; ?>; ?> مردم سالاری آنلاين - واقعه 30 خرداد یک خودکشی سیاسی بود - نسخه قابل چاپ

کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

واقعه 30 خرداد یک خودکشی سیاسی بود

10 دی 1398 ساعت 13:57

عطریانفر واقعه 30 خرداد را یک خودکشی سیاسی از سوی سازمان منافقین خواند و تصریح کرد که هیچ دلیلی نداشته که در یک اقدام ناگهانی و غیرمنتظره عرصه خیابان‌های تهران را در مرکز تبدیل به عرصه جنگ کنند و کشت و کشتار صورت گیرد.


عطریانفر واقعه 30 خرداد را یک خودکشی سیاسی از سوی سازمان منافقین خواند و تصریح کرد که هیچ دلیلی نداشته که در یک اقدام ناگهانی و غیرمنتظره عرصه خیابان‌های تهران را در مرکز تبدیل به عرصه جنگ کنند و کشت و کشتار صورت گیرد.
به گزارش ایسنا، محمد عطریانفر  عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در برنامه سرچشمه با محوریت بررسی فاز سیاسی سازمان مجاهدین خلق در سال‌های 57 تا 60 اظهار داشت: سازمان مجاهدین خلق در ابتدای انقلاب با آن وضعیتی که امروز ذهنیت ما را به خود مشغول داشته تفاوت بسیار زیادی دارد.
وی افزود: سازمان مجاهدین خلق در ابتدای انقلاب وزن موثری به عنوان یک جریان مخالف در ذهنیت هیچ یک از انقلابیون نداشت؛ باور همگانی این بود که این یک جریان سیاسی-مبارزاتی بوده که در فرآیند تاریخ یک دهه دچار یک سری تغییرات درونی سازمان شده و ماهیت اینها به سمت مارکسیسم هدایت شده است و امروز که انقلاب پیروز شده اساسا در مدار جریان سیاسی انقلابیون نمی‌تواند وزن موثری داشته باشد. اما حداقل به عنوان مجموعه نیروهایی که سابقه زندان داشتند و با رژیم شاه مبارزه می‌کردند و به یمن انقلاب از زندان آزاد شدند در گوشه ذهن انقلابیون مطرح بودند.
وی در ادامه عنوان کرد:  مسعود رجوی که خود را میراث‌دار سازمان انقلاب می‌دانست، یک سازمانی را از هیچ به یک چیزی رساند به این معنا که شما اگر به این سازمان نگاه کنید یک فاصله 6 ساله بین سال 44 تا 50 می بینید تعداد اندکی از جوانان انقلابی دور هم جمع بودند و تلاش می‌کردند و علاقه داشتند که به عنوان یک نیروی تمام عیار مبارز چریک سیاسی علیه حکومت شاه بجنگند. در این فرآیند تاریخی 5-6 ساله اینها هیچ بروز و ظهوری ندارند و کار مطالعاتی می‌کردند و کمی هم در مسیر آموزش‌های نظامی قدم‌هایی برداشتند، برخی از نیروهای موثر طرفدار اندیشه امام هم به اینها مرتبط بودند اما در یک شبیخون سنگینی که از ناحیه ساواک به اینها زده می‌شود، عملاً تمام بساط مجاهدین جمع می‌شود و کسی نمی‌ماند که بخواهد ادامه‌دهنده راه سازمان باشد و بخش بزرگی از اینها به زندان رفته و تعدادی هم فراری هستند و بخشی نیز در سال 51 اعدام شدند و عملا به عنوان چهره‌های شاخص سازمان حضوری ندارند که بشود از ظرفیت روحی و معنوی آنها در جهت پایداری سازمان استفاده کرد.
