«مصدق گفت هندرسون به من گفته که شما نخستوزیر نیستید. مگر شاه شما را عزل نکرده است؟ و من جواب دادم این حق شاه نیست که نخستوزیر را عزل کند. این امر جزء اختیارات مجلس است. هندرسون تهدید کرده بود که شما بدانید که ما هر اقدام لازمی را انجام میدهیم. مصدق جواب میدهد هر اقدامی را که فکر میکنید لازم است و میتوانید، بکنید. هندرسن مجددا تهدید کرده بود و مصدق هم مؤدبانه به او جوابی داده بود که معنایش این بود که هر غلطی که میخواهید بکنید.»
«مصدق گفت هندرسون به من گفته که شما نخستوزیر نیستید. مگر شاه شما را عزل نکرده است؟ و من جواب دادم این حق شاه نیست که نخستوزیر را عزل کند. این امر جزء اختیارات مجلس است. هندرسون تهدید کرده بود که شما بدانید که ما هر اقدام لازمی را انجام میدهیم. مصدق جواب میدهد هر اقدامی را که فکر میکنید لازم است و میتوانید، بکنید. هندرسن مجددا تهدید کرده بود و مصدق هم مؤدبانه به او جوابی داده بود که معنایش این بود که هر غلطی که میخواهید بکنید.»
به گزارش ایسنا، روزناه شرق نوشت: «لوی هندرسون، سفیر وقت آمریکا در ایران، ۲۵ دی ۱۳۳۱ (۱۵ ژانویه ۱۹۵۳) پیشنهاد تازهای را که انگلستان برای حل مسئله نفت ایران با آن موافقت کرده بود، به دکتر مصدق، رئیس دولت تسلیم کرد و این دو در این زمینه هفت ساعت با یکدیگر گفتوگو کردند. این مذاکرات در خانه دکتر مصدق در خیابان کاخ (خیابان فلسطین امروزی) انجام شد. ۳۵ روز بعد (اول اسفند)، هندرسون پیشنهاد تازه انگلستان را که آمریکا نیز آن را تأیید کرده بود، به دکتر مصدق تسلیم کرد. در این پیشنهاد، هر چند ملیشدن صنعت نفت ایران و مالکیت دولت ایران بر آن به رسمیت شناخته شده بود اما قیمتگذاری و فروش در دست ایران نبود و به علاوه بر امور فنی آن باید کارشناسان خارجی نظارت داشته باشند که مصدق آن را هم مغایر قانون ملی شدن صنعت نفت و حاکمیت ملی خواند.
این مذاکرات و دیدارهای بین مصدق و هندرسون تا مرداد سال بعد، یعنی زمان کودتا، ادامه داشت. هندرسون هر چه بیشتر از مصدق ناامید میشد، نقشه کودتا قوت بیشتری میگرفت؛ تا جایی که ۲۷ مرداد را این طور روایت کرده است: «صحبت من با مصدق امشب یک ساعت طول کشید. او با لباس کامل (و نه ملبس به پیژامه) گویی که مراسم رسمی است، من را پذیرفت. او مثل همیشه مبادی آداب بود اما من در برخورد او مقدار مشخصی رنجش پنهان تشخیص دادم. پس از ادای احترام معمول، من از زنجیر رویدادها از زمانی که دو ماه پیش از ایران خارج شدم ابراز تأسف کردم، افزودم از این که میبینیم ایران از نظر سیاسی و اقتصادی بدتر از آن زمان است، متأسفم. او با پوزخند، احساس من را تأیید کرد و در گفتوگو وقفه کوتاهی افتاد.
من گفتم به ویژه از تعداد فزاینده حملات به شهروندان آمریکایی نگران هستم. پس از حادثه شیراز، او به شهربانیها دستور داده بود بالاترین میزان حفاظت را برای اتباع آمریکایی تأمین کنند. متأسفانه به نظر میرسد شهربانیها باز سهلانگار شدهاند. من هر یک یا دو ساعت گزارشهای تازهای از حملات به شهروندان آمریکایی، نهفقط در تهران، بلکه در نواحی دیگر دریافت میکنم.
