خشونت حد و مرزی ندارد؛ از شیشهشکستن شروع میشود و به اسلحه کشیدن میرسد. اگر ما ابتکار عمل را در دست بگیریم و با جوانان سخن بگوییم، آن ها خشونت را ترک میکنند و تنها عدهای محدود میمانند که از اول برای خشونت به خیابان آمده بودند. در آن صورت آن ها تنها میمانند، به ویژه زمانی که مشاهده کنند مخاطبی ندارند، خیابان را رها میکنند.
به گزارش مردم سالاری آنلاین،خشونت از هر سمتی که باشد محکوم است و حتما در دستیابی به یک جامعه دموکراتیک که در آن رأی اکثریت و گفتوگو تعیینکننده راهبردها، قوانین و اصول حکمرانی باشد، از مسیر خشونت نمیگذرد. آنچه در هفتههای اخیر در خیابانهای ایران از جمله عمامه پرانی شاهد بودیم، مسیری خشونتبار است که هزینههای بسیاری را به بار می آورد. البته این موضوع نافی حق اعتراض و نه اغتشاش را نمی کند. بااین همه پرسش این است که چه می توان کرد که با کاهش خشونتها باب گفتوگو و احیانا اصلاح برخی رویکردها و شیوههای مدیریتی آغاز شود؟ برای بررسی این موضوع با محسن کوهکن، نماینده دورههای چهارم، هفتم، هشتم و دهم مجلس و فعال سیاسی اصولگرا، به گفتوگو نشست که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
حرف نزدن با مردم آنان را عصبانی می کند
شرایط این روزهای جامعه هنوز ملتهب است و انگار جامعه همچنان میخواهد مجرایی برای رساندن صدای خود به مسئولان بیابد و فارغ از آنهایی که صرفا برای ایجاد ناامنی و اغتشاش به خیابان میآیند، برخی تصور میکنند راهی جز اعتراض از این طریق برای مطالبهگری وجود ندارد. فارغ از این که این نگاه درست است یا نادرست، چه می توان کرد تا جامعه چنین احساسی نداشته باشد؟
در این مدت که اتفاقات اخیر را شاهد بودیم، با برخی افراد که با این حوادث همراهی داشتند، بحثهای چندساعته داشتم و پس از گفتوگوهای متعدد به این نتیجه رسیدم که واقعا چرا جهاد تبیین را که مقام معظم رهبری به آن اشاره کرده بودند، به درستی درک نکردیم. حتما اگر پیش از این ها به جهاد تبیین میپرداختیم، کار به اینجا نمیرسید. اکنون هم دیر نشده و اگر واقعا همه بکوشیم که برای نسل جوان موضوعات مختلف را تبیین کنیم، دو حالت رخ خواهد داد. نخست آنکه بسیاری از منتقدان و معترضان نه اینکه سکوت کنند بلکه به اردوگاه نظام ملحق خواهند داشت و دوم آنکه اگر عصبانیتی در جامعه است، با سخن گفتن و گفتوگو کردن به آرامش تبدیل میشود. واقعیت این است که وقتی با مردم حرف زده نشود، عصبانی میشوند و عصبانیت هم مقدمه خشونت است. علاوه بر اینها وقتی جوانان از زبان ما مسائل را بشنوند، بدخواهیهای دشمنان داخلی و خارجی بیاثر میشود. باید با منتقدان حرف زده و وضعیت به طور کامل تشریح شود؛ بگوییم که اشکالات چیست، کمکاریها کجاها بوده، ظرفیتها چیست، کارهای مثبتی که رخ داده چه هستند و در نهایت، راهکار بدهیم و البته راهکار معترضان را هم بشنویم تا در این صورت بهجای عصبانیت و احیانا خشونت، آرامش پدید آید.