وی در همین راستا عنوان کرد: سازمان یک فاصله از سال 50 تا 54 داشت که کاملاً در یک شرایط بسیار پایین قرار داشت،‌ هرچند صدایی از آن می‌آمد اما صدای چهره‌های فراری از درون سازمان است که علاقمند بودند به اسلام پایبند باشند چرا که گفتمان غالب در جریان این سازمان در حد فاصل سال 51 تا 54 گفتاری به سمت مارکسیسم است و تحولاتی در آن رخ می‌دهد که از درون سازمان را متلاشی می‌کند، نیروهایی که در سال 54 تحت فشار دو جریان یعنی ساواک و تسویه داخلی از ناحیه تغییر شهرها و دیگران قرار داشتند اندک افرادی بودند که وضعیت مناسبی نداشتند که بتوانند سازمان را احیا کنند و بعد از حادثه سال 54 که تغییر مواضع ایدئولوژیک اعلام رسمی شد هیچ‌گاه سازمان مجاهدین خلق حد فاصل 54 تا 57 نتوانست سر بر بیاورد.
این کنشگر سیاسی اصلاح طلب در بخش دیگری از سخنانش مطرح کرد: در سال 57 که انقلاب پیروز شد برخی از طرفداران علاقمندان به فکر سازمان مجاهدین که آقای مسعود رجوی هم یکی از چهره‌های شاخص این مجموعه در درون زندان بود به خود این جرأت را دادند که به عنوان میراث‌داران این تفکر اسلامی یک اجتماع انجام دهند و روابط خود را از نو تعریف کنند.
وی افزود: مجموعه‌ای که علاقمند نیست در درون حرکت توفنده امام علاقمند نیست که خود را تسلیم و حل کند و از طرف دیگر هم دوست ندارد از آن سابقه گذشته سازمان خداحافظی کند و از طرفی هم نگران این است که این عنوان تحول ایدئولوژیک در سازمان به عنوان مارکسیسم برای اینها بار سیاسی به وجود نیاورد و اینها در یک نقطه نگران‌کننده قرار داشتند اما به همت مسعود رجوی که در سازماندهی فرد شاخص و مؤثری بود از مجموعه نیروهایی که در درون زندان بودند و برخی از نیروگیری‌هایی که از شرایط بعد از انقلاب فراهم کرد ذیل جنبش مجاهدین، دفاتری را در سراسر کشور در شهرهای بزرگ ایجاد کردند و تلاش کردند به عنوان یک جریان سیاسی در منظومه و سپهر سیاست ایران حضور پیدا کنند.
وی درباره نگاه نظام خاطرنشان کرد: از ناحیه مردم اقبالی به سازمان نبود و این سازمان در برش تاریخی سال 57 همواره مورد تقدیر بوده است.
عطریانفر در همین راستا بیان کرد: در افکار عمومی برای سازمان دیدار سران سازمان با امام خمینی (ره) بسیار مثبت بود یعنی اینها با رهبر انقلاب و پیشوای امت اسلام ملاقات و صحبت کردند و ایشان را به عنوان پدر مجاهد خود می‌دانستند.
این کنشگر سیاسی اصلاح طلب ادامه داد: این آثار و تبعات افکار عمومی به نفع سازمان بود اما نزد نخبگان سیاسی جامعه که پدیده‌ای به نام سازمان را می‌شناختند این را به عنوان ملاقاتی قلمداد می‌کردند که امام بنا به ضرورت و نیاز از موضع رهبری انقلاب، گروه‌های سیاسی وفادار و غیروفادار همراه انقلاب در مبارزه با رژیم شاه و غیره را مدیریت می‌کرد و در دیدگاه ما این ملاقات امام یک ملاقات کاملاً سیاسی و هوشمندانه بود از این بابت که تصور ذهن دیگران این چنین نشود که ما اینها را از ابتدا حذف کردیم و سخن امام هم این بود که شما فرزندان این کشور هستید و به دریای ملت بپیوندید آنها در یک مقام یک رفتار جدایی‌طلبانه علاقمند بودند سهمی را متفاوت از واقعیت را از امام طلب و تمنا کنند ولی امام این را نمی‌پذیرفت ضمن اینکه می‌گفت من هم کاره‌ای نیستم و در این قضایا هوشمندانه همواره بیان می‌کرد که به من رهبر انقلاب نگویید، من هم یک احدی از آحاد جامعه هستم، زمانی که من با این موقعیت درون جامعه سهم‌خواهی نمی‌کنم پس گروهی مثل شما نمی‌تواند تمنای قدرت کند و بخواهد چیزی متفاوت داشته باشد و امام احساس می‌کرد که این یک تبعیض است اگر بخواهد به آنها سهم بدهد.
