حاج علی اکبر کاظمی مثال خانه ۸۰ سالهاش قبراق و سرحال است. خیر و معتمد دست به خیر محله پامنار با علاقهای که از سال ها دور رد آن را گرفته و به اینجا رسیده این روزها میزبان تورهای گردشگری تهران قدیم است.
; ?>; ?>
موزه خانگی حاج علی اکبر کاظمی
21 دی 1397 ساعت 17:54
حاج علی اکبر کاظمی مثال خانه ۸۰ سالهاش قبراق و سرحال است. خیر و معتمد دست به خیر محله پامنار با علاقهای که از سال ها دور رد آن را گرفته و به اینجا رسیده این روزها میزبان تورهای گردشگری تهران قدیم است.
حاج علی اکبر کاظمی مثال خانه ۸۰ سالهاش قبراق و سرحال است. خیر و معتمد دست به خیر محله پامنار با علاقهای که از سال ها دور رد آن را گرفته و به اینجا رسیده این روزها میزبان تورهای گردشگری تهران قدیم است.
مجله فارس پلاس؛ معصومه اصغری: از چهارراه سرچشمه که گذر کنی، بوی زهم ماهیهای سیخ افتاده لابه لای یخهای کهنه، همپایت راه میافتد و میآید. جارچیهایی که نانشان از دادشان درمیآید دست به هم میکوبند. صدا به گلو میاندازند و دعوتت میکنند به پا سست کردن و دشت اول را دادن و خرید کردن. جای درنگ کردن و دل دادن به حجرههای خیابان مصطفی خمینی نیست. پا تند میکنیم تا از سحرخیزیهای میزبان خانهای که به آن خوانده شدیم جا نمانیم.
کمی پایینتر از چهارراه به کوچهای میپیچیم که خانههای قدیمیاش هنوز دم به تله آپارتمان شدن ندادهاند. بالای سردر خانهها هنوز کاشیهای لاجوردی با نستعلیقهای ناشیانه نشستهاند و عهدی را به رخت میکشند که صاحبخانه با مولایش بسته است. کاشی با زبان بیزبانی میگوید صاحب این خانه دلش را به محبت امیرالمومنین گره زده و هر کس وارد این خانه شود به خاطر این دلدادگی در امان است.
ملاقات باخاطره های مشترک
زنگ در را به صدا درمیاندازیم .صدای لخ لخ کشیده شدن دمپاییها روی موزاییکهای حیاط میگوید صاحبخانه تنها به فشردن یک دکمه اکتفا نکرده و خودش به استقبالمان آمده است. «حاج علیاکبر کاظمی» سرشناسترین معتمد محله پامنار با جلیقهای که ساعت زنجیردارش را به جیب آن حواله داده کنار میایستد. همین طور که چاقسلامتی میکند از ما میخواهد مهمان تالار مهمانخانه شویم.
هنوز با 73 سال سن مثل خانه 80 سالهاش قبراق است. از پلکان ورودی راه میگیریم به سمت تالار اصلی خانه. درها که بسته میشوند فقط صدای عقربهها وهیاهوی اول صبح گنجشکها به سفرهخانه راه پیدا میکند.
حاجیه خانم کاظمی با چادر گلدار و سینی چای به پیشوازمان میآید و کنار دست همسرش مینشیند. یکی از ویژگیهای خانه کاظمی این است که مهمان در آن بند نمیشود. صاحبخانه انگار با اثاثی که گوشه و کنار و روی دیوارهای خانه نشانده ما را به هر چه خاطره مشترک جمعی داریم حواله میدهد.
شمایل عباس میرزا نایب السلطنه در هیئت نقاشیهای سبک قاجار و در قابی بزرگ و نفیس به ما نظر میاندازد.کمی آن طرفتر تصویری از حاج اکبرخان پامناری روی دیوار نصب شده و و پایین دستش روی رف شمعدانهای لاله عباسی چشمنوازی میکنند. گنجه چوبی، قطار قدیمیترین دوربینهای عکاسی، ماشینهای تایپ، چرتکهها و وزنههایی که روزگارشان گذشته را کنار هم نشانده و مقابل چشمهایمان به نمایش گذاشته است. اینجا بیاغراق موزه جمع و جورو صمیمی است که هر گوشهاش ما را به روزگاری میبرد که پیشینیان نهچندان دور از ما از سرگذراندهاند.
