انگار همین چند سال پیش بود که کودکی 6،7 ساله بودم و روبروی تلویزیون سیاه و سفید خانهمان مینشستم تا تصویرش را از قاب کوچک جعبه جادو ببینم و با طنازیهایش بخندم.«سیمای اقتصاد ما» از آن دست برنامهها بود که با تلفیق آیتمهای نمایشی و بخشهای کارشناسی، به اقتصاد خانواده میپرداخت و شیرینی آیتمهای نمایشی اش با بازی محمد شیری برایم مزه دیگری داشت.
انگار همین چند سال پیش بود که کودکی 6،7 ساله بودم و روبروی تلویزیون سیاه و سفید خانهمان مینشستم تا تصویرش را از قاب کوچک جعبه جادو ببینم و با طنازیهایش بخندم.«سیمای اقتصاد ما» از آن دست برنامهها بود که با تلفیق آیتمهای نمایشی و بخشهای کارشناسی، به اقتصاد خانواده میپرداخت و شیرینی آیتمهای نمایشی اش با بازی محمد شیری برایم مزه دیگری داشت.این هنرمند خوش سابقه کم کم چهره معروف تری شد و در فیلمهای سینمایی و سریالهای متعددی به نقشآفرینی پرداخت که جذابترینش شاید همان «سالارخان» خودمان در سریال برره بود.او که حالا عضو هیات مدیره انجمن بازیگران سینما و تلویزیون نیز است این روزها کم کار شده و از این منظر انتقادات بسیاری به این روند معیوب دارد.با او به بهانه همین مسئولیت و سالها نقش آفرینی در آثار خاطره انگیز به گفت و گو نشستیم که در ادامه میخوانید:
نسبت به 67 ساله شدن چه احساسی دارید؟ از مسیری که در این مدت به لحاظ کاری طی کردهاید، راضی هستید؟
خیر.
چرا؟
چون معتقدم در سینما حق من خورده شده است، من آدمیهستم که سیاست را درحد الفبا بلد نیستم ولی حرفم را راحت میزنم. نمیخواهم بگویم تافته جدابافتهای بودم ولی توقعم بیشتر از اینها بود. من نمره قبولیام را از مردم گرفتم ولی در سینما به من جفا شد. کارهای سینمایی بسیاری انجام دادم اما آنچه که میخواستم نشد. گهگاهی در خلوت خودم را به نقد میکشم که چرا به این کار آمدم؟ اگر من کارم را بلد هستم پس چرا از من استفاده نمیشود؟ اگر بلد نیستم پس این لطف مردم و واکنشهای مثبتشان برای چیست؟
چرا با اینکه در تئاتر و تلویزیون موفق بودید در سینما کمتر دیده شدید؟
عرض کردم که درسینما هم کار کردم اما آن نقشی که میخواستم به من داده نشد. من اهل وام دهی نیستم بارها شده قرارداد بستند با من اما بعداً دیدم تماس نگرفتند و حتی نقش من را فروختند و این خیلی افتضاح است. مثلاً طرف پیش خودش گفته چرا فلان مبلغ را بدهم به شیری عوضش آن نقش را میدهم به فلانی و فلان مبلغ را هم از او میگیرم. اینها یعنی چی؟ من نمیفهمم!
