امیر شهاب رضویان گفت: من به ایشان زنگ زدم و گفتم که بنده یک قصهای دارم و اسمم هم فلانی است. با همان لحن خاص خودشان گفتند: اسمتو شنیدم، یک چیزهایی شنیدم. در همین حد گفتند و بعد از آن قرار گذاشتیم و خلاصهی قصهی چند خطیام را که برای ایشان گفتم، خوششان آمد. از من خواستند تا فیلمهای قبلیام را ببرم تا ببینند. من سال 83 که به سراغ ایشان رفتم تا اول 85 طول کشید تا ما بتوانیم به توافق برسیم و ایشان قبول کند که فیلم را بازی کند.
امیر شهاب رضویان گفت: من به ایشان زنگ زدم و گفتم که بنده یک قصهای دارم و اسمم هم فلانی است. با همان لحن خاص خودشان گفتند: اسمتو شنیدم، یک چیزهایی شنیدم. در همین حد گفتند و بعد از آن قرار گذاشتیم و خلاصهی قصهی چند خطیام را که برای ایشان گفتم، خوششان آمد. از من خواستند تا فیلمهای قبلیام را ببرم تا ببینند. من سال 83 که به سراغ ایشان رفتم تا اول 85 طول کشید تا ما بتوانیم به توافق برسیم و ایشان قبول کند که فیلم را بازی کند.
به گزارش ایسنا، امیرشهاب رضویان در رابطه با همکاری با زنده یاد عزت الله انتظامی در فیلم «مینای شهر خاموش» در برنامه رادیو نمایش با نام "پرانتز باز" که اجرای آن را نیما رئیسی برعهده داشت، سخنانی را مطرح کرد، این برنامه با عنوان «در ستایش سینما» و همینطور با پیوند به فیلم «سینما سینماست» پخش شد.
در ابتدا مجری ضمن اشاره به موضوع برنامه که در ستایش سینماست از این کارگردان و فیلم نامه نویس خواست تا نگاهش را راجع به سینما و همچنین همکاری با عزت الله انتظامی بگوید.
رضویان گفت: من در مورد سینما فقط میتوانم بگویم که من فکر نمیکنم که انسانها در تمامی زمانها از زندگیایی که میکنند، رضایت داشته باشند. ولی همیشه یک دلتنگیایی هست که همه فکر میکنند قبلترها خیلی بهتر بوده یا همه فکر میکنند که در جایی دیگر زندگی بهتری هست و من فکر میکنم که در زمانهی ما آن چیزی که زندگی را حداقل برای من و خیلی از آدمهای دیگر تحملپذیر میکند فیلم و سینما است. یعنی ما می توانیم هنوز رویا ببافیم، حتی فکر میکنم که در این دوسال و این تجربهی غریب تنهاییهای کرونایی یکی از چیزهایی که توانست انسانها را تسکین دهد و تحمل این شرایط را کمی ساه کند سینما بودهاست؛ سینما، فیلم و رویا.
من هنوز فیلم که میبینم مجسم میکنم که چقدر خوب است که من جای شخصیتش باشم یا نباشم و این چقدر جذاب است. چه هنر دیگری میتواند ما را با خودش به یک دنیای پر از خیال ببرد؟ نمیخواهم بگویم بقیهی هنرها این را ندارد. شعر هم همین عنصر مخیل و مخیل بودن را دارد، موسیقی هم آن را دارد اما سینما به واسطهی قصه گویی، درام و تصویر و به واسطهی اینکه شما با صوت، تصویر، قصه و موسیقی درگیر میشوید امکان خیالپردازی خیلی بیشتر است. مثل خواب دیدن است و سینما خوابی است که جهانیان میتوانند با هم ببینند و همین خیلی این هنر را قشنگ میکند.
رضویان در پاسخ به اظهارنظر مجری مبنی بر اینکه رمان و کتاب هم وقتی فیلم می شوند، جذاب تر هستند، خاطرنشان کرد: به هر حال وقتی ما یک کتاب و یک رمان را میخوانیم، هر کدام از ما به شکلی و به شیوهی منفرد و فردی و خاص خودمان آن را تصویرسازی میکنیم. یعنی ممکن است تصویری که شما از شخصیت گل محمد در رمان جاودانهی محمود دولت آبادی داشته باشید یک چیزی باشد و تصویری که من دارم یک چیز دیگر ولی سینما یک تصویر مشترک برای ما میسازد. تصویر مشترک جهانی خیلی نکتهی مهمی است و این ویژگی سینما است.