اینجا زمان از وزن می افتد
ضرباهنگ روز در خانه حاج آقا کاظمی کندی دلچسبی دارد. اینجا زمان از وزن می افتد و ارزشها شمایل دیگری به خود میگیرند. کاظمی میگوید در تمام این سالها که قدیمیترین اسباب و اثاثیه را در گوشه و کنار این خانه نشانده به دل نازک خودش بها داده است: «خیلیها وقتی مهمان این خانه می شوند از سبک معماری اینجا و اسباب و اثاثیهاش متعجب میشوند. بعضی مهمانهایم در شش و بش این هستند که به من بگویند با خرید این وسایل پولم را دور ریختهام. این را از لبخندهای کجشان میفهمم. مثلا میآیند و به من میگویند زندگی کنار این همه اسبابی که دیگر به کار نمیآیند به چه دردی می خورد؟ اما آنها نمیدانند که هر خانه با اسبابش روح میگیرد و به صاحبخانه احساساتی را منتقل می کند. اسباب قدیمی من را دلنازک میکنند. مثلا وقتی به مطبخ این خانه میروم و یا آب یخزده حوض در زمستان را حس میکنم یاد زحمتهای مادرم میافتم و اشک در چشمهایم جمع میشود.»
این خانه ما را دور هم جمع می کند
حاجیه خانم کاظمی همین طورکه راه حوض خانه را نشان مان می دهد از علاقه همسرش به جمع آوری اشیای قدیمی میگوید: «همسرم در یکی از اصیلترین خانوادههای اهل پامنار تهران به دنیا آمده است. ما تا 17 سال پیش ساکن پامنار بودیم اما با بزرگ شدن پسرهایمان به این خانه کوچ کردیم. این خانه معماری دارد که به ما اجازه می دهد در عین استقلال در کنار هم زندگی کنیم. عروسهایمان هم با ما همین جا زندگی می کنند و هر قسمت از خانه حالا متعلق به یکی از پسرهایمان شده است. بیشتر اقواممان در آپارتمان زندگی می کنند و از هم دور هستند. خوشحالم که در این سن و سال، بچه ها و عروس ها و نوه ها کنارم هستند و هوایم را دارند.»
زندگی هایی که ساده آغاز می شدند
دمای هوای حوضخانه چند درجه ای خنک تر از شاه نشین است. حاج علی اکبر فواره حوض را روشن می کند. قطره های آب شتک می زنند و روی سطح آب موج می اندازند. مبل های چوبی سنتی دور حوضخانه را قاب گرفته اند. چراغ های علاء الدین و والور و گردسوز های کوچک و بزرگ گوشه و کنار اینجا به دیوار ها تکیه داده اند. کاظمی می گوید هر کدام ازاین وسایل برای خودشان سرگذشتی داشته اند و من با دانستن آن ها خریدارشان می شوم: «من سیاهه جهیزیه مادرم را قاب کرده و به دیوار زده ام. این کار را فقط به خاطر قدمت این تکه کاغذ نکرده ام. می خواهم هرکس که این سیاهه را دید بداند زندگی ها در روزگاری نه چندان دور با چه وسایل ساده ای آغاز می شدند.با این حال این زندگی ها دوام و عشق بیشتری داشتند. تعداد بچه ها بیشتر بود و آدم های متاهل کمتر تنگ روزی می شدند.دلیلش این بود که آن ها به این سادگی خو گرفته بودند. گاهی یک سال طول می کشید تا بچه های خانه صاحب کفش و لباس نو شوند. برای همین مثل چشم های شان از آن ها نگهداری می کردند. کلام امیرالمومنین درست است که می فرماید قناعت عین ثروت است. آن ها قانع و ثروتمند بودند چون در چنین خانه هایی زندگی می کردند و آرامش داشتند.»
معماری ما حیا دارد
سال ها رفیق گرمابه و گلستان هم بوده اند. «نصرالله حدادی» می گوید هر وقت به خانه آقای کاظمی می آید نگاه های گذرا از چشم هایش می رود و به تک تک اشیای این خانه به دیده احترام نگاه می کند: «چیزی که خانه حاج علی اکبر کاظمی را خاص کرده صرفا اسباب و اثاثیه آن نیست. معماری این خانه منحصر به فرد است. هر گوشه از خانه هویت و نقش خودش را دارد.شما از بیرون که به خانه های اصیل ایرانی نگاه می کنید ویژگی خاصی نمی بینید. اما درون خانه همه جور تزییناتی را با هم دارد. معماری ما معماری باحیایی بوده است و این ویژگی در خانه آقای کاظمی خیلی خوب به چشم می آید.»
نصرالله حدادی می گوید توجه به اسبابی که مردم با آن ها روزگارشان را می گذراندند به قدری زیاد بود که این وسایل خیلی راحت به ادبیات عامیانه مردم راه پیدا میکردند. هر کدام از این واژه ها در خودشان زایش هایی ایجاد می کردند و از اسم یک وسیله که در مطبخ استفاده می شد ضرب المثل های متعددی شکل می گرفت.»
