اساطير بخشي از فرهنگ عامه هستند که تعداد محدودي از آن در کتب تاريخي ثبت و ضبط گشته است. در بيشتر موارد اين اسطورهها از طريق مردم و به صورت سينه به سينه به نسلها منتقل شده است و همين انتقال شفاهي آن باعث تغييرات در اين روايتها شده که عبارتند از جا افتادن برخي از جزئيات، از بين رفتن موضوعيت و هدفروائي اسطوره، فراموشي بخشي از روايت اسطورهاي، تحول در قسمتهايي از آن و...
در کشورمان کثرت فرهنگهاي متفاوت با اشتراکات زيبايي را شاهديم.
اساطير بخشي از فرهنگ عامه هستند که تعداد محدودي از آن در کتب تاريخي ثبت و ضبط گشته است. در بيشتر موارد اين اسطورهها از طريق مردم و به صورت سينه به سينه به نسلها منتقل شده است و همين انتقال شفاهي آن باعث تغييرات در اين روايتها شده که عبارتند از جا افتادن برخي از جزئيات، از بين رفتن موضوعيت و هدفروائي اسطوره، فراموشي بخشي از روايت اسطورهاي، تحول در قسمتهايي از آن و...
در کشورمان کثرت فرهنگهاي متفاوت با اشتراکات زيبايي را شاهديم. يکي از الزامات شناخت اين فرهنگها نسبت به يکديگر، معرفي آنها است. چرا که معرفي و شناخت است که مسير همزيستي را هموار ميکند. حال براي آنکه همزيستي مستحکمتر و استوارتر باشد، اين شناخت بايد از طريق مقالات، گزارشها و پژوهشهاي متفاوت صورت گيرد.
يکي از جنبههاي عام فرهنگ، همين روايتهاي اسطورهاي است که با تنوع فرهنگهاي محلي اين روايتها نيز متعدد ميشوند. يکي از راههاي دستيابي به جنبه فولکلور فرهنگ؛ استخراج همين روايتهاي اسطورهاي از زبان مردم است که هدف از آن ارائه تصويري روشن است تا مجال همزيستي ميان فرهنگهاي متعدد محلي را در يک محدوده بوم شناختي فراهم آورد. در ادامه به يکي از جلوههاي فرهنگ فولکلور بخش چشمگيري از مردم جنوب غرب ايران که به صورت روايتهاي داستاني ميان کهنسالان قوم به نسل امروز منتقل شده ميپردازيم.
مردم ديار نفت افسانه و اساطير متفاوتي دارند. اين افسانهها به نسبت موقعيت جغرافيايي متفاوت ميشوند. فلکلور و مناسک مردم صحرانشين با مردمي که در کنارههاي رودها زندگي ميکنند تفاوتهايي دارد. به همين منظور در اين مطلب به يکي از باورهاي مردم ديار نفت ميپردازيم که زندگيشان معطوف و در نزديکي و متاثر از آب است؛ آبي که اهالي اين ديار به آن «شط» ميگويند.
يکي از عناصر فرهنگ نامحسوس مردم عرب ايران، افسانه و داستانهايش است که سينه به سينه و به طور شفاهي نقل شدهاند. از داستانها و افسانههاي اين منطقه ميتوان به افسانههايي که در رابطه با موجودات خيالي است اشاره کرد.
براي آشنايي بيشتر با اين داستان که در باور مردم به صورت سينه به سينه نقل شده بايد پاي حرف افراد سالخورده نشست. «ام عدنان» يکي از پيرزنهاي شادگان (فلاحيه) است. او در اين باره ميگويد: عبيدالماي يا عبيدالماء يکي از داستانهاي مردم عرب ايران است.
از آنجايي که افسانهها ارتباط مستقيمي با اقليم و بافت جغرافيايي دارند به همين منظور اين احتمال وجود دارد که يک افسانه در موقعيتهاي جغرافيايي متفاوت، روايات مختلفي داشته باشد. در باور عامه روايات مختلفي درباره اين موجود خيالي نقل شده است. بعضي ميگويند مردم يعني زمينيها زن عبيدالماء را سه شبانه روز به اسارت گرفته بودند. چنين نقل شده است که مردي با اسبش، دم غروب، کنار رودي ميرود و اسبش رم ميکند و ناگهان زن عبيد الماء که در آب بود را به بيرون ميکشد. مرد نيز اين زن را ميبيند و به ديارش ميبرد. پس از سه روز که زن برميگردد، به محض اينکه وارد آب ميشود، خونش در آب پخش ميشود. عبيدالماء، زنش را از روي تعصب که نزد مردهاي غريبه بوده ميکشد. از آن روز به بعد عبيدالماء از شدت عشق به زنش تصميم ميگيرد هر دختري در زمان غروب به کنار آب بيايد، او را به زير آب بکشد و جانش را بگيرد.
حتي بعضي بر اين باورند که عبيدالماء عاشق دختري از انسانها ميشود و چون انسانها قبول نميکنند به عبيدالماء زن بدهند و ميگويند عبيدالماء از قبيلهاي غير از انسانها و زميني نيست و او مجبور ميشود دختر مورد علاقهاش را به زور با خودش به زير آب ببرد چون چارهاي نميبيند و نميتواند از او دل بکند و دختر را زير آب ميبرد تا با او زندگي کند. از آن موقع، مردم ميترسند و نميگذارند دختران دم بختشان در هنگام غروب به کنار رودخانه يا دريا بروند. اين باور آنقدر در بين مردم عرب ريشه دوانده بود که در دهه 60 ميگفتند دختري از دختران منطقه کوت عبدالله در نزديکي رودخانه کارون توسط عبيدالماء ربوده شد و ديگر از اين دختر خبري نشد.
ماجراي عبيدالماء روايتي تلخ از يک عاشق است. عبيدالماء داستان مجنوني ديگر است. مجنون آبي. اما آنچه که بيشتر از شخصيت عبيدالماء معرفي شده است، چهره خشن او است. چهره انتقام. ولي کمتر به اصل ماجرا و احساس عاشقانه عبيدالماء پرداخته شده است. شايد چون آتش عشقش آنچنان زبانه ميزند که تنها انتقام و رفتار خشونتآميزش در باورها بيشتر نمايان ميکند و براي همين همگان از عبيدالماء چهرهاي زشت متصورند. چهرهاي که در پَس آن عشق فرياد ميکشد.
اين افسانه همچنان در باورهاي عامه مردم عرب ايران نقل ميشود. البته تا وقتي که نفت با دستکاريهايش در محيط زيست، آبي در اين ديار بگذارد تا روايتهاي معطوف به آبها نيز زنده بمانند.
قاسم منصور آلکثير