نکته بعدی؛ توجه داشته باشیم تعداد آشوبگران نسبت به معترضان بسیار ناچیز است و در کلاممان دقت کنیم که مخاطب کلماتمان چه کسانی هستند و فراموش نکنیم باید میان اعتراض، آشوب و معترض و آشوبگر، تفاوت قائل شویم. در گذشته وقتی برخی از تریبونهای رسمی میگفتند جهاد تبیین را باید به فلان مرکز یا نهاد بسپاریم، من با این رویکرد مخالفت میکردم، زیرا در جهاد تبیین باید از افراد مسلط در حوزههای مختلف استفاده کرد. ما علاوه بر آنکه باید حرفهای خوب بزنیم، باید خوب هم حرف بزنیم؛ به این معنا باید طوری سخن بگوییم تا مخاطب اقناع شود. مطمئن باشید اگر بتوانیم حرف خوب را، درست بیان کنیم، آن حرف به دل جامعه و به ویژه جوانان مینشیند. اگر چنین عمل کنیم، در عمل جامعه را در برابر کسانی که قصد فریب مردم و سیاهنمایی دارند، واکسینه خواهیم کرد. دشمنان میخواهند جوانان ما را ابتدا ناامید و بعد از ناامیدی آنان را به سمت خود جذب کرده، با روحیهای عصبانی به سمت خشونت سوق دهند. خشونت هم حد و مرزی ندارد؛ از شیشهشکستن شروع میشود و به اسلحه کشیدن میرسد. حال اگر ما ابتکار عمل را در دست بگیریم و با جوانان سخن بگوییم، آن ها خشونت را ترک میکنند و تنها عدهای محدود میمانند که از اول برای خشونت به خیابان آمده بودند. در آن صورت آن ها تنها میمانند، به ویژه زمانی که مشاهده کنند مخاطبی ندارند، خیابان را رها میکنند.
دشمن می خواهد جوانان را ناامید کند
بر خلاف آنچه شما میگویید برخی تصور میکنند میشود صرفا با مواجهه امنیتی موضوع را جمع کرد؟
من از باورهای خودم سخن میگویم. حاکمیت باید مطالبات مردم را با گفتوگو پاسخ دهد. در مجلس هفتم یک تجربه خوبی داشتیم؛ افراد مختلف از بازنشستگان و کارگران تا فرهنگیان و اعضای صنوف دیگر جلوی مجلس جمع میشدند و اعتراض میکردند و حتی تندیهایی هم ابراز میکردند. برخی اعضای هیئت رئیسه میرفتند و حرفهای آن ها را میشنیدند و به آنها میگفتند نمایندهای تعیین کنند تا بیاید و مطالبتشان را مطرح کند. نمایندههایشان هم میآمدند و صحبت میکردند. به محض اینکه معترضان احساس میکردند صدایشان شنیده میشود، متفرق میشدند زیرا به آنها احساس آرامش منتقل شده بود. اتفاقا نیروی انتظامی هم امنیت تجمع آنها را برقرار میکرد تا مشکلی پیش نیاید. خب اگر چنین نشود، طبیعی است ماجرا به سمت خشونت میرود و دشمنان هم ماهی خودشان را میگیرند. البته با راهپیمایی اخیر مردمی در محکومیت آشوبها دشمن هم فهمید راه به جایی نمیبرد و به قول امام سجاد(ع) خدا را شکر که خداوند دشمنان ما را احمق قرار داده است. دشمن میخواهد جوان ما ناامید باشد و ما وظیفه داریم جوانمان را امیدوار به آینده کنیم که حتما در این صورت سطح اعتراض کاهش مییابد چه رسد به آشوب.
