روانشناسی هنر وقتی سودمند و آموزنده است که برای زیبائی وجود و ذات خارجی یا واقع و نفسالامری نشناسیم: در اینصورت موضوع ( فاعل) از اهمیت و اعتبار و اولویت میافتد و تنها انفعالات و تأثیرات روحی مطمح نظر و مورد توجه است. بنابراین روانشناسی هنر در کل از نظرات کانت در زمینه زیباییشناسی برخوردار است و بر روی این اصل که خاصیت و کیفیت هنری یک شیئی به مثابة ذات و جوهر و اصل خود آن شیئی نیست بلکه محصول فعالیت دماغی و روانی و در واقع حالتی است که ما در برابر آن داریم تکیه دارد. پس اگر نتوان هنر و یا مسئله آفرینش هنری را به طریقی عینی شناخت تنها از راه شناخت نفسانیات و ما فیالضمیر سازنده و پردازنده هنر و هنردوست و هنرشناس و نیز رابط واسطة آن دو (فیالمثل بازیگر: هنرپیشه) میتوان به رمز زیبائیپسندی و حساسیت در برابر زیبایی پی برد.
نمایش «هفت شب با مهمان ناخوانده در نیویورک» اثر فرهاد آئیش با بازی او به همراه علی نصیریان، بر صحنه اصلی تئاتر شهر در سی و یکمین جشنواره تئاتر فجر اجرا شد. این نمایش بازگوی رابطه بین یک نویسنده رمان است که در حالتی از یاس و سرخوردگی ناشی از حساسیت نسبت به بدیهای موجود در جوامع انسانی به سر میبرد و از سوی دیگر پیرمردی که برای رساندن پیامی از جانب پدر درگذشته این نویسنده ، پس از سال ها به عنوان مهمان به خانه او آمده است.
در طول نمایش نویسنده که سر در لاک خود فرو برده است و حاضر به شناخت مهمان خود نیست و او را فردی مزاحم می پندارد که در روند نوشتن رمانش اخلال ایجاد کرده است ، با برخورد به بن بستی در امر نوشتن رمانش، دست به دامن مهمان خود می شود و مجبور می شود تا دنیا را از چشم او نیز ببیند و به این ترتیب به محاکات رسیده و تغییری در شخصیتش رخ می دهد که دیگر می تواند با شادی بیشتری با دنیا برخورد کند.
قاعده اصلی این نمایش تمرکز بر سیر بطئی دگردیسی نقش نویسنده رمان است که روندی از یاس و نابودی تا شادی و آرامش را طی می کند و به این ترتیب در سه وجه نظام های روانشناختی ژان لاکان قابل بررسی است. این سه وجه عبارتند از : امر خیالی،امر نمادین و امر واقعی.
امر خیالی نشانگر جستجویی بیپایان در پی خود است. لاکان اشاره میکند که انسان به صورت نارس به دنیا میآید. به این معنا که تا چند سال پس از تولد نمیتواند حرکاتش را باهم هماهنگ کند. وقتی کودک به حدود شش ماهگی میرسد، سعی میکند این همذاتپنداری و هماهنگی را به دست بیاورد. او با دیدن تصویر خودش در آینه (مراد از آینه، هم میتواند آینهٔ واقعی باشد و هم آینهٔ فردی دیگر) است که بر این مشکل غلبه میکنند. تصویر آینه به کودک آرامش میدهد زیرا او از خودش تصور کاملی ندارد. تصویر آینه باعث میشود تا کودک تصویر کاملی از خودش به دست بیاورد. او با نگاه کردن به آینه افراد دیگر، و توجه به حرکات آنها، سعی میکند مثل آنها بتواند حرکاتی منظم و با قاعده و دقیق داشته باشد. و در نتیجه مثل آنها کامل باشد. این تلاش باعث پیدایی من یا نفس در کودک میشود. «نفس از نظر ساختاری از هم گسستهاست و میان خودش و تصویر خودش دوپارهاست. از همین رو است که همواره خواهد کوشید تا دیگری (تصویر در آینه یا فرد دیگری که دیدهاست) را با خود یکی کند». در امر یا نظم خیالی، همین کلمهٔ هموارهاست که تاثیرگذار است. چراکه کودک پس از ورود به سنین بزرگسالی هم نفس این خصلت را از دست نمیدهد. یعنی همواره میخواهد کاملتر شود و وحدت بیشتری پیدا کند. در واقع من مطلوب هستهٔ اصلی امر خیالی است. تصویری است اغراقآمیز که فرد از وجود خود ساخته و مبتنی بر آرزومندی اوست او اشاره میکند که دوران مدرن نمایندهٔ اوج امر خیالی بشر است زیرا مشغول خود و تسخیر جهان به دست خود یا آفریدههای خود است.
