تصور کنید صبح از خواب بیدار میشوید، دست و رویی آب میزنید، چای را آماده میکنید، کودک دلبندتان را میبوسید، پردهها را کنار میزنید و پنجره را باز میکنید تا هم به آفتاب سلامی دوباره کنید و هم هوای تازه را به داخل خانه دعوت کنید اما ناگهان با یک دیوار آجری دقیقا چسبیده به پنجره خانهتان مواجه میشوید!
تصور کنید صبح از خواب بیدار میشوید، دست و رویی آب میزنید، چای را آماده میکنید، کودک دلبندتان را میبوسید، پردهها را کنار میزنید و پنجره را باز میکنید تا هم به آفتاب سلامی دوباره کنید و هم هوای تازه را به داخل خانه دعوت کنید اما ناگهان با یک دیوار آجری دقیقا چسبیده به پنجره خانهتان مواجه میشوید!
بیشتر شبیه فیلمهای ژانر وحشت است اما آنچه خواندید نه رمان است، نه فیلم؛ اتفاقی است که برای «داوود» و همسر و بچه یک سال و نیمهاش افتاده است.
داوود ۳۵ سال دارد و بعد از حدود ۱۵ سال کار کردن و جمع کردن، سال ۹۵ توانسته در کوی خرداد شهرستان زنجان، یک واحد آپارتمان ۷۷ متری مسکن مهر از فاز ۱ مجتمع سرو بخرد و صاحبخانه شود. هنوز یک سال از لذت خانهدار شدن داوود نگذشته که ناگهان میبیند لودر و بیل و کلنگ به مهمانی آمدهاند و میخواهند درست جلوی ساختمان محل سکونتش یک ساختمان بسازند! داوود و همسایهها اولین کاری که به ذهنشان میرسد این است که با خواهش و دعوا و التماس از سازنده بخواهند چنین شوخی خطرناکی با آنها نکند اما سازنده هم مجوز ساخت را نشان میدهد و ماجرا شروع میشود.
داوود میگوید: «وقتی پیگیری کردیم، پیمانکار مسکن مهر که خانه را از او خریدیم اول گفت اجازه نمیدهیم کسی ساخت و ساز کند. بعد که دید ساختمان در حال احداث است، گفت خراب میکنیم. بعد هم که فهمید کاری از دستش برنمیآید گفت که زمین جلوی خانه متعلق به ما نیست و چون زمین این ساختمان را از شهرداری گرفتهایم، مقصر شهرداری است. رفتیم شهرداری منطقه ۱ زنجان، آنجا گفتند ما مقصر نیستیم و سازمان مسکن و شهرسازی که مجوز داده باید پاسخگو باشد. مسکن و شهرسازی هم بیش از ۵ ماه است که جواب درستی به ما نداده و الان در مثلث مسکن مهر، شهرداری و مسکن و شهرسازی سرگردانیم. شهرداری نهایتا حق را به ما داد اما گفت بروید با هم توافق کنید.»
او ادامه میدهد: «به سازنده ساختمان که مالک آن قطعه زمین مقابل خانه ماست، پیشنهاد دادیم که واحدهای ما را بخرد یا لااقل به جای سه طبقه، یک طبقه بسازد. اول قبول کرد، اما بعد که دید ارزش زمین و ملک روز به روز در حال افزایش است، از مجوز قانونیاش استفاده کرد و الان سه طبقه ساخته است.»
او ادامه میدهد: «تصمیم گرفتیم خانهها را بفروشیم. اما هر کس آمد یا به دلیل وضعیت خاص خانه نخرید یا گفت اینجا فقط به درد انبار میخورد.»
حالا داوود و خانوادهاش نه میتوانند در این خانه زندگی کنند، نه میتوانند آن را بفروشند یا اجاره دهند. آنها خانهای دارند با ویوی ابدی. میتوانند پنجره را باز کنند و سه تایی تا ابد به دیوار آجری روبرویشان نگاه کنند.