وی خاطرنشان کرد: موضوع سعادتی یک موضوع بسیار پیش پا افتاده در مورد با مسائل سازمان به این معنا که سازمان یک طرح بزرگتر و عمده‌تری در ذهنش بود و بر این باور بود که امام و نیروهای همراه ایشان قدرت تشکیلاتی و ساختار حکومتی را نمی‌توانند داشته باشند و کشور را نمی‌توانند اداره کنند و اعضای سازمان مجاهدین با توجه به تجاربی که در حوزه تشکیلات و سازماندهی در گذشته داشتند به راحتی می‌آیند و وضعیت موجود را مصادره می‌کنند بنابراین در ساختار نیرو جذب می‌کنند از جمله محورهایی که مورد توجه اینها بوده این بود که در لایه‌های فوقانی قدرت قاعدتاً هیچ مشکلی نداریم که با یک افسر اطلاعاتی و آژانس اطلاعاتی، کشوری گفت‌وگو کنیم آن هم برای زدن رقیب. اینها از نظر سازمان مباح بوده است.
عطریانفر همچنین عنوان کرد: اگر شما این موقعیت رهبری کشور را برای مسعود رجوی قائل باشید چنین اتفاقی پذیرفته شده است مگر همین امروز ما در ساحت فعالیت‌های سیاسی منطقه‌ای با کشورهای بیگانه و حتی مخالف و دشمن گفت‌وگو نمی‌کنیم؟ این ملاقات‌ها یک معنا داشت و آن این بود که در راستای تثبیت نظام و تقویت نظام باشد اما اگر شما اجازه دهید این فرایند در حوزه دیگری رخ بدهد طبیعی است که با عنوان جاسوسی مواجه خواهد شد.
وی گفت: سعادتی و  امثال او و نیروهایی که در مجموعه بودند از نظر سازمان اینها باید روابط را تقویت می‌کردند و برای خود به عنوان یک ذخیره سیاسی، عملیاتی نگه بدارند که برای روز مبادا از آن استفاده کنند. از این حیث خیلی هم ساده‌اندیش بوده‌اند و تصورشان این بود که حکومت روحانیت و رهبری امام خیلی به این مباحث توجهی نمی‌کند اما به دلیل هوشمندی که برادران سپاه داشتند و البته هوشمندی دوستان ما در سازمان مجاهدین انقلاب بی‌اثر نبود.
عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در ادامه بیان کرد: سازمان مجاهدین خلق فارغ از اینکه چه گذشته‌ای داشته و بعد از انقلاب مجدداً به چه شکلی احیا شدند تا رحلت مرحوم آیت‌الله طالقانی در مرداد 58 می‌توانیم حس کنیم که اینها همچنان در تردید هستند که به چه شکلی با جمهوری اسلامی تعامل داشته باشند و برای خودشان نامشخص بود، آنها ادعا و توقع داشتند و امتیاز و سهم بیشتری می‌خواستند.