او گفت این حملات تقریبا اجتنابناپذیرند. مردم ایران فکر میکنند آمریکاییها با آنها ناسازگارند و از این رو به آمریکاییها حمله میکنند. من گفتم عدم سازگاری دلیلی برای حملات نیست. او پاسخ داد ایران دستخوش انقلاب است و در تنش و فشار انقلابی، برای تأمین حفاظت کامل از شهروندان آمریکایی سه برابر تعداد پلیسهای موجود لازم است. من باید به خاطر بیاورم که در دوره انقلاب آمریکا زمانی که آمریکاییها خواهان بیرون رفتن بریتانیا بودند، به بسیاری از بریتانیاییها در ایالات متحده حمله میشد. من گفتم اگر ایرانیها خواهان رفتن آمریکاییها هستند، حملات فردی لازم نیست. ما همگی خواهیم رفت. او گفت دولت ایران نمیخواهد آمریکاییها بروند اما برخی افراد ایرانی میخواهند و از این رو به آنها حمله میکنند. من پاسخ دادم رؤسای هیات نظامی آمریکایی، هیات ژاندارمری آمریکایی، هیات فنی، امروز من را مطلع کردند که مقامات ایرانی طرف آنها به آنها اطمینان دادهاند مشتاقاند این هیاتها به فعالیت در ایران ادامه دهند. این هیاتها میتوانند از حداکثر همکاری مقامات ایرانی مطمئن باشند. این رؤسا همچنین به من گفتند هیچگاه مانند امروز از همکاری کاملتر و مؤثرتر مقامات ایرانی برخوردار نبودهاند. من پیش از آن که بتوانم با او صحبت کنم، از مطلع کردن واشنگتن از این وضعیت خودداری کردهام. من میخواهم بدانم برخورد او نسبت به این آمریکاییها و هیاتهای کمک آمریکایی و همچنین حفاظت کافی از اعضای این هیاتها چیست. این معنی نمیدهد که برخی از مقامات ایرانی بر ماندن این هیاتها در ایران پافشاری کنند، در حالی که اعضای این هیاتها مورد توهین و حملات باندهای اوباش قرار میگیرند.
من از مصدق پرسیدم آیا او هیچ دلیلی برای این باور دارد که حقیقت داشته باشد شاه فرمان برکناری او را از نخستوزیری و گذاشتن زاهدی به جای او صادر کرده باشد. مصدق گفت هرگز چنان فرمانی را ندیده است و اگر دیده بود، هیچ تفاوتی نمیکرد. موضع او برای مدتی این بوده که قدرتهای شاه فقط ماهیت تشریفاتی دارد؛ که شاه هیچ حقی درباره مسئولیت شخصی صدور فرمان برای تغییر دولت ندارد. من گفتم، من بهویژه به این نکته علاقهمندم و میخواهم این را با دقت به دولت ایالات متحده گزارش دهم. آیا باید استنتاج کنم او هیچ اطلاع رسمیای ندارد که شاه فرمان برکناری او را از نخستوزیری صاده کرده و حتی اگر پی ببرد که شاه چنان فرمانی صادر کرده است، در شرایط کنونی او آن را غیرمعتبر میداند؟ او پاسخ داد: «دقیقا».
اسناد تازه منتشرشده از سوی وزارت امور خارجه آمریکا درباره کودتای ٢٨ مرداد تصویر جدیدی از این ملاقات بحثبرانگیز ارائه میکند. در این سند جدید که «مرور بحران اخیر» نام دارد، گفته میشود بر خلاف گزارش اولیه هندرسون دیدار مصدق و هندرسن تنشزا بوده و بهطور ناگهانی به پایان رسیده است. در این سند آمده «بنا بر یک گزارش موثق، (هندرسون) به مصدق هشدار داد که ادامه اصرارش به باقی ماندن در سمت نخستوزیری به نفع ایران نیست.»
بنا بر سند، مصدق از حرف هندرسون بهشدت عصبانی شد و پاسخ داد که او حق دخالت در امور داخلی ایران را ندارد. بعدها معلوم شد سفیر آمریکا مصدق را تهدید کرده که اگر نظم و آرامش را به خیابانها برنگرداند و حملات تظاهراتکنندگان ملی یا چپگرا به شهروندان و مراکز آمریکایی در ایران متوقف نشود، کمکهای مالی و فنی واشنگتن به ایران به خطر خواهد افتاد و کاخ سفید احتمالا از بهرسمیتشناختن مصدق بهعنوان نخستوزیر خودداری خواهد کرد.
دکتر غلامحسین صدیقی، وزیر کشور مصدق نیز درباره این دیدار میگوید: «آمریکاییها از نفوذ عناصر کمونیست سخت ناراحت شده بودند. عصر روز ٢٧ مردادماه لوی هندرسون، سفیرکبیر آمریکا در تهران که تازه از مرخصی آمده بود با مشاهده تظاهرات تودهای به دیدار نخستوزیر آمد و اظهار کرد: شما وضع خوبی ندارید، با این جریاناتی که میبینیم کمونیستها ابتکار عمل را به دست گرفتهاند، شما در برابر این وضع چه خواهید کرد؟ البته آقای دکتر مصدق دستور جلوگیری از این تظاهرات را دادند، ولی دیر شده بود.»