حدادی می گوید امروزه این ضرب المثل ها باقی مانده اند ولی وسیله هایی که در قدیم مردم با آن ها کارهای شان را پیش می بردند دیگر کمتر در اطراف ما دیده می شوند: «من همیشه عشقی که حاج اکبر به این وسایل قدیمی داشته را تحسین می کنم. وقتی در این خانه قدم می زنیم با دیدن این وسیله ها فهم آن مثل ها برای ما ساده تر می شود.»
دعاهای خیری که زینت دیوارها شدند
حاجیه خانم کاظمی می گوید همپای شوهرش در جمع آوری وسایل قدیمی شده است: «همه این وسایل در طول این سال ها خریداری نشده اند. برخی از آن ها هدیه های سال های دور هستند که توانسته ایم خوب از آن ها نگهداری کنیم. صندوقچه ای دارم که مادر همسرم در شب ازدواج مان به من هدیه کردند. داخل این صندوق کوچک 7 قلم لوازم آرایش بود. وسمه و سرخاب و سرمه و حنا و سفیداب و خال و غالیه را همراه یک شانه چوبی و قرآن کریم به عروس هدیه می دادند. با تولد هر بچه ای توسط یک عالم ربانی که نفس حقی داشت دعای شخصی برای آن مادر و نوزاد نوشته می شد. خیلی از این دعا ها هنوز لابه لای کتاب های این خانه هستند. بعضی از آن ها هم که از گذشتگان به ما ارث رسیده را قاب کرده و زینت دیوارها کرده ایم.»
آب این خانه از قنات تامین می شد
حاج علی اکبر کاظمی سرقفلی حیاط خانه را به نام بچه ها زده است.در این محله هنوز عصر با صدای هیاهو و دنبال توپ ماهوتی افتادن بچه ها معنا پیدا می کند. حیاط مثل بیشتر خانه های قدیمی حوضی در قلب خود دارد. درخت های پیر و جوان چتر روی سرش شده اند و تاپ و سرسره ای که گوشه آن نشسته اند دلخوشی بچه های این خانه است. تلمبه قدیمی هنوز کنار حوض قد علم کرده ،هرچند با راه پیدا کردن آب لوله کشی دیگری نیازی به آن نیست.
حاج علی اکبر می گوید روزگاری آب این خانه از قنات های معروف محله سرچشمه تامین می شده است: «محله سرچشمه در تهران قدیم از محله های اعیانی به حساب می آمد. بیشتر کاسب های کهنه کار بازار در این محله ساکن بودند. نام این محله هم به واسطه پر آبی روی آن گذاشته شد. سه قنات معروف تهران از زیر این محله گذر می کردند که سرچشمه آن ها در بالادست این محدوده بود. مردم از محله های دور و نزدیک برای بردن آب به آب انبار های اینجا می آمدند. تا دو سه دهه پیش هنوز اهالی این خانه از آب این قنات ها استفاده می کردند اما با لوله کشی آب و خشک شدن آب های زیر زمینی استفاده از وسیله ای مانند تلمبه در کنار حوض هم به خاطره ها پیوست.»
عمل به سفارش های مولا
خیر محله پامنار این روزها جز سرزدن به خیریه انصارالحسین و راه انداختن کار بیماران نیازمند چندان کاری ندارد. لوح های تقدیری که گوشه و کنار خانه دیده ایم اعتراف می کنند علی اکبر کاظمی بیش از ۲۰ سال است هوای بیماران نیازمند محله اش را دارد. خودش می گوید در این ماجرا کارهای نیست اما همه چیز با مهر تایید او ختم به خیر می شود: «خیریه انصارالحسین با همکاری پزشکان خیر پا گرفت. ما آنجا حکم پادو را داریم و هر کاری از دست مان بر بیاید انجام می دهیم. هدف ما دستگیری از نیازمندان وعمل به سفارش های مولا است. بیماران نیازمند را به این مرکز معرفی می کنیم و الحمدالله با کمک خیران در این خیریه درمانی روند درمان آن ها به طور رایگان انجام می شود.»
هدیه ای برای دنیا و آخرت
کاظمی می گوید خیلی زود با وسایل قدیمی خانه سرگرم می شود و وقتی دانشجو ها و علاقه مندان به وسایل تاریخی به خانه اش می آیند لذت بخش ترین کار برای او حرف زدن از گذشته و حال هوای روزهای دورش است. درب خانه دوست داشتنی او این روزها به روی علاقه مندانی که در قالب تور های تهران گردی به او سر می زنند باز است.
وقت خداحافظی با اصرار تا درب حیاط بدرقه مان می کند. کتابچه کوچکی را دو دستی توی دست مای مان می گذارد و می گوید این خیر دنیا و آخرت است. روی کتابچه نوشته چند کلام از امیرالمومنین(ع).
کد مطلب: 100844