وی افزود: باور من این است که بعد از رحلت آیت‌الله طالقانی اینها حس کردند که دیگر نسبتی با نظام جمهوری  نمی‌توانند برقرار کنند لذا به سمت سازماندهی مخفی رفتند و مناسبات خود را در یک لایه بسته مانند دوران چریکی تدارک دیدند و البته یک تعجیل بیش از حد داشتند. به این معنا که حاکمیت نهادهای خود را تثبیت می‌کند و معنادار می‌شود به ویژه با نقش انتخاباتی که برای مردم تعریف کرده و مردم را از طریق انتخابات در سرنوشت ملی مشارکت داده طبیعی است اینها در چنین شرایطی نمی‌توانستند ردپایی داشته باشند لذا تعجیل داشتند که در همین دوره انتقالی بتوانند جا پایی پیدا کنند و اتفاقی رخ دهند و تعجیل‌شان در ارتباطات جاسوسی و یا نزدیکی سریع‌شان به آقای بنی‌صدر و مواجهه تند و رویارویی سخت‌شان با سپاه و همچنین حل مسأله‌ای از نظر خودشان و در حقیقت دنبال یک روندی بود که بتواند جای پای خود را سفت کند و حداقل بتواند در یک بده و بستان سهمی بگیرد.
وی همچنین ضمن تشریح تحلیل خود در خصوص 30 خرداد گفت: ما که نسبتی با انقلاب و امام داریم و نسبت به سازمان رویکرد منفی مطلق نداریم و آنها را یک مجموعه‌ای می‌دانیم که می‌توانند در ظرفیت نظام حفظ شوند،‌ واقعه 30 خرداد را یک خودکشی سیاسی می‌دانستیم و هیچ دلیلی نداشته که در یک اقدام ناگهانی و غیرمنتظره عرصه خیابان‌های تهران را در مرکز تبدیل به عرصه جنگ کنند و کشت و کشتار صورت گیرد و طی آن برخوردهای آشوب‌گرانه اتفاق بیفتد، طبیعی بود که چون ما درون جنگ هم قرار داشتیم نظام نمی‌توانست نسبت به این مسأله بی‌توجه باشد، شاید اگر جنگ وجود نداشت سیاست‌های تدبیرگونه نظام نسبت به برخورد با 30 خرداد شاید متفاوت می‌بود اما احساس اینها این بود که چه بسا می‌تواند عارضه‌ای به وجود بیاورد و صف متحد دفاع ملی را در این مرزها بشکند.
عطریانفر یادآور شد: آقای بنی‌صدر و سازمان مجاهدین خلق در صلبیات و جنبه‌های منفی با هم پیوند خورده بودند چون ما نمی‌توانیم بگوییم همه رفتارهای بنی‌صدر غلط بود، به هر حال 4 مورد حرف برای گفتن هم داشت؛ مجاهدین خلق در آن مقطع زمانی هم 4 حرف درست و حسابی داشت و عمدتاً هم شاید ربطی به رهبران کشور نداشت و در لایه‌های پایین‌تر عارضه‌هایی به وجود آمد اما نهایتاً این دو جریان در مسائل سلبی به هم پیوند خوردند، اینها اگر منفک بودند شاید سرنوشت هر دویشان متفاوت بود، اینها احساس کردند به همدیگر هم‌افزایی می‌دهند و یکباره می‌توانند 11 میلیون رأی‌ای که بنی‌صدر را پشتیبانی کرده و به قدرت رسانده را کف خیابان‌ها بیاورند و سرنوشت نظام را به طور کلی عوض کنند.
این عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ادامه داد: تلقی سازمان مجاهدین خلق از حکومت، تلقی غیرواقع‌ بود و حکومت و نظام سیاسی ایران را خیلی لرزان‌تر از این می‌دید که بتواند جلوی اینها مقاومت کند و احساس‌شان این بود که تشکیلات نیرومندی دارند اما نظام سیاسی ایران روابط مستحکمی ندارد و نظام آخوندی‌ است و فکر می‌کردند آخوندها خیلی نظم‌پذیر نیستند و به راحتی در این رابطه آچمز می‌شوند در حالی که اشتباه کرده‌اند، سازمان یادش رفت که نظام جمهوری اسلامی بلافاصله بعد از انقلاب سه رکن را خلق کرد که یکی از آنها سازمان مجاهدین انقلاب بود و دیگری سپاه و سپس حزب جمهوری بود، این سه رکن ارکان مؤثری در پیشبرد اهداف بودند و حداقل سازمان مجاهدین انقلاب افرادی داشت که تا دیروز هم‌بندهای همین حضرات بودند و اگر نمی‌توانستند به صورت منضبط کار تشکیلاتی کنند اما در حد 80 درصد فکر داشتند و طراحی می‌کردند.
