل طراحی شده تا مکانی برای وتو و صدای قدرت‌های بزرگ باشد

اساسا استاندارد دوگانه سازمان های بین المللی و کشورهای غربی در خصوص مقوله حقوق بشر را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

من فکر نمی‌کنم که یک استاندارد دوگانه وجود داشته باشد. اما اگر شما به این اشاره دارید که اسرائیل اجازه دارد در غزه نسل‌کشی انجام دهد، این قطعاً یک استاندارد دوگانه است. اما این موضع سازمان ملل متحد نیست؛ در حقیقت، سازمان ملل متحد حمایت زیادی از فلسطین داشته است. شورای امنیت، البته، قرار نیست نماینده تمام صداها باشد؛ بلکه طراحی شده است تا مکانی برای وتو و صدای قدرت‌های بزرگ باشد—این یک تفاوت کلیدی با جامعه ملل است که چنین سازوکاری نداشت و در نهایت به همین دلیل سقوط کرد.

بنابراین، در اینجا استاندارد دوگانه‌ای وجود ندارد. آنچه که ما شاهد آن هستیم، در واقع بازی قدرت است و سازمان‌های بین‌المللی، تا جایی که منافع کشورهای در حال توسعه را نمایندگی می‌کنند، بسیار از فلسطین حمایت می‌کنند.

ایران از مذاکرات با اروپا برای فشار آوردن بر ایالات متحده به منظور کاهش تحریم‌ها استفاده می‌کند

به نظر شما مذاکرات هسته‌ای ایران با سه قدرت اروپایی می‌تواند به کاهش تنش‌ها منجر شده و به افزایش صلح و ثبات در منطقه کمک کند؟

در نهایت، ایالات متحده همچنان مهم‌ترین بازیگر در این زمینه باقی می‌ماند. من مطمئن نیستم، اما به نظرم راضی کردن قدرت‌های اروپایی در خصوص تجارت با ایران در ازای نظارت بر زیرساخت‌های هسته‌ای ایران نسبتا آسان خواهد بود. با این حال، در نهایت این موضوع به ایالات متحده برمی‌گردد. به وضوح، ایران از مذاکرات با اروپا برای فشار آوردن بر ایالات متحده به منظور کاهش تحریم‌ها استفاده می‌کند. اما به دلیل نفوذ گروه‌های صهیونیستی در واشنگتن، تقریباً هیچ دلیلی برای ایالات متحده وجود ندارد که موضع خود را نرم کند و در عوض، تمایل به افزایش تحریم های فعلی دارد.

بنابراین، مذاکره با ایالات متحده تبدیل به یک کار بسیار دشوار می‌شود. من مطمئن نیستم که آیا دستیابی به سلاح‌های هسته‌ای مذاکره را برای ایران آسان‌تر خواهد کرد یا خیر، اما این یک مسئله پیچیده است که نمی‌توانم پاسخی مستقیم به آن بدهم. اما احساس من این است که استراتژی فعلی احتمالاً در بلندمدت موفق نخواهد بود. از سوی دیگر، مذاکرات همیشه ارزشمند هستند. آن‌ها قطعاً بینش‌هایی درباره نگاه اروپا به وضعیت ایران ارائه می‌دهند و ایرانی‌ها می‌توانند درک کنند که طرف‌های ثالث چگونه به سیاست‌های ایالات متحده نگاه می‌کنند.

فکر نمی‌کنم که مذاکرات بر ثبات منطقه‌ای تأثیر بگذارد، زیرا کشورهای اروپایی که در مذاکرات حضور دارند، نفوذ زیادی در واشنگتن ندارند. اسرائیل همچنان بسیار تهاجمی است و تنها محدودیت واقعی برای ایالات متحده، میزان پولی است که می‌خواهد در حمایت از اسرائیل سرمایه‌گذاری کند و میزان آسیبی است که اسرائیل با تحریک همسایگانش و جمعیت بومی فلسطینی‌ها به خود وارد می‌کند.