در نمایش هفت شب با مهمان ناخوانده در نیویورک نیز نقش نویسنده رمان بر همین اساس حکم همان کودک را دارد که در آیئنه فرد دیگر یعنی پیرمردی که مهمان اوست ، می نگرد تا تصویر خود را در کمال او کامل کند. متن نمایشی، انتخاب بازیگر و نحوه کارگردانی نیز بر تاثیر این نحوه برداشت از اثر یاد شده ، می افزاید، زیرا انتخاب علی نصیریان که متولد ۱۳۱۳ است به عنوان بازیگر نقش مهمان که اکنون ۷۸ سال دارد ، در برابر فرهاد آئیش که با وجود نزدیک به ۶۰ سال سن ، هنوز از چهره جوان و جوش و خروشش بر صحنه کاسته نشده است ، به سادگی نشانگر دو نسل متفاوت است که اولی در اوج پختگی و نهایت دوران است و دومی هنوز ویژگی های جوانی و شوخ و شنگی آن را از خود نشان می دهد که با خامی و نا پختگی در یک قالب ذهنی کلی هم معناست.
به این ترتیب نقش مهمان در این نمایش در حکم پیردانا است و نقش نویسنده شکلی از واگویی جوان خام است که با نگاه در آئینه پیردانا تلاش می کند تا خود را کامل کند و به وحدتی رسد که اکنون از آن بی نصیب است . این وحدت در درک دنیا و توان برقراری رایطه با بقیه مردم دنیا تجلی می یابد و رسیدن به آن هنگامی برای تماشاگر معنی می شود که نقش نویسنده نمایش در هنگام خداحافظی از جانب مهمان مامور می شود به پارک نزدیک خانه اش برود و نامه ای را برای فرد بی خانمانی که نشانی اش را مهمان به او می دهد ترجمه کند.
نکته اینجاست که در نمایش تحول نقش نویسنده به گونه ای نیست که او به اوج وحدت یا پختگی رسیده باشد ، بلکه تنها از مرتبه ای به مرتبه بالا تر راه یافته است که این امر نشانگر آن است که تلاش نقش نویسنده را پایانی نیست و او همچنان می خواهد که کامل تر شود.
بنابراین همواره ان تهدیدی که در ابتدای نمایش از زبان بازیگر نقش نویسنده بیان می شود مبنی بر اینکه پس از نوشتن رمان ظرف مدت ۴ ماه دست از دنیا خواهد شست ، وجود دارد. یعنی همواره این نقش در موقعیتی هست که به دلیل نداشتن کمال و عدم رضایت از خود در تهدید یاد شده از نظر ذهنی قرار دارد و به همین دلیل است که در سراسر نیمه دوم نمایش نشانه طناب دار وجود خود را بر صحنه تحمیل می کند و تا پایان نمایش نیز این وجود استمرار دارد و با وجود تحول یاد شده بین دو شخصیت نمایش ، همچنان وجودش در صحنه حس می شود.
وجه دیگر موجود در نمایش نشانگر امر واقعی است. امر واقعی در نظام روانشتاختی لاکان معرف حیطههایی از زندگی است که نمیتوان شناختشان. درواقع امر واقعی همان جهان است پیش از آنکه زبان تکه تکهاش کند. یعنی امر واقعی چیزی است که تن به نمادین شدن نمیدهد و در نتیجه وارد زبان نمیشود تا قابل شناسایی باشد. فروید معتقد است غرض اصلی در آزمون واقعیت، یافتن ادراک واقعی شیء نیست، بلکه بازیافتن آن است. در نظر او، تمنای آدمی همواره مطلوبی گمشده و از دست رفتهاست .کل تمنیات در پی یافتن مجدد آن است. یافتن چیزی که اصلاً وجود ندارد. در واقع رضایتمندی فرد در گرو یافتن ردپایی از این مطلوب گمشده در واقعیت است و مطلوب تمنای فرد در بازیافتن خاطرهای است که واقعیت اولیهٔ آنرا زنده میکند. به بیان دیگر، خواستن هر مطلوبی لاجرم به خواستن مطلوب گمشده بازمیگردد.
