«ذات سینما این است و بیرحمی در ذات سینماست. سینما شعر و شاعری نیست که نیاز به یک قلم و چند برگ کاغذ و خلوتی داشته باشد و تمام. سینما هزینه دارد و امروز حداقل ٣میلیارد تومان برای ساخت هر فیلمی نیاز است. این وجه صنعتی به هر حال مشکلات خودش را هم دارد و همین هم هست که سال به سال با بیرحمیهای این صنعت آشناتر میشویم.»
«ذات سینما این است و بیرحمی در ذات سینماست. سینما شعر و شاعری نیست که نیاز به یک قلم و چند برگ کاغذ و خلوتی داشته باشد و تمام. سینما هزینه دارد و امروز حداقل ٣میلیارد تومان برای ساخت هر فیلمی نیاز است. این وجه صنعتی به هر حال مشکلات خودش را هم دارد و همین هم هست که سال به سال با بیرحمیهای این صنعت آشناتر میشویم.»
روزنامه شهروند نوشت: «چرا نسلی از سینماگران ما خانهنشین شدهاند؟ بیضایی جلای وطن کرده، تقوایی دیگر فیلم نمیسازد و ... گروهی محدود در سینما حضور دارند. برخی فقط با رانت فیلم میسازند و نتیجهاش همین است که در سینمای این سالها میبینیم.» درد دلهای مسعود جعفری جوزانی آینه سینمای امروز ماست؛ داستانی که چندین سال است تکرار میشود و نتیجهاش بیکاری اغلب سینماگران فرهنگی این سرزمین است؛ اتفاقی تلخ که امروز پس از درگذشت خسرو سینایی یک بار دیگر مطرح شده و نگاهها را متوجه این موضوع کرده که چرا سینماگران توانمند و قَدَر در این سینما تاب نمیآورند و میدان را یکسره میسپارند؟
بعد از درگذشت خسرو سینایی، برخی مسئولان و تهیهکنندگان خصوصی با این اتهام مواجه شدند که چرا امکان ادامه کار برای سینایی و دیگر فیلمسازان متفاوت و فرهنگی فراهم نیاورده و از محو شدن تدریجی آنها در روند رو به افول سینمای امروز ایران جلوگیری نکردهاند .صحبتهای اخیر برادر ناصر تقوایی - که از بیکاری برادرش نوشته بود - بحث را وارد سطحی دیگر کرده است؛ موضوعی مثل گلایههای بهرام بیضایی که همین چند وقت پیش گفته بود: «اگر بخواهید خط سیری در کارنامه من پیدا کنید، وقفههایی که در کار افتاده، جلوی این خط سیر طبیعی را گرفته و شما حتما به این نیز باید فکر کنید که اگر میتوانستم مرتب فیلم بسازم، الان کجا بودم؟ یا واروژ کریممسیحی اگر «بین پرده آخر» و «تردید» دو دهه فاصله نیفتاده بود، چقدر جلوتر از الان بود؟ جامعه سینما و تماشاگر هم قدمی پیشتر بودند. تقوایی الان سالهاست فیلم نساخته. چطوری است که برای هر چیز پیش پا افتادهای امکانات فراهم است ولی برای اینها امکاناتی فراهم نمیشود؟»
فاکتور حیاتی
در این بین عدهای نیز هستند که کمکاری فیلمسازان متفاوت و فرهنگی را با توجه به روند استقبال مردم از آثار متأخرشان اتفاقی طبیعی میدانند و آن را نتیجه و برآیند فعالیتهای این فیلمسازان و استقبال نکردن مردم از آثارشان عنوان میکنند. خسرو دهقان، منتقد، در این زمینه میگوید که اگرچه صرفا با فاکتورهای اقتصادی نمیتوان کلیت کارنامه سینماگر را ارزیابی کرد اما به هر حال اقتصاد هم فاکتور مهمی در سنجش موفقیت سینماگر است: «فروش فیلم فاکتور مهمی است و این نهفقط در ایران که در تمام دنیا هم صادق است. بهخصوص که منظور از فروش در چنین بحثهایی تنها معنای اقتصادی ندارد و گستره وسیعتری به نام اقبال تماشاگر و بیشتر دیده شدن را شامل میشود. در حقیقت فروش هم یک بحث مالی است - که تهیهکننده به سرمایهاش برسد - هم جنبه دیگری دارد که ناظر بر این است که تعداد بیشتری از مردم به تماشای فیلم بنشینند.»
