پس از ۴۱ سال، دو اتفاق مهم باعث اسطورهزدایی از افسانه تختی شده است.
به گزارش ایسنا، روزنامه سازندگی نوشت: «روایت بدون تعارف جمشید مشایخی از ماجرای خودکشی غلامرضا تختی پایانی بر افسانهسرایی عامهپسند از مرگ تلخ اوست. در تاریخ معاصر ایران همیشه اتفاق تلخ ۱۷ دی ۱۳۴۶ در هتل آتلانتیس، با لکنت روایت شده. مشکلات روحی که به خودکشی او ختم شد «ناگفته» مانده و حتی در روایتهای عامهپسند، داستان مرگ تختی توطئهای از سوی ساواک تعبیر شده که به «قتل» جهانپهلوان ختم میشود اما حالا پس از ۴۱ سال، دو اتفاق مهم باعث اسطورهزدایی از افسانه تختی شده. اتفاق اول اکران فیلم «غلامرضا تختی» به کارگردانی بهرام توکلی در جشنواره فجر بود و اتفاق دوم گفتوگوی صریح جمشید مشایخی که در آن از مشکلات روحی تختی پیش از خودکشی پرده برداشت.
اگر بهروز افخمی در فیلم «جهانپهلوان تختی» به تعارفات معمول در ماجرای مرگ تختی تن داد، بهرام توکلی، کارگردان «غلامرضا تختی» شجاعت به خرج داده و با بازسازی صحنه مرگ تختی، قاطعانه آن را خودکشی دانست. اختلاف نگاه این دو کارگردان در عنوان فیلم به چشم میخورد؛ یکی تختی را «جهانپهلوان» میدانست و دیگری «غلامرضا». یکی به روایتهای اساطیری از زندگی او تن داد و دیگری تختی را قهرمانی زمینی میدانست. فیلم توکلی هنوز اکران عمومی نشده و باید در انتظار بود که این روایت تاریخی چه بازتابی بین مردم خواهد داشت.
هر چند که پیش از اکران جنجالی فیلم بهرام توکلی، گفتوگوی جمشید مشایخی باز هم نام تختی را بر سر زبانها انداخت. مشایخی به صراحت مشکلات زناشویی تختی با همسرش را انگیزه اصلی خودکشی او میداند و تختی را قهرمان تنهایی توصیف میکند که به تنهایی در رستوران غذا میخورد و همسرش در میهمانیها او را مسخره میکند. قابل پیشبینی بود که این روایت بیرحم از قهرمانی که خودکشی کرده به مذاق همه خوش نیاید. دوستداران افسانه تختی به داستان تختی حمله کردند. از پرویز پرستویی که نوشت: «جهانپهلوان همیشه جهانپهلوان بوده و خواهد بود. هیچ قدرتی نمیتواند آقاتختی را خراب کند. اگر چه نخبهکشی رسم شده.»
بهنوش طباطبایی هم به عنوان یکی از بازیگران فیلم «غلامرضا تختی» نوشت: «شرم نمیکنید از بازماندههای او… از بازماندگان همسرش شرم نمیکنید؟ آیا جهانپهلوانی که پیش از مرگ حسابش را با همه صاف کرده بود، نمیتوانست جایی حتی کوچک اشارهای کند که در زندگی شخصیاش بر او چه گذشته؟ چقدر نفرتانگیز است که نورافکن میتابانید و سرک میکشید در زندگی خصوصی شخصیتی که باید سرمایه فرهنگی نسلهای پس از خود باشد…»