پس با معضل نقش فروشی در کارهای تصویری برخورد زیادی داشتید؟
خیلی زیاد،چون عضو هیات مدیره انجمن بازیگران سینما و تلویزیون هستم خیلی از بازیگران به خاطر همین اتفاق به ما شکایت میکنند. بازیگرانی هستند که میآیند میگویند نان شب برای بچههایمان نداریم. یک طرف هم درد و مشکلات اعضایی هست که باید به عنوان عضو هیات مدیره از آنها حمایت کنیم اما نمیتوانیم. ما تنها انجمنی بین بازیگران هستیم که مجوز وزارت کار را داریم و اخیراً زیر نظر وزارت ارشاد هم رفتیم. به تازگی هم درخواست بودجه کردهایم تا بتوانیم حقوق همین دو سه نفر کارمند انجمن را بدهیم تا حداقل بتوانیم برنامهریزی درستی برای بازیگران کشورمان داشته باشیم.من در ده سالی که در برنامه «سیمای اقتصاد» بودم و جزو معدود برنامههای مستمر تلویزیون بود هنوز هم مردم آن را به من یادآوری میکنند و از آنها انرژی میگیرم. ولی از آن طرف میبینید که من شش سال است بیکار هستم. هیچکس نیست که به فکر امثال من باشد. من در یک قالب کلی این حرفها را میزنم و شخص محمد شیری را نمیگویم بلکه منظورم وضعیت عموم همکارانم است. خیلی از این بازیگران درد دارند و فراموش میشوند و در فراموشی بیمار میشوند و دق میکنند و هزاران مشکل دیگر. من نمیدانم چه کسی باید جوابگوی این وضعیت باشد؟
آیا در انجمن بازیگران به فکر راه حلی برای این ماجرا هم بودید؟
طبیعتا همفکریهای بسیاری داشتیم و حرفهای بازیگران را در این زمینه شنیده ایم ولی انجمن که توان اجرایی مقابله با این جریانات منفی را ندارد.الان شما میبینید افرادی هستند که ماشاءالله در همه پروژهها حضور دارند و در مقابل هنرمندان باتجربه و کار بلدی هستند که سالهاست بیکارند چون وارد این بازیهای پشت پرده ای نمیشوند.
آیا این دلیل نقش فروشی در رابطه است یا به خاطر توانایی نقشآفرینی بازیگران میتواند باشد؟
ببخشید اما این چه حرفی است؟ من به عنوان یک بازیگر پیشکسوت به کسی میگویم بازیگر که حتی بتواند یک تئاتر کوتاه به صورت زنده بازی کند حتی اگر سوپر استار باشد.هنر با صنعت خیلی فرق میکند.تئاتر هنر است و سینما صنعت.یک کارگردان سینما میتواند با چهار برداشت از یک عابر پیاده بازی بگیرد اما یک کارگردان تئاتر نمیتواند هر کسی را روی صحنه بیاورد چون طرف کم میآورد و بین دیالوگ و حس گیر میکند.من مجری برنامه زنده ای بودم در جایی و یک سوپراستار را آوردم روی صحنه تا با او گپ بزنیم اما دیدم او هنوز نمیتواند درست روی صحنه بایستد. استرس عجیبی گرفته بود. تنها چیزی که به او گفتم این بود که آقا برو تئاتر کار کن . بازیگری یعنی تئاتر.
آیا بعد از این همه سال فعالیت در عرصه بازیگری، امنیت شغلی برایتان وجود دارد؟
ما امنیت شغلی نداریم. خانه سینما و خانه تئاتر با شعار اینکه امنیت شغلی درست میکنیم کارشان را شروع کردند اما نتوانستند ساختاری برای این شعار درست کنند.هنرمند در شاخههای مختلف اگر کار نکند بیمار میشود. اگر از یک نقاش بومش را بگیرند دق میکند، اگر از نویسنده قلمش را بگیرند دق میکند. بازیگری هم همین است. سیاستگذاران ما باید یک فکری بکنند که اگر هنرمندی کارت عضویت رسمی دارد بر آثار او خوب نظارت کنند. امروز هر کسی میتواند پول بدهد و بیاید نقشی بازی کند و این معضل فقط در بازیگری این طور است. کسی نمیگوید من بیست میلیون تومان میدهم تا بیایم در پروژهای گریمور بشوم. بازیگری بیدر و پیکر شده است. وقتی جایی نیست که برای این آلام ما راه حل داشته باشد من چطور میتوانم از عضو انجمن خودم دفاع کنم؟
با این اوصاف این کم کاری به شرایط اقتصادی شما لطمه زده یا شرایط روحیتان؟
شرایط روحی من را خراب کرده است. شرایط اقتصادیاش هم که جای خود هرچند که خداوند روزیرسان است. من همیشه قانع بودهام و بلندپروازی نمیکردم. چون عاشق هنر بودم. من تا زمانی که زندهام و میتوانم دیالوگ حفظ کنم و بایستم باید از من استفاده بشود.شاید گروهی هستند که نمیخواهند امثال من کار بکنند، مثالی بزنم پروژهای کار میکردم که کارگردان آمد و گفت من را ببخش،گفتم چرا؟ گفت برای پروژهای که انگ شما بود خواستم با شما تماس بگیرم اما یکی از همکاران شما گفت محمد شیری را به این پروژه نیاورید چون بینظم است و گروه را بر هم میزند اما الان میبینم خیلی منظم هستید.نمیدانم آخر چرا بعضیها نانبری میکنند؟ اینها همه برمیگردد به مشکلات اخلاقی.