وی اضافه کرد: سازمان مجاهدین خلق فراموش کرده بود و در واقع نیروهای دیگر را تحلیل کرده بودند و این روشی بود که سازمان در گذشته‌های دور خود هم این رفتار را نسبت به مخالف داشت و سعی می‌کرد مخالف را بی‌اعتبار و بی‌ارزش کند در حالی که یک عنصر عاقل و عقل سیاسی حکم می‌کند که دشمن را حقیر و بیچاره نشمارد. به هر حال هر کسی در هر ظرفیتی باید با دقت آن را باور داشته باشیم.
عطریانفر افزود: شما رفتار سیاسی امام را بعد از پیروزی انقلاب در نظر بگیرید و ببینید که بیان ایشان کاملاً هم مسیر و انقلابی است همان مشت ایشان پر است و در دهان استکبار جهانی می‌زند اما به محض اینکه شما به پیروزی می‌رسید ادبیات امام فرق می‌کند و توافقی می‌شود. پیوند اجتماعی و وحدت کلمه است، آقای رجوی که مشتبه شده بود که خمینی ثانی است احساس می‌کرد که دوره حماسه او در آغاز جمهوری اسلامی آغاز شده است و اشتباه می‌کرد او در یک فضایی وارد شده بود که اصلاً حماسه سخن گفتن دردی را دوا نمی‌کند. حماسه سخن گفتن مناسب این دوره نبود و آقای رجوی دچار یک خطای استراتژیک بود. نوعاً توده‌های ناآگاه تحت تأثیر روان‌پریشی رهبران و شعارهای غیرواقع‌بینانه تحریک می‌شوند.
این فعال اصلاح طلب بیان کرد: آقای رجوی رفتار تبلیغاتی و سیاسی‌اش مناسب نبود فکر می‌کرد که با هیجان می‌تواند موفق باشد در حالی که وقتی به سمت ساختارمندسازی کشور می‌رویم این شعارها فقط سم مهلک است و دردی را دوا نمی‌کند و این گرفتاری است که ما داریم حتی به لحاظ روانی شخصیت آقای رجوی را اگر بررسی کنید از 20 سالگی که به سازمان پیوسته است پله‌های ترقی را با کاریزمای شخصیتی طی کرده و شخصیت خود بروز داده که طرفداران پیرامونی هم حس می‌کنند که پیام او حماسی و کاریزماتیک است و جذب او می‌شدند.
عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی تصریح کرد: سازمان مجاهدین خلق بعد از رحلت آقای طالقانی مؤتلفه و پشتیبانی خود را از دست داده‌اند و به یک معنا سردرگریبان بوده‌اند و نتوانستند کسی را هم جایگزین کنند اینها به لحاظ ساختاری به سمت رئیس جمهور رفتند در حالی که اگر به دنبال پشتوانه‌های مذهبی و پشتوانه‌های معنوی هستند باید سراغ جنسی مانند خود آیت‌الله طالقانی می‌رفتند اما آنها سراغ بنی‌صدر رفتند که به لحاظ پیش‌بینی خود از مخالفین سازمان بود اما آقای بنی‌صدر یک موقعیت ملی با مردم پیدا کرده بود و رئیس جمهور شده بود و اینها با هدف تقویت ظرفیت‌های سازمانی خود به رئیس جمهور نزدیک شدند و باور من این است که اینها در مقطعی که رفتار رئیس جمهور در اختیارشان بود تعیین تکلیف می‌کردند و بنی‌صدر را به عنوان گذر سه ماهه به خود نزدیک کردند در اوج پیروزی خودشان در نهاد ریاست جمهوری احساس‌شان این بود که با این ظرفیت ما می‌توانیم مقابله و مقاومت کنیم و احساس‌شان این بود که به هر حال رأی مردم است و او سخنگوی ملت است و می‌تواند حرف بزند. البته آقای بنی‌صدر آدم خوش‌بیانی بود یعنی موازات محدودیت‌هایی که سازمان در افکار عمومی ایجاد کرده بود بنی‌صدر برای اینها سخنگویی می‌کرد آن هم به صورت کاملاً هوشمندانه.
