کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

سیاهی «چله» تا روشنای سپیده

23 آذر 1399 ساعت 18:37

نه؛ شب چله‌ی امسال‌مان همان نیست که هر سال بود. مگر کرونا می‌گذارد؟ مگر سختی‌‌ها و تنگناها امان می‌دهند؟ کمر خیلی‌ها زیر بار دست‌تنگی‌ها و گذران زندگی شکسته است. انگار دورِ دور بود زمانی که دور هم می‌نشستیم، سفره‌ی شب چله را با خنده‌ای که از لب‌های‌مان نمی‌افتاد، پهن می‌کردیم، میوه‌های فصل را روی خوان شب چله می‌چیدیم و از یاد نمی‌بردیم هندوانه و انار سر سفره بگذاریم.


نه؛ شب چله‌ی امسال‌مان همان نیست که هر سال بود. مگر کرونا می‌گذارد؟ مگر سختی‌‌ها و تنگناها امان می‌دهند؟ کمر خیلی‌ها زیر بار دست‌تنگی‌ها و گذران زندگی شکسته است. انگار دورِ دور بود زمانی که دور هم می‌نشستیم، سفره‌ی شب چله را با خنده‌ای که از لب‌های‌مان نمی‌افتاد، پهن می‌کردیم، میوه‌های فصل را روی خوان شب چله می‌چیدیم و از یاد نمی‌بردیم هندوانه و انار سر سفره بگذاریم.
سرخی این دو میوه به شب چله رنگی دیگر می‌داد و باور داشتیم که میان سرخی آن‌ها و برآمدن قرص خورشید پیوندی هست. این پا و آن پا می‌کردیم تا بزرگ‌ترها و کوچک‌ترها از راه برسند و صدای خنده و گپ‌و‌گفت‌های شادی‌آورشان همه جا بپیچد. تند‌و‌تند چند شمع رنگین روشن می‌کردیم و کنار سفره‌ای می‌گذاشتیم که بوی خوش اسپندش حال‌مان را از آن چه بود، خوش‌تر می‌کرد. قول و قرارمان همین بود که تا سپیده‌ی صبح بیدار بمانیم و پلک روی هم نگذاریم. می‌گفتیم: بیدار بمانیم تا روشنایی روز از بیداری ما نیرو بگیرد و سیاهی درازترین شب سال را پس بزند. کوچک‌ترها تاب نمی‌آوردند و خیلی زود پلک‌های‌شان سنگین می‌شد و هر‌چقدر تلاش می‌کردند توان بیدار ماندن تا سپیده‌دم را نداشتند، اما حساب بزرگ‌ترها جدا بود. امکان نداشت بخوابیم. یک سال گذشته بود و پا به پای روزها و شب‌ها آمده بودیم که همین یک شب و درازای حوصله‌بَرش را به بامداد برسانیم. آن وقت خواب‌مان ببرد و نفهمیم کی شب رفت و روز آمد؟ نه، این یک کار از ما برنمی‌آمد؛ از هیچ کس برنمی‌آمد. تا دنیا دنیا بوده پدران و نیاکان ما این یک شب چله را بیدار می‌ماندند و چشم به راه خورشیدی می‌نشستند که سرانجام از گوشه‌ای سر می‌زد و خنده‌ی نمکین و دل‌ربایش را می‌دیدند که با نخستین پرتوهای گرمابخش‌اش شادی می‌آورد و نوید رفتن سرمایی را می‌داد که از پسِ یک شب دراز و دست و پا زدن‌های بسیار، شتابان بساطش را برمی‌چید و زحمتش را از سرما و بهاری کم می‌کرد که بی‌تاب بود تا زودتر برسد …
آنچه در بالا آمده است بخشی از نوشتاری‌ست با عنوان«سیاهی “چله” تا روشنای  سپیده»، به خامه‌ی پویان ژزتوی که در تازه‌ترین شماره‌ی امرداد چاپ شده است.
متن کامل این نوشتار را در رویه‌ی سوم (مردم) شماره‌ی 433 هفته‌نامه‌ی امرداد بخوانید.
خوانندگان می‌توانند برای دسترسی به هفته‌نامه‌ی امرداد افزون‌بر نمایندگی‌ها و روزنامه‌فروشی‌ها از راه‌های زیر نیز بهره ببرند.
لینک اشتراک ایمیلی هفته‌نامه‌ی امرداد
لینک فروش اینترنتی هفته‌نامه‌ی امرداد شماره 433


کد مطلب: 141406

آدرس مطلب :
https://www.mardomsalari.ir/news/141406/سیاهی-چله-روشنای-سپیده

مردم سالاری آنلاين
  https://www.mardomsalari.ir