انقلاب مردم ایران در سال 57 که به انقلاب اسلامی معروف شد در پی اعتراض و نارضایتیهایی بود که مردم از حکومت وقت در حوزههای مختلف داشتند. برخی از کارشناسان و به تعبیری مهندس بازرگان معتقد بود که مهمترین عامل در رسیدن جامعه به انقلاب شخص شاه بود.
عباس عبدی در گفت وگو با «مردم سالاری»:
جامعه ما به لحاظ اخلاقی عقبگرد کرده است
18 بهمن 1396 ساعت 15:52
انقلاب مردم ایران در سال 57 که به انقلاب اسلامی معروف شد در پی اعتراض و نارضایتیهایی بود که مردم از حکومت وقت در حوزههای مختلف داشتند. برخی از کارشناسان و به تعبیری مهندس بازرگان معتقد بود که مهمترین عامل در رسیدن جامعه به انقلاب شخص شاه بود.
انقلاب مردم ایران در سال 57 که به انقلاب اسلامی معروف شد در پی اعتراض و نارضایتیهایی بود که مردم از حکومت وقت در حوزههای مختلف داشتند. برخی از کارشناسان و به تعبیری مهندس بازرگان معتقد بود که مهمترین عامل در رسیدن جامعه به انقلاب شخص شاه بود. به هر حال جامعه ایران در سال 57 در پی انقلابی که به نتیجه رساند در پی استقرار نظامی بود که برخی از ناکامیهایی که در سالهای قبل داشت آینده در این نظام نداشته باشد.
درواقع این ناکامیها موجب آرمانهایی شد که در انقلاب 57 خود را نمایان کرده و مردم برای دستیابی به آنها اقدام به انقلاب علیه حاکمیت موجود کردند. در بین نیروهای موثر در انقلاب این آرمان با ادبیات خاص خودشان نمایان بود. مثلا در بین نیروهای چپ با شعار نان، مسکن، آزادی و در بین نیروهای مذهبی با شعارهای برابری، برادری و حکومت عدل علی مشاهده می شد. اکنون در آستانه چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی هستیم که پرسشهایی از آرمانهای انقلاب مطرح است. در این زمینه عباس عبدی پژوهشگر و فعال سیاسی اصلاح طلب معتقد است که در حوزه استقلال سیاسی تا حدودی مستقل شده ایم اما در حوزههای دیگر از آن آرمانها دور هستیم. وی معتقد است که حتی در حوزه اخلاق پس رفت هم داشتیم.
گفت و گوی «مردم سالاری» با عباس عبدی را بخوانید:
همه انقلابها از جمله انقلاب اسلامی آرمانهایی داشت و بیشتر نیروها حول سه شعار استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی به وفاق رسیدند. بعد از چهار دهه جامعه ایران تا چه حد به این آرمانها رسیده است؟
اگر بخواهم موفقیت این سه شعار را توضیح دهم؛ هرچند که شعارهای دیگری هم مانند عدالت و رفاه وجود داشت؛ معتقدم در حوزه استقلال سیاسی شعار انقلاب ما تامین شد هرچند به دلیل وابستگی در حوزه اقتصاد، فرهنگ و در حال حاضر مهمتر از همه وابستگی رسانهای و خبر و اطلاعرسانی، استقلال حتی سیاسی ما نیز تضعیف شده است. به همین دلیل است که می بینید نیروهای فرامرزی ممکن است در آینده در حوزه سیاست تاثیرگذارتر شوند. این بدین معناست که ما در سیاست داخلی و استقلال آن دچار مشکل شدهایم.
در زمینه آزادی، فکر نمی کنم که دستاوردی که انتظارش را داشتیم به دست آورده باشیم. واقعیت این است که در آزادی به ویژه در حوزه نقد سیاسی و مسائل اجتماعی و اندیشه در مراحل ابتدایی هستیم اگرچه می توانیم خودمان را با بعضی از کشورهای منطقه مقایسه کنیم و حتی بگوئیم که از آنها بهتر هستیم. اما اساسا این مقایسه درست نیست زیرا انتظارات ما از آزادی این نبوده است.
جمهوریت نظام هم نصفه و نیمه محقق شده است. همین انتخاباتی که در جامعه وجود دارد، با رد صلاحیتهایی که وجود دارد و نیز در ساز وکار انتخابات ضعفها و مواردی مشاهده شده است، آن هم در حد و اندازه انتظار محقق نشده است.