وی گفت: نقطه آغاز حرکت براندازی آنها از اوج نفوذ آقای مسعود رجوی و تشکیلات اینها در حیطه ریاست جمهوری بود و این آغاز یک برخورد مقابله‌جویانه با نظام بود.
عطریانفر افزود: انقلابیون هیچ‌گاه تصور نمی‌کردند که سازمان مجاهدین خلق در تعقیب این نبودند که در این رابطه از پل ریاست جمهوری مسیری را تعقیب کنند که مسأله خود را با نظام حل کنند یعنی اصلاً دنبال این نبودند، باور من هم این است که بعد از شهریور 58 سازمان به سمت مرزبندی‌های جدی ایدئولوژیک و سیاسی و نظام جمهوری اسلامی رفت و از فرصت‌هایی که برای آن فراهم شده و نیروهایش از زندان آزاد شده بودند در تدارک سازماندهی‌نیرومندی بود که به صورت مخفی روز به روز به صورت مویرگی در جامعه هم نفوذ می‌کنند لذا در این رابطه موقعیت‌هایی را در حوزه قدرت برای خود رقم می‌زنند از جمله موضوع ریاست جمهوری، بنی‌صدر یک شخصیتی است که از صفر به صد رسید آن هم در یک دوره تاریخی کوتاه‌مدت. بنی‌صدر هنگامی که با امام وارد کشور شد اصلاً چهره شناخته شده‌ای نبود و مردم را نمی‌شناختند و یک شخصیت روشنفکر منفردی بود که به شکلی به امام متصل شده بود و اتصال او هم با امام از طریق پدرش بود.
وی ادامه داد: بنی‌صدر از پاریس در مراسم ختم پدرش در نجف شرکت کرد و بعد خدمت امام رفت و ابراز تشکر کرد که لطف کردید و در مراسم پدر من تشریف آوردید اما امام دست رد به سینه او می‌زند و می‌گوید من برای شما نیامدم بلکه برای پدرت آمدم و ربطی به شما ندارد و از همان ابتدا امام به او شناخت داشت و او را به حساب نمی‌آورد. اما بنی‌صدر از فرصت‌های تهی و حفره‌هایی که در مناسبات سیاسی در کشور وجود دارد به هوشمندی استفاده کرد و تیم نیرومندی هم در کنار خود داشت.
این عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی خاطرنشان کرد: بنی‌صدر برای خود ظرفیت‌سازی کرد و این شعاری است که در حوزه رسانه بسیار جذاب به نظر می‌رسد و حتی وقتی به او گفتند که ریاست جمهوری را قبول می‌کنی یا خیر گفت: بعد از ملاقات با امام اعلام نظر می‌کنم، او یک هوش تاکتیکی داشت، او حتی خیلی در مخالفتی که با مجاهدین خلق داشت اما به مخالفت او اعتباری نبود، او با هر پدیده‌ای که می‌توانست در برابر موقعیت خود او جایگاهی داشته باشد نمی‌پذیرفت. مجاهدینی خلقی که مورد طرد و لعن آقای بنی‌صدر است به این اعتبار که در زمان قبل از انقلاب بروز، ظهور و نمودی داشت این برای بنی‌صدر سنگین بود لذا بعد از این ماجراها وقتی سازمان به او نزدیک می‌شود او هم استقبال می‌کند و صمیمانه با آنها همکاری می‌کند. در حقیقت بنی‌صدر به عنوان یک عامل تابع سیاست‌های عملیاتی و چریکی سازمان قرار داشت و با او بازی می‌کردند.
