زمانی که تهران از پیکر روستایی کم نامونشان بیرون آمد و قامت شهری کوچک گرفت، پنج محله بیشتر نداشت. یکی از آنها «سنگلج» بود. چهار محلهی دیگر اودلاجان، چاله میدان، ارگ و بازار نام داشتند. بسیاری از باغهای تهران در همین محلهی سنگلج ساخته شده بودند و جایی دلخواه به شمار میآمدند. سنگلج به زندگی اجتماعی خود تا پایان دورهی قاجار ادامه داد و همواره یکی از محلههای مهم تهران بود، اما پس از آن ساختوسازهای نو آن محله را به شکلی دیگری درآورد و از آن جز یادها و خاطرهها نشانهای نماند.
زمانی که تهران از پیکر روستایی کم نامونشان بیرون آمد و قامت شهری کوچک گرفت، پنج محله بیشتر نداشت. یکی از آنها «سنگلج» بود. چهار محلهی دیگر اودلاجان، چاله میدان، ارگ و بازار نام داشتند. بسیاری از باغهای تهران در همین محلهی سنگلج ساخته شده بودند و جایی دلخواه به شمار میآمدند. سنگلج به زندگی اجتماعی خود تا پایان دورهی قاجار ادامه داد و همواره یکی از محلههای مهم تهران بود، اما پس از آن ساختوسازهای نو آن محله را به شکلی دیگری درآورد و از آن جز یادها و خاطرهها نشانهای نماند.
به گزارش امرداد، نام سنگلج اشاره به بخشبندی آب بود که با پارههای سنگ انجام میگرفت. رج به چم «ردیف» است و سنگلج اصطلاحی در آبدهی و بخشبندیهای آن است. از ارگ سلطنتی تا خیابان شاهپور، باختر سنگلج را شکل میداد، خیابان جلیلآباد (خیام کنونی) خاور محله بود و همهی محلههای امیریه، منیریه، چال حصار، سرآب وزیر، مافیها، فیلخانه و چند جای دیگر گسترهی سنگلج شناخته میشدند. فیلخانه راه به بازار تهران میبُرد و سرگذشتی خواندنی اما سرانجامی اسفبار دارد که باید جداگانه به آن پرداخت. چند گذر نام آشنا نیز در محله سنگلج دیده میشد؛ مانند: گذر مستوفی، گذر شریفالدوله، گذر تقیخان و گذرهای دیگر. از همه مهمتر بازار گلوبندک بود که با دکانهای بسیارش به سنگلج ارزش اجتماعی بیشتری میبخشید. بازارچهی قوامالدوله و دروازه محمدیه هم در شمار بخشهای محله سنگلج دانسته میشد. اگر بخواهیم محدودهی سنگلج را با نامهای کنونی خیابانها بدانیم چنین باید گفت که این محله از شمال به خیابان 15 خرداد، از جنوب به خیابان مولوی، از خاور به خیابان خیام و از باختر به خیابان وحدت اسلامی راه داشت.
در دورهی ناصرالدینشاه محله سنگلج از راه دروازههای قزوین، خانیآباد و گمرک به بیرون از حصار شهر میرسید. راهی که دروازهی قزوین را به بازار تهران پیوند میداد از سنگلج میگذشت و اکنون به نام بازارچه معیر شناخته میشود.
گسترش محله سنگلج از زمان فتحعلیشاه قاجار آغاز شد و تا زمان ناصرالدینشاه ادامه یافت. در این بازهی زمانی نه تنها بر شمار باغهای محله افزوده شد و بسیاری از مردمی که از شهرستانها به تهران میآمدند در جنوب و باختر سنگلج ساکن شدند، بلکه درباریان و سیاستورزان و ثروتمند نیز ترجیح میدادند که خانههای خود را در این محله بنا کنند. این دلبستگی به دو سبب بود. نخست اینکه سنگلج برخوردار از منابع آبی بسیار و باغهای سرسبز و دلخواه بود؛ دیگر آنکه دسترسی آن به ارگ سلطنتی آسان بود. در رویدادهای مشروطیت نیز سنگلج از محلههای مهم پایتخت به شمار میرفت و به سبب آنکه خانههای شماری از رهبران و پیشوایان مشروطیت در این محله جای داشت، همواره آبستن رخدادهای ریز و درشت سیاسی بود. بسیاری از سخنرانیها و گردهماییهای آن دوره، در این محله انجام میگرفت؛ به ویژه در تکیه درخونگاه.
سنگلج در دورهی قاجار از مراکز مهم دولتی شمرده میشد. در این محله پنج قراولخانه ساخته شده بود. قراولخانه کموبیش شبیه پادگانهای امروزی بود و در آن اسبها و کالسکههای سلطنتی نگهداری میشد؛ هر چند کاربریهای دیگر هم داشت. از دیگر ساختمانهای دولتی محله سنگلج چاپارخانه یا ادارهی پست کنونی بود. قورخانه یا جای نگهداری جنگابزارها هم در این محله بود. جایی نیز به نام مجمعالصنایع در سنگلج آوازه داشت و گسترهای برای پیشهوران صنعتکار دانسته میشد.
پیشتر اشاره کردیم که بیشترین فضای سبز پایتخت در محله سنگلج بود. باغ جنت گلشن در برخوردگاه دو خیابان امیریه و ارامنهی کنونی در سنگلج بود. این باغ از آنِ فرهاد میرزا معتمدالدوله، از مردان با فرهنگ و دانشمند آن روزگار، بود. به سبب فراوانی گلها، به این باغ، گلباران نیز میگفتند. یک بخش سرسبز دیگر این محله جایی از آنِ فرمانفرما، از شاهزادگان قاجاری، بود که به تخت زمرد آوازه پیدا کرده بود و در شمال خیابان فرهنگ کنونی دیده میشد.