این زیرآب زدن در حرفه بازیگری متوجه این چند سال اخیر است یا پیش از انقلاب و دهه 60 هم وجود داشت؟
من قبل از انقلاب کار تئاتری میکردم، دهه 60 هم خوب بود. بعد از انقلاب موسیقی ما زنده شد تئاتر ما زنده شد فیلمهای ما رشد کردند اما باز دوباره یک وقفهای افتاد تا اینکه در چند سال اخیر دیگر خیلی از امور سلیقه ای شد.در همین سالهای اخیر هم این بیاخلاقیها در بین بعضی بچههای سینما و تلویزیون و تئاتر افزایش پیدا کرد.مشکل دیگر این است که من مسوول میآیم یک قانونی را تصویب میکنم و بعد که به هر دلیلی از کارم کنار میروم مدیر دیگری میآید و کل آن موضوع را از ریشه تغییر میدهد و یا مجوز داده شده به یک نمایش را خودشان لغو میکنند. من میگویم باید خط قرمز من بعنوان هنرمند مشخص بشود. خط قرمز من چیست؟ من نباید سیاسی صحبت کنم نباید حرفهای رکیک بزنم قبول دارم،وقتی من دارم کاری را انجام میدهم که تصویب شده چرا باید کارم کنسل بشود؟
اگر اشتباه نکنم زمانی ممنوعالفعالیت شده بودید.داستان چه بود؟
داستان مفصلی دارد.زمانی یکی از شبکههای ماهوارهای به نام «مهاجر»که در ایران هم دفتر داشت از من به عنوان مجری دعوت به همکاری کرد تا در برنامهای با مدیران موفق کشور مصاحبه کنم.بعد شنیدم از من برای حضور در سریالها و فیلمها دعوتی نمیشود چون فکر میکردند به همین خاطر ممنوعالفعالیت شدهام.مجبور شدم همکاریام را با این شبکه قطع کنم هرچند الان از این کارم پشیمانم چون هم برنامه خوبی بود و هم آن موقع میتوانستم بیشتر از یکصد میلیون تومان دستمزد بگیرم.درحالی که بعدا متوجه شدم اصلا ممنوعالفعالیت نشده بودم.اصلا نمیدانم دردم را به که بگویم.روزی نیست که مردم در کوچه و خیابان من را سوال پیچ نکنند که آقا چرا کم کار شده ای؟من هم نمیدانم در جواب شان چه بگویم.چرا نباید کار کنم؟اگر مشکلی دارم به من بگویند چون اگر در نمایش یا فیلمیبازی نکنم به زودی دق میکنم.