صرفه اقتصادی
در بحثهایی مانند بیکاری بیستساله ناصر تقوایی یا در محاق ماندن پروژههای رویایی خسرو سینایی و بزرگان دیگر، بسیاری از اوقات این توجیه مطرح شده که چون این افراد فیلمهایشان صرفه اقتصادی ندارد، از چرخه تولید بیرون ماندهاند. در واقع برخی از این افراد با این اتهام مواجهاند که با وسواسی که در کار دارند، روند تولید آثارشان طولانی و پرهزینه میشود. عدهای دیگر نیز متهماند که صرفا آثار نخبهپسند تولید میکنند و این هم خود باعث میشود دایره مخاطبانشان کوچک شود. اما از نگاه خسرو دهقان، همه چیز در این بحث ناظر به بازگشت سرمایه نیست و اگر شمار بینندگان فیلمهای ناصر تقوایی یا زندهیاد خسرو سینایی را در طول زمان حساب کنیم، آثارشان بهصرفه جلوه میکند. به هر حال تقوایی چند فیلم پرفروش و البته چند فیلم بهشدت پرمخاطب دارد که ازجمله پرتماشاگرترین آثار تمام سالهای سینمای ایران هستند. بیضایی نیز. با این توضیح که فیلمهایی مانند «سگکشی»، «شاید وقتی دیگر» و حتی «مسافران» در گیشه هم پرفروش بودهاند. در مورد خسرو سینایی هم کتمان نمیتوان کرد که «عروس آتش» و «هیولای درون» ازجمله دیدهشدهترین فیلمهای سینمای ایران هستند و هزاران وعده نمایش «مرثیه سوخته» در انواع و اقسام فستیوالها و تلویزیونها هم آن را اثری بهشدت پرمخاطب و بهصرفه جلوه میدهد.
خسرو دهقان میگوید: «این بحثی که فروش فیلم مهم است، تماشاگر مهم است، اقبال مخاطب مهم است، فینفسه بحث اشتباهی نیست اما بزرگانی که این مسائل دربارهشان مطرح میشود، اتفاقا فیلمسازان کمتماشاگری نیستند. بله، ناصر تقوایی فیلم کمفروش هم داشته، اما من حداقل چند فیلم پرفروش هم از او به یاد دارم؛ مثلا به یاد دارم «ناخدا خورشید» خوب فروخت و حتی فیلم آخرش «کاغذ بیخط». از نظر دیدهشدن و شمار تماشاگران هم «ای ایران»، «ناخدا خورشید» و «کاغذ بیخط» در گذر زمان خوب دیده شدهاند و بحثهای زیادی هم به وجود آوردهاند. بگذریم از «داییجان ناپلئون» که یکی از دیدهشدهترین سریالهای تاریخ تلویزیون ایران است.»
راه حل اروپایی
این روزها عدهای بدون توجه و مداقه در مفهوم اقتصاد آزاد از حمایتهای دولتی برای تولید فیلمهای فرهنگی بهشدت انتقاد میکنند. این گروه با نگاهی رادیکال به اقتصاد آزاد ذات سینما را در مفهوم عرضه و تقاضا خلاصه میکنند و بر این باورند که حمایت از فیلمساز فرهنگی که در روند طبیعی بازار نتواند به فعالیتش ادامه دهد، منطقی و عاقلانه نیست. این درحالی است که در اقتصادهای واقعا آزاد هم حمایت از آثار فرهنگی، اصلی پذیرفته شده است و حتی در دل سینمای هالیوود هم فیلمسازانی داریم که تنها بنا به ذات فرهنگی فیلمهاشان امکان ادامه حیات دارند. در اروپا البته این امر رواج بیشتری دارد و یکی از وظایف دولت و شهرداریها حمایت از تولید آثار هنری غیر تجاری است.
مثلا در فرانسه مرکزی به نام مرکز فیلم فرانسه سالانه روی ٣٠فیلم فرهنگی سرمایهگذاری میکند (همان مرکزی که امسال از قهرمان اصغر فرهادی هم حمایت کرده). در دیگر کشورهای اروپایی هم چنین مراکزی با نامهای مختلف وجود دارند و با حمایتهای مالی و معنوی و فاندهای مختلف از هنرمندان حمایت میکنند. بگذریم از تلویزیونهایی مانند آرته و شبکههای مشابه که یکی از وظایفشان تولید آثار متفاوت غیر تجاری است. در این زمینه میتوان به آمار فروش سینمای اروپا در دو دهه اخیر هم رجوع کرد و گفت در صورتی که قرار بود روند اقتصاد آزاد تکلیف ادامه حضور سینماگران فرهنگی را تعیین کند، آنوقت فیلمسازانی مانند برادران داردن، امیر کوستوریکا، فرانسوا اوزون، پدرو آلمادوار، میشاییل هانکه و بسیار فیلمساز هنرمند و فرهنگی دیگر باید خیلی وقت پیش جای خود را به سازندگان فیلمهای پفکی - ابرقهرمانی داده بودند و روند تبدیل سینما به یکی از غرفههای شهربازی با سرعت بسیار بیشتری طی شده بود.