حال این امر واقعی روانشناختی یعنی مطلوب گمشده خود را در سراسر نمایش به شکل دنیای آرمانی نشان می دهد که نویسنده در خلال رمانش در جستجوی آن است . بازگویی های روایی بازیگر نقش نویسنده از رمانی که می نویسد ، به خلق شخصیت پسرکی ختم می شود که خانه خود را گم کرده است و به دنبال آن می گردد، این خانه مطلوب گمشده اوست و تبلور امر واقعی در خلال نمایش نامه به شمار می رود که با راهنمایی شخصیت پیر نمایش یا مهمان دست یابی به آن ممکن می شود یعنی شخصیت نویسنده در مسیری قرار می گیرد که می پندارد ، می تواند آن مطلوب گمشده یا امر واقعی را دریابد.
مر نمادین(S) از سوی دیگر امر نمادین از دید روانشناختی لاکان نیز در این نمایش در تحمل شخصیت نویسنده متبلور می شود . امر نمادین در این دیدگاه روانشناختی شامل تمام چیزهایی است که ما معمولاً واقعیت مینامیم. امر نمادین حوزهای است که ما در آن به عنوان بخشی از جامعهٔ انسانی قرار میگیریم. انسانها حتی پیش از تولدشان در درون امر نمادین گرفتارند. آنها متعلق به قومیت، کشور، زبان، خانوادهای خاص و گروهی اجتماعی و اقتصادی و حتی جنسیتی هستند. حتی گاهی پیش از تولد برای آنها نامی هم انتخاب شدهاست. به نظر لاکان، آنچه امر نمادین را برپا میکند، زنجیرهٔ دلالت یا به تعبیر خودش قانون دال است. لاکان این اصطلاح (دال) را از زبانشناس سویسی فردیناند دو سوسور وام گرفتهاست. سوسور معتقد بود که زبان متشکل از نشانههاست و هرنشانه از دو بخش دال و مدلول تشکیل شدهاست. دال تصویر ذهنی ما از صوت نشانهاست و مدلول مفهوم مرتبط با آن صوت است. سوسور همچنین معتقد بود که زبان نظامی رابطهای و یا تفاوتی است. یعنی هیچ نشانهای را نمیتوان فارغ از نشانهای دیگر تفسیر و تعریف کرد. یعنی راست، راست است چون چپ نیست. بنابراین نظر، چون امر نمادین از طریق زنجیرههای دلالت به هم پیوستهاست، ما محکوم هستیم به این که هیچ گاه جهان را به آن شکلی که واقعاً هست درک نکنیم. و تا ابد در زندان زبان باقی بمانیم. در واقع همهچیز زبان است.
در نمایش نیز جهان در شکل نمادینی از تبلور زبانی به مخاطب نشان داده می شود، از این منظر ما با سه لایه زبانی روبرو هستیم ، لایه نخست لایه ای است که در متن رمانی که در حال نگارش است ، بیان می شود و شکلی نشانه گونه و رمزی دارد، لایه بعدی لایه ای است که در بیان جهان از دید مهمان نهفته است و لایه آخر لایه ای است که در تنش ذهنی و رابطه عاطفی بین شخصیت نویسنده رمان و پیرمرد شکل می گیرد که هر یک دارای یک درک خاص از جهان هستند که بر هم کنش دارند و همدیگر را هدایت می کنند اما هیچ یک کل واقعیت را در بر ندارند بلکه تنها بخشی از آن را از دیدگاه خود روایت می کنند و به این ترتیب در پیچیدگی نمایش می افزایند ، اما این پیچیدگی در کل نمایش که خود یک اثر روایی ساده می نماید ، حل شده است .
در نهایت هرچند اثر از بازی روان و خوبی بر صحنه برخوردار است و لایه های مختلف روانشناختی نیز دارد ، اما استفاده از سمبل های بسیار استفاده شده و سطحی در روایت رمانی که در حال نگارش است در متن نمایشنامه ، بزرگترین ضربه را به نمایش زده است ، زیرا که مخاطب را از خود خسته می کند و به او هشدار می دهد که با اثری سرهم بندی شده سرکار دارد ، در حالی که این اثر در عمق خود هرگز چنین نیست، در واقع نقطه ضعف این نمایشنامه ، نمادهایی است که در نگارش رمان در حال نگارش توسط شخصیت نویسنده استفاده می شود که شکلی کلیشه ای دارند و مخاطب نمایش را از خود دور می کنند.
نویسنده : پریس تنظیفی