کارگردان «مینای شهر خاموش» در بخش دیگری از این گفتگو درباره همکاری اش با عزت الله انتظامی یادآور شد: من چهل و یک ساله بودم و ایشان هشتاد و دو ساله بودند و دو برابر من سن داشتند. من به ایشان زنگ زدم و گفتم که بنده یک قصهای دارم و اسمم هم فلانی است. با همان لحن خاص خودشان گفتند: اسمتو شنیدم، یک چیزهایی شنیدم. در همین حد گفتند و بعد از آن قرار گذاشتیم و خلاصهی قصهی چند خطیام را که برای ایشان گفتم، خوششان آمد. از من خواستند تا فیلمهای قبلیام را ببرم تا ببینند. من آن زمان دو فیلم به نامهای «سفر مردان خاکستری» و «تهران ساعت هفت صبح» را ساخته بودم و از فیلمهای من بدشان نیامد. واقعیت این است که این ارتباط شاید ارتباط یک روز و دو روز و یک سال نبود. من هشتاد و سه که به سراغ ایشان رفتم تا اول هشتاد و پنج طول کشید تا ما بتوانیم به توافق برسیم و ایشان قبول کند که فیلم را بازی کند. چون آقای انتظامی و نسلی از بازیگران، بازیگرانی هستند که باید بر مبنای متن جلو بروند. بازیگر بداهه نیستند و بازیگری که در لحظه بیایند و یک فیلمی را بازی کنند نبودند. متاسفانه همه رفتند و خداوند ان شاء الله عمر آقای نصیریان را از این نسل طولانی کند. اینها همه بازیگرانی بودند که حس میکردند که متن باید درست باشد، دورخوانی باید انجام شود و همه چیز را در شکل کلاسیک و صحیحش میدیدند.
رئیسی در ادامه خاطرنشان شد: نمونهی بازی استاد زنده یاد انتظامی به شکلی هست که انگار همیشه هر حرف، دیالوگ و جملهای که دارند میگویند را خودشان دارند در لحظه میگویند. این چیزی است که میشود به عینه دید و حتی من که به عنوان طلبهی بازیگری تجربهی بازیگری دارم، میگویم که این یکی را دیگر خودشان را گفتهاند و اصلا در فیلمنامه نبودهاست! درواقع این اصول و روش ایشان بودهاست. من افتخار داشتم تا به عنوان کوچکتر دو مرتبه، هم در تئاتر و هم در سریال با آقای نصیریان همکاری داشته باشم. شاید باورتان نشود اما ایشان روز اول تمرین تئاتر تمام دیالوگها را حفظ بودند و هیچوقت متن دستشان نگرفتد و یا در هنگام ضبط سریال و سکانسها هم همینطور بود، یعنی من با خجالت متن دستم میگرفتم.
این کارگردان گفت: اینها برای بازیگری ارزش قائل بودند و زحمت کشیدند. آقای انتظامی ابایی نداشت که بگوید که برای مثال در یک تماشاخانه یک کار خیلی پیش پا افتاده انجام دادهاست. حدودا در سال هزار و سیصد و بیست به او اجازه میدهند تا یک نقشی را بازی کند که همیشه از آن یاد میکرد. این افراد زحمت میکشند. ما کلاس بازیگری داریم و طرف هنوز یک ترم بازیگری پاس نکرده میآید پیش من که استاد من میخواهم وارد سینما شوم. میگویم: تو دو تا تئاتر بازی کردی؟ نمیشود. من خودم سینمایی هستم اما عاشق تئاتر هستم. بازیگر شأنش را از تئاتر، از خاک صحنه خوردن ، از خستگیها و بیخوابیهای پشت صحنهی تئاتر میگیرد و بعد بازیگر میشود. من فکر میکنم آقای انتظامی در سال چهل و هشت که «گاو» را بازیگری کرد و درخشید، همان سال ایشان را از ادارهی تئاتر پیدا کردند و گفتهاند که بیا و بازی کن. نگاه میکنی میبینی که آن زمان بیست و هشت سال سابقهی بازیگری دارد.
رئیسی در ادامه یادآور شد: حتما بهتر از من میدانید که در آن زمان امکان ضبط نبود و فقط میتوانستند پخش کنند. یعنی به استودیوی تلویزیون میرفتند و یک تئاتری را بدون هیچ کاتی زنده اجرا میکردند و برای آنها عادی بود. چون همیشه داشتند تئاتر بازی میکردند اما خیلی چیز عجیب و غریبی است. یعنی همین الان من نمیتوانم تصور کنم که در نسل خودمان دوستان بتوانند بیایند و تئاتر را جلوی تصویر تلویزیون و به شکل زنده به راحتی اجرا کنند.