مثلا آخرین فیلم فرانسوا اوزون، «تابستان ٨٥» که ٤میلیون یورو هزینه تولیدش بوده، تنها ٢میلیون فروخته و فیلم ٦میلیون یورویی «به لطف خدا» هم تنها نیمی از پول خود را برگردانده است. اگر فیلم «دو عاشق» را هم در نظر بگیریم که با هزینه ٨میلیون یورو تولید شده و تنها ٤میلیون فروخته، باید گفت اگر قرار بود تکلیف این کارگردان را سه فیلم آخرش روشن کند، باید کار او را تمامشده میدانستیم. مثل امیر کوستوریکا که او هم چهار فیلم آخرش با حمایتهای دولت فرانسه تولید شدهاند و پرفروشترین فیلمش در ١٠سال اخیر «مارادونا از نگاه کوستوریکا» بوده که تنها ٧٠٠هزار یورو فروخته. برادران داردن هم وضعیت مشابهی دارند و از میان فیلمهای اخیرشان «احمد جوان» تنها یکونیممیلیون یورو فروخته، «دختر ناشناس» که ٧میلیون هزینه داشته، کمتر از ٣میلیون فروخته و فیلم ٧میلیون یورویی «دو روز و یک شب» هم ٩میلیون فروخته تا حتی پرفروشترین فیلم کارنامهشان هم از نظر آمار و ارقام سودآور نباشد. اما مسأله این است که در کشورهای اروپایی این درک در سرمایهگذاران و مدیران وجود دارد که تنها با انجام یک رقابت (گیشه) نمیتوان تکلیف رشتههای متعدد را روشن کرد. برخی از سینماگران هستند که تکلیف موفقیت یا ناموفق بودنشان نه در گیشههای سینما بلکه در فستیوالها و دانشگاهها و بحثهای منتقدان روشن میشود؛ موضوعی که در سینمای ما نادیده گرفته شده و شماری از منتقدان به اصرار و تأکید میگویند که معیار ارزیابی موفقیت کسانی مثل ناصر تقوایی یا خسرو سینایی با دیگر فسلمسازان یکی است. خسرو دهقان میگوید: «این مقایسهها چندان درست نیست و باید فاکتورهای موثر بر سینمای ما را با سینمای غرب قیاس کرد و بعد دست به مقایسه زد. در این زمینه میتوان گفت هالیوود سازوکار خودش را دارد، سینمای اروپا سازوکار خودش را و ایران هم سازوکاری مختص خود دارد.»
سینمای دولتی ایران
دهقان، سینمای ایران بعد از انقلاب را «غیر از چهار پنج درصد» سینمایی دولتی میداند: «از فردای بیستودوم بهمن ٥٧ تا همین حالا که با هم حرف میزنیم، ساختار سینمای ایران دولتی بوده و اگر هم کاملا دولتی نبوده، متعلق به نهادهایی مانند شهرداری، حوزه هنری، فارابی و ... بوده که به هر حال بخش خصوصی نیستند. چنین ساختاری متر و محکش بیتردید با سینمای کشورهای غربی فرق دارد. یعنی این که کار کردن یا نکردن عدهای را به معیارهای اقتصادی ربط بدهیم و بخواهیم آن را به این شکل توجیه کنیم، درست نیست.»
به باور خسرو دهقان در سینما قوانین و قواعد دیگری سرنوشت هنرمندان را رقم میزند: «اینجا در شکل قالبش هر فیلمسازی برای این که بخواهد فیلمش را بسازد، ناچار است برود سراغ دولت یا سایر نهادها و اینها هستند که ترکیب فیلمسازان هر دوره را معین میکنند. یعنی میبینیم عدهای همه ساله کار میکنند و عدهای هم در دستاندازهایی که همهشان هم بوروکراتیک نیستند گیر کرده و کمکم از دور خارج میشوند؛ نه به اقتصاد و معیارهای اقتصادی کار دارد و نه بهانههایی مانند هزینههای تولید. چون همهساله در این سینما فیلمهایی ساخته میشود که این منطق را نقض میکنند.»
ذات سینما
«ذات سینما این است و بیرحمی در ذات سینماست. سینما شعر و شاعری نیست که نیاز به یک قلم و چند برگ کاغذ و خلوتی داشته باشد و تمام. سینما هزینه دارد و امروز حداقل ٣میلیارد تومان برای ساخت هر فیلمی نیاز است. این وجه صنعتی به هر حال مشکلات خودش را هم دارد و همین هم هست که سال به سال با بیرحمیهای این صنعت آشناتر میشویم.»
اما حرف آخر خسرو دهقان: «باید بخش خصوصی را تقویت کرد تا تمام سینمای ایران دولتی نباشد. این میتواند بخشی از مشکلات را هم حل کند و حداقل این که در کاهش برخوردهای سلیقهای و دیدگاهی و باندی و حزبی موثر است. البته این را میدانیم که هیچ مشکلی را نمیتوان یکشبه حل کرد اما گامهایی چون تقویت بخش خصوصی میتواند روزنهای ایجاد کند برای نفس کشیدن سینمای ایران.»