میدان تکسیم و خیابان استقلال برای بسیاری از ایرانیانی که به استانبول سفرکرده اند نامی آشناست. برندها و هیاهوی مشتاقانه ی مردمان متفاوت، آن چنان نمود دارند که بسیاری از عابران بی توجه از کنار موزه ی عارفان و سماخانه ی مولانا که در انتهای این خیابان و در نزدیکی برج معروف گالاتا (گالاتا کوله سی=کوله همان قلعه) می گذرند و آن را نمی بینند.
میدان تکسیم و خیابان استقلال برای بسیاری از ایرانیانی که به استانبول سفرکرده اند نامی آشناست. برندها و هیاهوی مشتاقانه ی مردمان متفاوت، آن چنان نمود دارند که بسیاری از عابران بی توجه از کنار موزه ی عارفان و سماخانه ی مولانا که در انتهای این خیابان و در نزدیکی برج معروف گالاتا (گالاتا کوله سی=کوله همان قلعه) می گذرند و آن را نمی بینند.
اساسا آدمی چیزهایی را می بیند که برایش اهمیت دارد.
زمستانی بارانی و لطیف با هوای دم دمی مزاج استانبول. شهرهفت تپه. شهر هزارمسجد. شهر بادها. شهر رستوران ها. شهر توریستهای رنگارنگ. هفدهم دیماه 1396بود که با خرید یک بلیت ده لیری برای هر نفر (هر لیر1300تومان) همراه همسرم وارد موزه و سماخانه ی مولانا در منطقه ی بِی اوغلو شدم. خستگی راهی را که با پیمودن متروبوس و مترو و پیاده از منطقه ی اسنیورت تا خیابان استقلال طی کرده بودم با دیدن درب ورودی سماخانه ی مولانا از تن به در کردم. حس شیرینی به ما دست داد.گویی از هیاهوی ناسوتی و مصرفی و مادی خیابان استقلال به ژرفای معنوی تاریخ گام نهاده ایم. سماخانه و مکان درویش های چرخنده همگام با دیگر ذرات هستی که حکایت از اویی و به سوی اویی دارد. سماخانه ای که بر روی کوه نمرود و درکنار مناره ی گالاتا(=برج عیسی)توسط پیروان مولانا درعهد سلطان بایزید دوم(886-918ه.ق)هشتمین پادشاه عثمانی که اهل شعر و ادب بوده، ساخته شده است. این موزه نام های دیگری چون «موزه ی ادبیات دیوان»، «خانقاه دراویش»، و « گالاتا مولانا هانه سی» دارد. این سماخانه در سال 1766میلادی دچار آتش سوزی شد و در سالهای بعد مورد مرمت سلطان سلیم، سلطان محمود دوم و سلطان عبدالمجید قرار گرفت. مرمت این سماخانه توسط سه سلطان عثمانی نشان دهنده ی باارزش بودن اندیشه های مولانا و طریقت او در دوران عثمانیان است. سال 1975میلادی سماخانه شکل موزه به خود می گیرد و از یک مکان صرفا عبادی و معنوی به مجموعه ای فرهنگی و گردشگری و اقتصادی تبدیل می شود که دارای بخش های ذیل با سبک معماری هشت گوش و شبیه سبک باروک قرن هجدهم است:
1.حجره هایی که درویش ها در آن زندگی می کردند، سماخانه، بخش شیخ ها، محفل خونکارها(مخفف خداوندگار-لقب پادشاهان عثمانی در عهد صفویه)، قسمت خانم ها، کتابخانه، خانه ی موقتی، آشپزخانه، حمام و گورستان(هاموشان).
2.بر روی درب سماخانه کتیبه ی مرمتی سلطان عبدالمجیدبه تاریخ 1853 به چشم می خورد.
3.در بخشی از موزه آلات موسیقی متنوع که نشان از جایگاه پراهمیت موسیقی در مرام مولانا و پیروان او دارد، دیوان اشعار شعرایی که در مولوی خانه رشد کرده اند مانند شیخ قالب، اسماعیل آنکارایی، فصیح دده لر و لیلی خانم شاعر وچود دارد.
4.مزارهای سقف دار مشاهیری چون محمد روحی، حسین، عیسی، سلیم افندی و نخستین شارح مثنوی اسماعیل آنکارایی و شیخ قالب افندی در کنار گورستان(هاموشان) حاکی از قداست این سماخانه دارد.
5.کتتابخانه ای که در طبقه ی بالای «موقت خانه» هست توسط خالد سعید افندی ساخته شده است.
6.نخستین شیخ این سماخانه یکی از نوادگان مولانا به نام محمد سما چلبی بوده است.
7.سه چهره ی شاخص تاریخ ترکیه در دیار خاموشان(هاموشان=گورستان)این سماخانه آرمیده اند:
7-1)ابراهیم متفرّقه(۱۶۷۴-۱۷۴۵)ادیب، محقق و سیاستمدار مجارستانی مسلمان شده در دوران عثمانی که به سبب تاسیس نخستین چاپخانه با الفبای عربی – عثمانی در سال 1720مشهور شده بود.
7-2)احمد پاشا یاکلائوده الکساندره، نظامی ارشد و اشراف زاده ِی فرانسوی که پس از ملحق شدن به نیروهای عثمانی به اسلام گرویده و نقش برجسته ای در جنگ های عثمانی داشته است.
7-3)گالیپ دده،روحانی مشهور قرن هفدهم ترکیه.
8-گاهی روزهای یکشنبه عصر مراسم سماع در سماخانه برگزار می شود که بلیت جداگانه ای (20لیر)باید تهیه شود.
یک نسخه ی خطی قدیمی از مثنوی مولوی که در قطع رحلی و در قفسه ای شیشه ای باز بود مرا به سوی خود کشید. صفحه ی نخست آن گشوده بود و هر مشتاقی را چون دروازه ی یک باغ زیبا به درون خود می کشانید:
بشنو این نی چون شکایت می کند از جدایی ها حکایت می کند
این نی، این انیسان این مولانا که بر لبان خالق هستی نواخته می شود سوز جداییش از بهشت، با زبان حکایت آدمیانی را که گوش شنوا دارند به دنبال خود می کشاند تا درد اشتیاق خویش را به آن ها بگوید.
پس از چند ماه که در استانبول زندگی می کردم و هنوز با زبان ترکی آشنایی نداشتم، واژه های ملکوتی فارسی مثنوی معنوی مولوی مرا میخکوب کرده بود و مسحور شیرینی زبان فارسی با خود زمزمه می کردم که متوجه شدم چند نفر از بازدیدکنندگان ترک دورم جمع شده اند و با شگفتی گوش می دهند. مردی میانسال از میان آن ها پرسید: این کتاب چیست و چه در این صفحه نوشته است؟ به سختی توانستم برایش توضیح دهم که این کتاب، مثنوی مولوی است و هجده بیت نخست آن «نی نامه» است که گویی تمام مثنوی در این هجده بیت گنجانده شده. لذتی نیمه تمام را در چهره اش دیدم که نمی توانست با کتاب مردی بزرگ ارتباط برقرار کند. مردی که مزار او درقونیه، مهم ترین مکان مقدس و باارزش ترین زیارتگاه مردم ترکیه است. آخرین بیت نی نامه را برایش خواندم:
در نیابد حال پخته هیچ خام پس سخن کوتاه باید والسلام
دکتر علی جان بزرگی «جهانی»