حجم سیاهی به دستهای کوچکشان سنگینی میکند. این روزها در میان جمعیتی که ماسک به دهان زدهاند و دستکش به دست کردهاند، بدون ماسک و دستکش بیشتر از هر زمان دیگری به چشم میایند. بیمحابا به میان جمعیت میروند و مثل گذشته سعی در فروش اجناس خود دارند. میترسند؛ نه از کرونا، که از فروش نرفتن اجناسشان. آنقدر غم نان دارند که جان برایشان بیارزش است.
حجم سیاهی به دستهای کوچکشان سنگینی میکند. این روزها در میان جمعیتی که ماسک به دهان زدهاند و دستکش به دست کردهاند، بدون ماسک و دستکش بیشتر از هر زمان دیگری به چشم میایند. بیمحابا به میان جمعیت میروند و مثل گذشته سعی در فروش اجناس خود دارند. میترسند؛ نه از کرونا، که از فروش نرفتن اجناسشان. آنقدر غم نان دارند که جان برایشان بیارزش است.
به گزارش ایسنا، حدود یک هفته میشود که پای کرونا به ایران باز شده است. هر روز آمار و ارقامی ارائه میشود که بالا رفتن آنها رابطه مستقیمی با بالا رفتن هراس مردم دارد و باعث میشود برای حفظ جان خود و خانوادهشان در تهیه ماسک و دستکش و محلولهای ضدعفونیکننده از یکدیگر سبقت بگیرند. حتی برخی دست به احتکار زدهاند؛ تا جایی که شاهد کمیابشدن بسیاری از این اقلام در داروخانهها هستیم.
در این میان اما در حالیکه ترس از کرونا از در و دیوار شهر آویخته شده، تا گوش میشنود حرف از این ویروس جدید است و تا چشم کار میکند ابزار جلوگیری از انتقال این ویروس را میبینیم، قشری به نام کودکان کار و خیابان وجود دارد که این بار هم مانند همه حوادث تلخ و شیرین گذشته در آخرین فصل این مثنوی هفتادمن هم جایی ندارند.
این قربانیان کوچک، در حالیکه روز خود را در مترو و خیابانها به شب میرسانند، نه تنها ماسک و دستکش در بساطشان نیست، بلکه اگر برای چند دقیقه آنان را زیر نظر بگیرید متوجه خواهید شد که حتی از راههای پیشگیری از کرونا اطلاعی ندارند و به راحتی دست در دهان میکنند یا چشمهایشان را میمالند.
وقتی از آنان میپرسید که اصلا میدانند کرونا چیست، برایتان عجیب خواهد بود که جواب حداقل نصفشان «نه» است و اگر هم بگویند «آره»، هیچ چیز درباره راههای پیشگیری و مبتلانشدن نمیدانند.
«مریم» ۹ ساله که در مترو دستمال و چسب زخم میفروشد، با خنده میگوید: «میدونم کرونا چیه.»
- پس میدونی باید دستاتو بشوری؟
- آره. صبح بیدار شدم شستم.
- میدونی باید قبل از اینکه چیزی بخوری هم بشوری؟
- نه! چه فرقی داره؟ من یه بار صبح، یه بارم شب میشورم دیگه. من وقت ندارم. باید برم بفروشم. میشه از من چسب زخم و دستمال بخری؟
«علی» ۱۳ ساله هم در چهارراهی اسفند دود میکند: «کرونا کیلو چنده بابا؟ بچهها که کرونا نمیگیرن. کسی به من چیزی از کرونا نگفته. فقط یه چیزایی از دوستام شنیدم. دستامم نمیشورم. اگه خدا بخواد آدم میمیره، نخوادم نمیمیره!»
«محمد» ۱۰ ساله که محافظ کابل شارژر موبایل میفروشد، با خنده از کرونا میگوید: «آره. باید دستامونو بشوریم» و بلافاصله کابلهایی که میفروشد را داخل دهانش میگذارد!
- نباید این کارو بکنی. همینا ممکنه آلوده باشه.
باز هم میخندد: «میدونم. اما مترو خلوت شده. کسی از من چیزی نمیخره. مجبورم بیشتر اینجا بمونم.» و دوباره کابلها را به دهان میبرد.
«مسعود»، پسربچهای ۱۲ ساله که در مترو آدامس میفروشد، میگوید چیزهایی درباره خطر کرونا میداند: «آره. مراقبم. تازه ژل شستوشوی دست هم دارم.»
- از کجا آوردی؟
- مامانم داده.
گرچه آمارهای جهانی از کمبودن تعداد کودکان مبتلا میگوید اما نمیتوان بر مبنای این آمارها از حفظ جان این کودکان صرف نظر کرد. از سوی دیگر با توجه به انتقال آسان و سریع کروناویروس، ممکن است این کودکان ناقل بیماری باشند و به راحتی آن را به دیگران منتقل کنند.
در این روزها کرونا نه تنها از حضور کودکان کار در مکانهای عمومی کم نکرده بلکه به گفته خودشان برای جبران کاهش فروش مجبورند بیش از گذشته تلاش کنند. پس به نظر میرسد آگاهسازی این کودکان علاوه بر حفظ جان آنان، به سلامت جامعه هم کمک کند.