رضویان در ادامه افزود: میخواهم بگویم که همه چیز بدون اینکه من بخواهم دلتنگی بیخودی برای سابق و نوستالژیهای الکی داشته باشم اینطور بوده؛ برای مثال یک خواننده مثل حبیب خوانساری، مثل حسین قوامی با مدل موسیقی پلی بک اجرا نمیکردند. کل نوازندگان گروه همزمان با هم باید مینواختند و امکان برگشت نبودهاست. خدا روبیک منصوری را رحمت کند که تعریف میکرد و میگفت که ما وقتی که بیست دقیقه از موسیقی روی پرده را میکس میکردیم دستگاهها راه میافتاد و از اول تا آخر باید میکس میرفتیم. یعنی موزیک، صدا، افکت، دیالوگ و صدای بازسازی شده همه باید همزمان میکس میشدهاست و این اشراف، تمرکز، عشق و تجربه میخواهد. وقتیهمهی اینها با هم ترکیب میشود یک آدم بزرگ و یا یک بازیگر بزرگ متولد میشود. بازیگر محصول این نیست که برود به این تهیه کننده و آن کارگردان بگوید که من بازیگر هستم، تو اول باید بروی در تئاتر بجنگی و بدرخشی تا به سراغت بیایند و اینها جنگیدند و همه این مشی را داشتند.
در ادامه علیرضا بهرامی، کارشناس برنامه پرسشی را خطاب به رضویان مطرح کرد: گفتید که ایشان در زمان فیلمبرداری هشتاد و دو ساله بودهاند و قطعا شرایط جسمی خاص هشتاد و دو سالگی داشتهاند ولی در «مینای شهر خاموش» یک سکانس سخت دارید که در قنات میگذرد، آیا در مواجهه با آن امتناعی داشتند و یا خاطرهای در ذهنتان هست؟
رضویان در پاسخ گفت: آن قنات را دکور ساخته بودیم. شرکت ارگ جدید در ارگ بم بود که لطف کردند و یک سوله به ما دادند. آن دکور بود ولی واقعیت این است که آن دکوری که ساخته شده بود بسیار سخت بود. به دلیل اینکه عرض کمی داشت و ایشان باید داخل آن میرفتند، آب ریخته بودیم و حوضچهی آب بود که در گرمای چهل، چهل و پنج درجهی بم این آب مثل یک سونا اشباع میشد. ایشان به داخل میرفتند و بازی را انجام میدادند. یک مقدار هم کلافه بودند از آنجا و جالب است وقتی عکس همان سکانس را به ایشان نشان دادم خیلی خوشش آمد و گفت: این فیلم خوبی میشود چون تصویرهایش خوب است. سن من خیلی از ایشان کمتر بود و این تردید تا سکانس قنات با ایشان بود که آیا انتخاب درستی کرده یا نه اما وقتی تصویر همان قنات را دید یادم است که تایید کرد و خیلی همراهتر شد. خدا او را رحمت کند، جایش در سینمای ایران خیلی خالی است.
او در پایان به تعریف خاطرهای از استاد انتظامی پرداخت و گفت: سکانسی هست که آقای انتظامی راجع به چای صحبت میکند. من خودم طرفدار چای ایرانی هستم و در همهی فیلمهایم چای را میگذارم و آن را دوست دارم. برای این سکانسی که راجع به چای صحبت میشود به ایشان گفتم و در پاسخ گفت که من این را بازی نمیکنم چون در فیلمنامه نبودهاست. شب به اتاقش رفتم و گفتم که این احترام به چایکار ایرانی است، به کسی که دارد چای را تولید میکند و ما نمیخواهیم که چای خارجی به داخل بیاید. دیالوگ را نوشتم، وقتی که آن را هضم کرد، ساخت و مقابل آینه اجرای کرد، شب زنگ زد و گفت به اتاق من بیا. گفت میخواهم اینطور بگویم که چای را باید بجوی و نگه داری که طعمش را بفهمی. بعد از تلخی استکانهای چای و چاههای قنات گفتیم و آن را اجرا کردیم. یعنی وقتی که آن را پذیرفت، بداهه اجرا نکرد. درست چهل و هشت ساعت طول کشید تا آن سکانس در ذهن ایشان پذیرفته شود و آن را اجرا کند و از آن چیزی که من نوشته بودم بسیار بهتر اجرا کرد. یادش گرامی و در پایان یک ادای احترامی هم میکنم به همسرشان که خوشبختانه در حیات هستند و در زمانی که آقای انتظامی بودند این بانو چقدر از این مَرد حمایت میکرد و چقدر مواظبش بود.