اما به نظرم در مورد اسلامیت، عدم موفقیت ما بیشتر از بقیه موارد یعنی سه حوزه ذکر شده دیگر بوده است. علت این امر هم این است که وقتی می گوئیم اسلامی؛ باید دقیق مشخص کنیم که چه شاخصهایی مورد نظرمان است. اگر به پیامبر توجه کنیم، پیامبر مبعوث شده که مکارم اخلاق را تکمیل کند. متاسفانه به لحاظ اخلاقی جامعه ما عقب گرد کرده است و تردیدی در این موضوع نیست. پیشرفت آنچنانی در این حوزه نداشته ایم. حتی شما به لحاظ رفتارهای مذهبی هم اگر توجه کنید این مسئله را می توانید ببینید. به طور خیلی ساده می توانم به شما بگویم که من اهل تهران بوده ام و شهرستان را زیاد اطلاع ندارم، هم ظهر و هم شب مسجد پر از نمازگزار بود حتی در صبحهای زود هم افرادی برای نماز به مسجد می رفتند که قابل توجه بود. اما امروز اصلا فکر نمی کنم که حتی در ماه رمضان هم چنین باشد؛ در غیر ماه رمضان که جای خود دارد. در آن زمان مردم نهادهای مذهبی و روحانیت را قبول داشتند و احترام می گذاشتند اما امروز این مساله متفاوت است. دین و اسلام تقریبا، هم به لحاظ رفتار اخلاقی و هم به لحاظ مناسکی تضعیف شده است. اینکه در تلویزیون چپ و راست مواردی مانند سینهزنی و زیارت و عزاداری را نشان می دهند معیار دینداری نیست. معیار دینداری تتمیم مکارم اخلاق است بقیه فرعی است.
بعضا در جامعه مشاهده میشود که برخی مردم در بعضی از زمینهها آرزوی برخی مسایل قبل از انقلاب را دارند. این پدیده را ما در انقلاب فرانسه هم مشاهده می کنیم، این مسئله ذات انقلابهاست یا اینکه در برخی از انقلابها مشاهده می شود؟
یک حدی از رفتار نوستالژیک در همه جوامع معمول است به ویژه در جامعه ای مانند ایران این حد از این رفتار معمول است. اما همیشه افرادی که این خواسته را دنبال می کنند، باید این پرسش را به خودشان پاسخ بدهند که اگر آن جامعه، جامعه خوبی بود و مشکلی نداشت پس چرا مردم علیه آن انقلاب کردند؟ مهمترین وجه یک جامعه خوب این است که انسانهای فرهیخته ای داشته باشد و آن افراد بتوانند با دولت شان یک رابطه متوازن داشته باشند.
پس این چه دولت فشل و ناکارآمدی بوده که نمی توانسته است رابطه خوبی با مردمش داشته باشد که علیه آن انقلاب نکنند؟ بنابراین باید توجه کنند که آن حکومت هرکاری هم که کرده باشد اما در اینکه نتوانسته با مردم خود رابطه داشته باشد قطعا شکست خورده است. حکومتی که نتواند رضایت مردم خود را جلب کند سرنوشتش خطرناک است. مثلا شما اگر به کشور لیبی هم توجه کنید مشاهده می کنید که اکثر مردم آنجا دوست دارند که همان حکومت قذافی برگردد. اما چرا باید قذافی را محکوم کرد؟ فساد حکومت قذافی در این بود که نتوانست با مردمش همراه باشد، حالا مردم غصه می خورند که چرا علیه آن قیام کرده اند؟ این نوع رفتارها ناشی از ناتوانی و انفعال چنین مردمی است.
آیا اعتراضهای اخیر در جامعه ایران در راستای اهداف انقلاب است؟
به ظاهر اینگونه نیست، اما به گونه دیگری می توان به موضوع نگاه کرد. آن هم این است که فهم اهداف انقلاب مهم هستند ولی مهم تر و مقدم بر این اهداف آن است که مردمی خواسته اند اراده خودشان را بروز دهند و اراده شان را حاکم کرده اند و آن چه را می خواسته اند بیان و اجرا کرده اند. یعنی در درجه اول اصل اعمال خواسته مهم است نه اینکه چه چیزی می خواستند. بنابراین جامعه ما امروز هم باید به همان شرایط برگردد و اجازه بدهد که مردمش هرچیزی که می خواهند محقق کند و خودشان به جلو بروند اما اینکه حالا چه می خواهند دیگر مسئله خودشان است همان گونه که در سال 57 هم آن چیزها را می خواستند.
اگر جامعه ایران بعد از انقلاب به آرمانهایش نرسیده است دلایل آن چیست؟
دلایل این امر متعدد و بیش از هر چیز ساختاری و ناشی از درک نادرست از فلسفه حکومت است و فکر نمی کنم بتوان در فرصتی کوتاه به آن پرداخت اما شاید اگر بخواهم کوتاه ترین آن را بگویم همان چیزی است که مربوط به پرسش قبلی شما بود، یعنی اگر چنانچه همیشه این امکان وجود داشت که مردم هرچیزی که می خواهند آزادانه بگویند و آن را دنبال و اجرا کنند دیگر موضوعی برای بحث و اختلاف باقی نمی ماند همچنان که اگر در رژیم گذشته هم می توانستند این کار را بکنند زمینه ای برای انقلاب نمی ماند در نتیجه این آرمانهای انقلاب نیست که به بن بست رسیده، بلکه که مسئله اساسی، حضور مردم در بیان خواسته و تحقق خواسته شان است که باید مانعی جلوی آن نباشد.
گفت و گو : خداداد خادم
کد مطلب: 82208