تنها راه حل مشکلات گفت و گو
آقای کوهکن به یاد داریم وقتی کشاورزان در شهر شما یعنی اصفهان اعتراض کردند که تعدادشان کم هم نبود، همین دولت نمایندهای فرستاد و با کشاورزان جلسه گذاشت و وعدههایی ارائه کرد و با هر کیفیت کشاورزان هم به وعدههای دولت امیدوار شدند و دیدیم به سرعت اعتراضاتی که میتوانست به سمت خشونت برود، ختم به خیر شد اما این رویکرد در ادامه مسیر از سوی دولت یا نهادهای دیگر مشاهده نشد. آیا نمیشد در ماجرای مرگ خانم مهسا امینی به همین شیوه به سرعت از باب گفتوگو با معترضان مواجه شد تا ابتکار عمل از دست مسئولان خارج نشود؟
نباید این دو موضوع را با یکدیگر مقایسه کرد. وقتی به چهره کشاورزان نگاه میکردیم و لحن سخن و لهجهشان را میشنیدیم، میتوانستیم به سرعت متوجه شویم که اینها افرادی رنجکشیده هستند که مطالبه روشنی دارند. در موضوع خانم مهسا امینی مسئله روشن بود و برخی سعی کردند از آن ماجرا فتنهای برپا کنند. وقتی فتنه برپا میشود حق و باطل در هم میآمیزد؛ در چنان شرایطی پیچیدگیهایی به وجود میآید. درست است که گفتوگو باید شکل بگیرد، در عین حال باید میان حق و باطل هم تفکیک قائل شویم. ما باید با «حق» گفتوگو کنیم والا با باطل که از ابتدا تکلیف خود را روشن کرده و برای آشوب به میدان آمده گفتوگویی نمیتوان کرد. برخی فوت خانم امینی را بهانهای کردند تا شرایط را ناامن کنند. پلیس از ابتدا گفت که کسی آن خانم را نکشته، اما در عین حال همه مسئولان دستور پیگیری دادند؛ حالا در این شرایط برخی به هیچ وجه نمیخواهند قانع شوند و اسلحه به دست به خیابان میآیند، بحث دیگری است. آنها خود را در برابر نظام قرار دادند و طبیعی است اگر کسی شلیک کرد، جوابش شلیک است. اگر مانند همین مثالی که شما زدید، یعنی موضوع کشاورزان در بیان انتقاد و حتی اعتراض روالی طبیعی وجود داشت، حتما میشد خیلی راحتتر مسئله را مدیریت کرد، مثل همین که میگویید نمایندهای از دولت رفت و صحبتهای کشاورزان معترض را شنید و مسئله حل شد. البته اکنون هم با آنکه مسئله قدری پیچیده شده است، میشود موضوع را مدیریت کرد و مطالبات آنهایی را که آشوب نکردند، شنید و پاسخ مناسب ارائه کرد. من شخصا از همین تریبون اعلام میکنم آمادگی این را دارم که با منتقدان و معترضان ساعتها گفتوگو کنم. همین امروز که ماشینم را برای تعمیر به تعمیرگاه بردم، چندساعتی در آن جا منتظر ماندم تا ماشین آماده شود. در همان ساعات برخی آمدند و با هم درباره مسائل جاری کشور گفتوگو کردیم و دیدیم که چه قدر حرفزدن مؤثر است. در گفتوگو نباید کسی را متهم کنیم و باید با اطلاعات درست و دقیق مسئله را تبیین کنیم تا طرف مقابل اعتماد کند. در مجموع من تصور میکنم تنها راه رفع مشکلات کنونی گفتوگو است.
حتما صداوسیما مهمترین بستر ایجاد گفتوگو است. آیا رسالت خود را به نحو مطلوبی انجام داده است؟
وقتی این اتفاقات رخ میدهد صداوسیما باید در چارچوبهایی حرکت کند اما در عین حال میتواند با حفظ چارچوبها بستر گفتوگو میان تفکرات مختلف را فراهم کند. من تصور میکنم در ایام اخیر نسبت به گذشته بهتر عمل کرده است اما کفایت نمیکند و میتواند بهتر از حالا هم باشد.