به همهی آن سازهها و گردشگاهها، باید نزدیک به بیست آب انبار، شمار بسیاری گرمابه و چند بازارچه را هم افزود که به محلهی سنگلج رونق و ارزش بسیار میداد و آن را آکنده از جمعیت و آمدوشد میکرد. افزون بر اینکه این محله از دید بافت اجتماعی، جایی برای جولان لوتیها، داشها و بابا شملها هم بود. آنها از قدرتمندان محله شناخته میشدند و اخلاق و رفتاری اغلب جوانمردانه داشتند.
در دورهی ناصرالدینشاه تا پایان دورهی قاجار، سنگلج پُرجمعیتترین محلهی تهران بود و بیشترین خانهها، گرمابههای همگانی، باغها و باغچهها در آنجا ساخته شده بود. یکی از آموزشگاههای شناخته شدهی سنگلج مدرسهی شاهزاده خانم نام داشت. این مدرسه را بانو نجمالسلطنه، مادر دکتر محمد مصدق، ساخته و وقف کرده بود. ارمنیها نیز در این محله مدرسهی ویژهی خود را داشتند.
پایان محلهای به نام سنگلج
با پایان یافتن پادشاهی قاجاریه و روی کار آمدن رضاشاه، محلهی سنگلج دستخوش دگرگونی بسیاری شد و از بافت و ساختار پیشین آن کموبیش چیزی نماند. در آن روزگار تهران شکل و نمای تازه و نوسازی میگرفت. از اینرو بخش بسیاری از محله سنگلج را برای ساخت بناهای تازه خراب کردند. سپس در آنجا پارکی گسترده ساخته شد که اکنون به نام پارک شهر میشناسیم و در محدودهی خیابانهای خیام و فیاضبخش کنونی است. به ویژه در رویدادهای جنگ جهانی دوم و اشغال تهران به دست سربازان متفقین، محله سنگلج آسیبهای بسیار دید. حتا میتوان گفت که این محله نابود شد و از دل آن ویرانیها جایی ترسناک و ویرانه پدید آمد. با این همه، در دورهی پهلوی دوم کوشش شد سر و سامانی به بازماندههای این محله داده شود. برای نمونه، سنگلج نخستین محلهی تهران بود که آب در آنجا لولهکشی شد. در سالهای گذشته نیز کوششهایی برای باززندهسازی و مرمت سازههای کهن و بخشهای بهجا ماندهی این محله شده است.
از پارک شهر محلهی پیشین سنگلج یاد کردیم. این پارک به کوشش و خواست انورالملوک هدایت، همسر حاجعلی رزمآرا (نخستوزیر ایران از تیر تا اسفندماه 1329 خورشیدی) و شماری بانوی نیکوکار دیگر ساخته شد و تنها 9 روز پس از ترور رزمآرا گشایش یافت. آنها با کندن چند چاه، قدیمیترین پارک شهر تهران را ساختند. پارک شهر بر روی زمینی که از خرابههای محله سنگلج بازمانده بود، ساخته شد. گستردگی آن نیز به 25 هکتار میرسد.
یکی از نامدارترین سازههای محلهی پیشین سنگلج، تماشاخانهی آن است که هنوز هم به کار خود ادامه میدهد. این تماشاخانه در بخش جنوبی پارک شهر دیده میشود و وابسته به وزارت فرهنگ و هنر بود. در این تماشاخانهی مهم پایتخت کارگردانان تیاتر نامآوری نمایشنامههای خود را به روی صحنه بردند؛ کسانی مانند جعفر والی، علی نصیریان، داوود رشیدی، بهرام بیضایی، پرویز صیاد و شماری دیگر. در مهرماه 1344 خورشیدی، تماشاخانهی سنگلج گشایش یافت و نخستین نمایشنامهای که در آن به روی صحنه رفت کاری از بهرام بیضایی به نام «پهلوان اکبر میمیرد» بود. این نمایشنامه را عباس جوانمرد کارگردانی کرده بود. تماشاخانهی سنگلج در آغاز «تالار 25 شهریور» نام داشت. سپس تغییر نام داد.
چندین خانهی تاریخی نیز در محلهی سنگلج دیده میشود. برخی از آنها چنیناند: خانهی مستوفیالممالک از سیاستمداران دورهی قاجار و پهلوی. ساخت خانهی او در زمان قاجاریه بود و در جایی دیده میشود که به نام گذر مستوفی آوازه دارد. پس از انقلاب این سازه را شرکت پست خریداری کرد. خانهی مستوفی همان است که مجموعهی تلویزیونی «سلطان صاحبقران»، در دههی پنجاه، در آن فیلمبرداری شده است. یک خانهی دیگر از آنِ عضدالملک، رییس ایل قاجار و نایبالسلطنه ی احمدشاه، است. این خانه در بخش جنوبی پارک شهر دیده میشود. خانهی رضاشاه، زمانی که او فرماندهی ارتش در روزگار احمدشاه قاجار بود و سردارسپه نامیده میشد، در محله سنگلج و در کوچهای به نام قرقانیها جای داشت.
آنچه اکنون از سنگلج، یکی از کهنترین محلههای شهر تهران، بهجا مانده است، سستی بناها، کوچهها و گذرهای باریک است. با این همه، این محله یادآور رویدادهای تاریخی و اجتماعی بسیاری است که با تاریخ پایتخت گره خورده است. هر چند آسیبها و ویرانیهایی که بر سر سنگلج آوار شد نشانهها و یادگارهای فراوان آن را زدود و از میان بُرد.
* با بهرهجویی از: «ویکی پدیا»، «ویکی جو»، تارنمای «هنریست» و کتاب «طهران قدیم» (انتشارات روشنگران، 1388).