کشورهای اروپایی دیگر به اندازه ۲۰ سال پیش تأثیرگذار نیستند

چه منافعی برای سه قدرت اروپایی (فرانسه، انگلستان و آلمان) در این مذاکرات متصور هستید؟

من فکر نمی‌کنم که فرانسه، انگلیس یا آلمان منافع حیاتی در ایران داشته باشند، به جز صادرات نفت. هیچ‌کدام از آن‌ها نواحی جغرافیایی‌ای ندارند که برایشان از اهمیت استراتژیک برخوردار باشد، به گونه‌ای که به‌عنوان مثال لیبی تأثیر زیادی بر مذاکرات ایتالیا داشت. بریتانیایی‌ها به شدت به ایالات متحده وابسته‌اند، اما به دلیل جمعیت بالای مسلمان در این کشور، نسبت به قضیه فلسطین همدلی نسبی دارند. فرانسه جمعیت مسلمانی زیادی دارد، اما عمدتاً ضد مهاجر است. در حالی که فرانسه در لبنان نقش سنتی داشته است، من فکر نمی‌کنم که آن‌ها در موقعیتی باشند که بتوانند تأثیر زیادی بر ایالات متحده بگذارند. آلمان نیز خصومت‌های داخلی خود را نسبت به مهاجران نشان داده است، چنان‌که در برخورد پلیس با معترضان فلسطینی مشاهده می‌شود. بنابراین، تقریباً به صورت فرمولی، آلمان در مذاکرات شرکت می‌کند، صرفاً به این دلیل که کشورهای دیگر در حال مذاکره هستند و آلمان نمی‌تواند از این روند کنار بماند، چون هسته اصلی اتحادیه اروپا است. بنابراین هیچ‌کدام از این کشورها واقعاً نفوذ مستقلی ندارند و دیگر به اندازه ۲۰ سال پیش تأثیرگذار نیستند.

هرگونه تعامل بانکی بین اروپا و ایران همچنان مشمول تحریم‌های ایالات متحده خواهد بود

آیا اروپا در صورت دستیابی به توافق، تحریم‌ها را کاهش خواهد داد؟

من معتقدم که مذاکرات واقعاً به کاهش تحریم‌ها منجر خواهد شد. اما سوال واقعی این است که کدام تحریم‌ها لغو می‌شوند. من با جزئیات تحریم‌ها آشنا نیستم، اما فرض می‌کنم که هرگونه کاهش آن‌ها چندان قابل توجه نخواهد بود، زیرا هرگونه تعامل بانکی بین اروپا و ایران همچنان مشمول تحریم‌های ایالات متحده خواهد بود.

چرا این‌گونه فکر می‌کنم؟ قطعاً دستیابی به توافق با اروپایی‌ها پیش از روی کار آمدن ترامپ تأثیر گذار خواهد بود، اما او به‌راحتی می‌تواند آن را نادیده بگیرد. ترامپ در مسیری قرار دارد که تجارت با اروپا را از طریق افزایش تعرفه‌ها کاهش دهد، که این امر تأثیر اقتصادی بر ایالات متحده خواهد داشت. این ممکن است در نهایت او را وادار کند که سیاست‌های خود را تغییر دهد، اما با توجه به دوره اول ریاست‌جمهوری‌اش، فکر نمی‌کنم به این مسائل حساسیت خاصی داشته باشد، زیرا پایگاه رأی‌دهندگان او عمدتاً نگران اشتغال هستند، نه تورم، همان‌طور که همه هشدار می‌دهند.

من معتقدم حامیان او از سطح مشخصی از تورم حمایت خواهند کرد یا حداقل آن را تحمل می‌کنند. بنابراین، فکر نمی‌کنم که واقعاً مهم باشد که این توافق پیش از به قدرت رسیدن ترامپ صورت گیرد یا خیر.

ترامپ آماده است تا پیامدهای چشمگیر نادیده گرفتن اروپا را بپذیرد

اروپا چه اقداماتی می‌تواند برای ایجاد اعتماد بیشتر ایران انجام دهد تا به پیشرفت مذاکرات کمک کند؟ آیا اتحادیه اروپا می‌تواند به عنوان هماهنگ‌کننده بین ایران و ایالات متحده عمل کرده و به حل اختلافات کمک کند؟ چه موانعی ممکن است در این مسیر وجود داشته باشد؟

خب، برای ایالات متحده همه چیز به نظارت بر زیرساخت‌های هسته‌ای ایران برمی‌گردد، که به نظرم انجام آن به‌سادگی ممکن است.

من فکر نمی‌کنم اتحادیه اروپا بتواند به‌عنوان هماهنگ‌کننده عمل کند. این امکان برای ایالات متحده وجود دارد که از آن استفاده کند، اما فکر می‌کنم ایالات متحده، به‌ویژه تحت رهبری ترامپ، آماده است هزینه‌های چشمگیر نادیده گرفتن اروپا را بپذیرد. البته این کار پیامدهای قابل توجهی دارد، اما به نظر می‌رسد ترامپ آماده است این پیامدها را تحمل کند.


کد مطلب: 227691

آدرس مطلب :
https://www.mardomsalari.ir/news/227691/حمایت-آمریکا-اسرائیل-دهه-آینده-دشوار-خواهد

مردم سالاری آنلاين
  https://www.mardomsalari.ir