وی گفت: بنی‌صدر به سازمان بسیار نیاز داشت و استدلال من این است که او در یک منازعه تاریخی به هر حال یک موقعیت مهمی را به دست آورد و آن ریاست جمهوری بود اگر چه به لحاظ قانون اساسی ریاست جمهوری نخستین ما موقعیت حقوقی مؤثری نداشت و باید نخست‌وزیر را منصوب می‌کرد اما در یک معادلات رسانه‌ای خاص خود این پیروزی را به دست آورد و مردم هم به او رأی دادند.
عطریانفر تصریح کرد: آقای بنی‌صدر بعد از پیروزی چشمگیر وقتی وارد عرصه اعمال قدرت سیاسی از موضع ریاست جمهوری شد فهمید که قدرتی ندارد آن هم به دلیل اینکه دولتی که تشکیل می‌داد زیرنظر مجلسی بود که در اختیار روحانیت بود و سراسر کشور نماینده روحانیت در مجلس را دارند. در بحث انتخاب هم حتی هر ترفندی که به کار می‌رفت عملیاتی نبود، از آقای میرسلیم مورد توجه ایشان بود تا شهید رجایی البته دلیلی داشت که شهید رجایی را برای نخست‌وزیری پذیرفت، مرحوم شهید رجایی سابقه فعالیت سیاسی با انواع نهضت آزادی داشت و روابط خود را در این بخش ترسیم می‌کرد. آقای بنی‌صدر روز به روز بعد از موقعیت خود در ریاست جمهوری احساس کرد که یک ظرف تهی بیشتر در اختیار ندارد و شروع کرد در جامعه مخاطب نیروگزینی کند.
وی اظهار داشت: احساس می‌کردیم بنی صدر از یک نقطه‌ای به جایی رسیده که از درون نظام یک بازی سنگین را باید شروع کند و حزب جمهوری را بزند و چون امام موضع قدرت برتر است تلاش می‌کند که در حریم امام هم یارگیری کند و دشمن مشترک سازمان و بنی‌صدر هم حزب جمهوری بود و سازمان هم با روش نوعی تملق و چاپلوسی نسبت به بنی‌صدر ایشان را قول زدند یعنی رابطه‌ای که سازمان بعد از فرار رجوی به پاریس در یک دوره یک سال و نیمه با بنی‌صدر برقرار کردند اگر چنین ارتباطی در ابتدای ارتباط‌گیری سازمان با بنی‌صدر بود هیچ‌گاه اینها پیوندشان برقرار نمی‌شد. اینها بعد از اینکه به اروپا رفتند همان‌طور که بنی‌صدر را به عنوان یک ابزار در اختیار گرفته بودند آنجا هم با او همین کار را کردند و به عنوان یک عضو تشریفاتی حتی به خاطر اینکه نسبت‌ها را عمیق‌تر کند ازدواج داخلی می‌کند و آقای بنی‌صدر در این رابطه به شدت انسان فریب‌خورده‌ای شد و عملاً از دست رفت.
عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی گفت: نکته مهم این است که به نظر من شناخت امام درست بود و در مقطعی که بنی‌صدر در اختفا به سر می‌برد نگاه امام این بود که کسی معترض به آقای بنی‌صدر نشود هر چند شهید بهشتی، اگر چه فکر می‌کردند که باید تعقیب شود اما حس‌شان این بود که یک موقعیت سیاسی داشته و عزل شده و دلیلی ندارد اما پیام امام این بود که شما به دامن ملت برگردید و بروید و زندگی‌تان را بکنید و واقعیت این است که آقای بنی‌صدر وقتی که رفت و دید که هیچ پشتوانه‌ای ندارد تبدیل به عنصری شد که هر چند گاهی یک اظهارنظر بیشتر نمی‌کرد.


کد مطلب: 121113

آدرس مطلب :
https://www.mardomsalari.ir/news/121113/واقعه-30-خرداد-یک-خودکشی-سیاسی

مردم سالاری آنلاين
  https://www.mardomsalari.ir