یک روایت جالب دیگر از این دیدار را مهندس کاظم حسیبی، مشاور نفتی دکتر مصدق و معاون وزارت دارایی دولت او ارائه کرده است. او در یادداشتهایی که همان روزها مینوشت درباره این دیدار چنین مینویسد: «ساعت پنج بعدازظهر مجددا برای ادامه مذاکرات به منزل دکتر مصدق آمدیم و چون هندرسون، سفیر آمریکا که چند ماه بود ایران نبود و بلافاصله بعد از کودتا (٢٥ مرداد) به تهران آمده بود و با دکتر ملاقات داشت به منزل شایگان رفتیم. با آمدن فاطمی که تندروتر بود بحث از جمهوریت و اعلام انقراض سلطنت شد ولی موانع دکتر هم تذکر داده شد، طرحی دایر به انتخاب شورای سلطنت تهیه کردیم و به منزل دکتر رفتیم و تا ساعت ٩:٥٠ در آنجا بودیم. دکتر پس از ملاقات با هندرسون خسته به نظر میرسید و بالاخره جریان را گفت که خلاصه آن ابراز عدم رضایت هندرسون از جریانات اخیر ایران و اظهار علاقه و پشتیبانی از شاه و تذکر این نکته که نخستوزیر سرلشکر زاهدی است و جواب دکتر این بود که شاه فراری چنین حقی نداشته و حتی در کشور هم اگر بود حق عزل نخستوزیر را نداشت و این که ما مقاومت میکنیم مگر آن که تانکهای شما از روی نعشهای ما عبور کنند و به کلی از مساعدت آنان مأیوس بود.»
البته روایت دیگری نیز از حسیبی در یادنامه او از این دیدار ذکر شده که به لحن تهدیدآمیز روزولت شبیهتر است. او در این روایت میگوید: «ساعت حدود شش یا هفت عصر خبر آوردند که هندرسون سفیر آمریکا که از سفر سوریه (دمشق) برگشته و با اشرف، خواهر شاه نیز در آنجا ملاقات کرده بود، به ملاقات مصدق آمده است. در آن هنگام ما داخل اتاق بودیم. دکتر مصدق به ما گفت شما به اتاق دیگر بروید. پس از پایان ملاقات مصدق مجددا ما را خواست و جریان ملاقات را برای ما تعریف کرد. مصدق گفت هندرسون به من گفته که شما نخستوزیر نیستید. مگر شاه شما را عزل نکرده است؟ و من جواب دادم این حق شاه نیست که نخستوزیر را عزل کند. این امر جزء اختیارات مجلس است. هندرسون تهدید کرده بود که شما بدانید که ما هر اقدام لازمی را انجام میدهیم. مصدق جواب میدهد هر اقدامی را که فکر میکنید لازم است و میتوانید، بکنید. هندرسن مجددا تهدید کرده بود و مصدق هم مؤدبانه به او جوابی داده بود که معنایش این بود که هر غلطی که میخواهید بکنید. دکتر مصدق واقعا فکر میکرد که آنها هیچ کاری نمیتوانند بکنند.»
روزنامه اتحاد ملی در مورخ ١٢ دی ١٣٣٤ نیز راجع به وقایع عصر ٢٧ مرداد ١٣٣٢ روایت جالبی دارد و مینویسد: «هندرسن، سفیر کبیر آمریکا، در منزل مصدق حاضر شده و بیاناتی را که تقریبا جنبه اتمام حجت داشت، ایراد کرده بود و گفته بود اگر وضع به این ترتیب پیش برود چون تأمینی برای آمریکاییان نیست از ایران خارج خواهند شد و با هواپیمایی که در دهران (عربستان سعودی) آماده شده به آن نقطه پرواز خواهند کرد و متعاقب همین ملاقات بود که برای نخستین مرتبه در آن چند روز حمله جدی به سربازان با سرنیزه و تفنگ به اجتماعات آنان شروع شد.»
اما مصدق این روایتها را قبول ندارد. او در خاطرات و تألماتش راجع به مطالب این روزنامه مینویسد: «مندرجات روزنامه مزبور بر خلاف حقیقت است چون آقای سفیر کبیر آمریکا چنین مذاکراتی نکرده و دستور جلوگیری از افراد توده هم مدتی قبل از آمدن ایشان که ساعت شش بعد از ظهر بود، صادر شده بود. چنانچه فراموش نکرده باشم بیانات ایشان را که آقای علی پاشا صالح ترجمه کردند روی سه موضوع بود: یکی این بود که شهرت این که آقای سرلشکر زاهدی در سفارت ما است خلاف حقیقت است. دیگر این که رفراندومی که در ایران صورت گرفته من مخالف بودم و سومی این بود که از میدان سوم اسفند که میگذشتم مجسمه اعلیحضرت شاه فقید (رضاشاه) را که برداشته بودند دیدم و بسیار متأسف شدم.»