احزاب واقعی تاثیرگذار خواهند بود
احزاب در ایجاد گفتوگو چهقدر میتوانند مؤثر باشند؟
من باور دارم در کشور حزب به معنای واقعی کلمه نداریم و صرفا مؤتلفه است که قدری کار تشکیلاتی میکند. احزاب مرسوم بیشتر کار محفلی میکنند و فردی که عضو یک حزب است و نه به دلیل عضویت در حزب متبوعش بلکه به دلیل مسئولیتی که داشته مورد شناخت جامعه است، میآید و با ذکر همان مسئولیت پیشینش، بیانیهای میدهد. کار نیروهای حزبی و احزاب در ایران به همین خلاصه شده است. حتما احزاب میتوانند در شکلگیری گفتوگو مؤثر باشند، اما کار حزبی خاصی از سوی احزاب نمیبینیم. سالها پیش برخی افراد آمدند و گفتند در خانه احزاب بر چارچوبی تفاهم کنیم و مورادی هم احصا شد. تجربه دوره اول خانه احزاب، تجربه خوبی بود که برای پویا شدن تحزب در کشور، میتوان به آن رجوع و احیایش کرد. اگر احزاب واقعا کار کنند، حتما میتوانند تأثیرگذار باشند و میتواند ریلگذار تصمیمات سیاسی باشند اما با قید اگر واقعا کار حزبی کنند.
مطالبه معترضان اقتصادی نبود
مسئله اقتصاد یا بهتر بگویم بحرانهای عدیده معیشتی سالهای اخیر چهقدر مردم را عصبانی کرده است؟ اگر بخواهم سؤال را طور دیگری طرح کنم میشود پرسید که چه میزان از اعتراضاتی که در چندهفته گذشته شاهد بودیم، معلول بحث اقتصاد است؟
در اعتراضات اخیر مطالبه اقتصادی محور اصلی نبود اما مسلم است وضعیت موجود قیمتها مردم را ناراضی کرده است. در اقتصاد ضعفهای مهمی وجود دارد که باید این را هم در مشورت با صاحبنظران رفع کرد. باید اعتراف کنیم که در حوزه اقتصاد ضعفهای مهمی داریم. یک سری تصمیمها هم گرفته شد که اقتصاددانها بر آن نظر مثبتی داشتند؛ برای مثال حذف ارز ۴۲۰۰ تومانی؛ اما مردم آن را مناسب ندیدند. اختلافی میان اقتصاددانها و بخشهایی از مردم در این موضوع وجود دارد. باید با تشریح موضوع این اختلافها رفع شود و نوعی مفاهمه جامع در کشور شکل بگیرد. باید بحث شود که چرا حجم نقدینگی این میزان بالاست، یا تورم افزایش یافته است؟ همه اینها نیاز به بحث کارشناسی دقیق دارد و میطلبد که صدا وسیما از کارشناسان و به ویژه کارشناسان غیردولتی مانند استادان اقتصاد در دانشگاهها دعوت کند، نظرات مستقل خود را بدهند تا مسئولان از این نظرها استفاده کنند. اگر چنین فضایی به وجود آید، علاوه بر آنکه مشکلات اقتصادی به سمت رفعشدن میرود، مردم هم قانع میشوند که مسئولان در صدد حل مشکلات هستند و در این صورت نارضایتی آن ها در حوزه اقتصاد کمتر میشود.
آینده بهتر در گروه قضاوتی جامع در باره ۴۳ سال گذشته
در پایان آینده را چهطور میبینید؟
من به هیچوجه به آینده بدبین نیستم، اما تحقق آیندهای بهتر در گرو آن است که قضاوتی جامع درباره ۴۳ سالی که گذشت، داشته باشیم. بیاییم و واقعیتها را بگوییم؛ بگوییم چه مشکلاتی در این چهاردهه وجود داشت و چه اقدامات مثبتی انجام شد. با صراحت هم بگوییم. وقتی همهچیز بیان شد با مردم صادقانه حرف بزنیم و بگوییم راهکار شما برای رفع مشکلات کنونی چیست؟ مطئمن باشید در چنین شرایطی مردم اعتماد میکنند زیرا احساس میکنند مسئولان دنبال رفع گرفتاریهایشان هستند.
منبع:خبرآنلاین