وضعیت صداوسیما را چطور میبینید.آیا با تغییر مدیریت پیشرفتی میبینید؟
تا آنجایی که میدانم تلویزیون بودجه ندارد رادیو هم همین طور.از یک طرف توقع دارند مردم به سمت برنامههای صداوسیما بروند و از آن طرف توان رقابت با شبکههای خارجی را ندارند.اصلا مردم تمام این بیاخلاقیها را از شبکههایی مثل جم یاد گرفتهاند.مشکل خیانت و دیگر مشکلات اجتماعی.من از جامعه شناسان و کارشناسانی که دلسوز این مملکت هستند خواهش میکنم به مسئولان کمک کنند.اخباری میشنوم که نگرانم میکند.در فیلمیکه با موبایل از مدارس دخترانه گرفته شده بود دیدم که برخی دختران نوجوان خودزنی میکنند و دستهایشان پر از خط چاقوست.اینها باید روان شناسی بشود و علتش را پیدا کنند.ما نتوانسته ایم فرهنگ سازی کنیم و نسل جدید را با برنامههای درست هدایت کنیم.در دهه شصت تا جایی توانستیم موفق حرکت کنیم اما به ناگاه جدی نگرفتیم و عرصه را به آنور آبیها باختیم.ما نمیتوانیم جلوی پیشرفت تکنولوژی را بگیریم چه بهتر که فرهنگسازی کنیم و با برنامهها و سریالهای مناسب آموزش و پرورش را جدیتر پیگیری کنیم.این وظیفه وزارتخانهها و سازمانهایی مثل ارشاد، آموزش و پرورش و صداوسیماست.
وقتی نقشی به شما پیشنهاد میشود مدیوم تئاتر،سینما یا تلویزیون برایتان فرقی هم میکند؟
خوب شد به این موضوع اشاره کردید من 6 سالی است که صحنه را ندیده ام،من عضو گروه خانم منیژه محامدی هستم و عضو گروه پیوند.تئاترهای خوبی هم با ایشان کار کردم و آخرین کاری که با ایشان داشتم قبل ازجشنواره فجر تمام شد. به علت بیماری پدرم،که دکترها متاسفانه جوابشان کردند از خانم محامدی عذرخواهی کردم و رفتم پیش پدرم.هرچند خیلی هم ناراحت شدم.من بازیگر تئاتر هستم اما تئاتر من را تامین نمیکند،ضمن اینکه این قاب تصویر بوده که این واکنشهای زیبا را از مردم میبینم ولی دوست دارم حداقل سالی در یک تئاتر حضور داشته باشم.
تئاتر بخاطر ویژگیهایی که دارد نیاز به تمرینات فیزیکی و فن بیان مداوم دارد.شما چه طور این توانایی را وقتی از صحنه دورید حفظ میکنید؟
من این توانایی را در خودم میبینم، تمرینهای خودم را دارم در مورد بیان،ورزش و هیچ وقت از آن فضا دور نشدم چون اگر فاصله بگیرم نابود میشوم. بازیگری یعنی تئاتر؛سینما یک صنعت است اما تئاتر،هنر است. همان یک کار تئاتری دومرتبه شارژم میکند چون نفس به نفس تماشاچی کار کردن لذتی دارد که در سینما نیست.اصلا قابل مقایسه نیست. من اول تئاتر را ترجیح میدهم بعد قاب تصویر را. ولی الان انگار حتی تئاتر و سینما و تلویزیون هم گروه بازی شده.این چه باند بازی هست که ما نتوانستیم عضوش بشویم؟ شاید بیعرضگی من است. در کار هنر،هر کسی ادعای کار فرهنگی میکند اما به نظر من این آلودگیها زشت است.
به کارنامه تان که نگاه میکنیم شما نقشهای متفاوتی را بازی کردید. این انتخاب شماست یا کارگردان؟
ببینید وقتی سناریو نوشته میشود کارگردان با من درمورد آن نقش صحبت میکند به من آدرس را میدهد،مثلا شخصیت سالارخان در «برره» مشخص است، چون اگر من سالارخان را الان بخواهم بازی کنم جور دیگری بازی میکنم چون همیشه نقشهایم را از جامعه میگیرم.
یعنی دنبال مابه ازای بیرونی برایش میگردید؟
خیلی فوکوس میکنم روی این که نقش کجاست؟من خیانت نمیکنم هم به خودم هم به تماشاچی که چون شیری را دوست دارد با همان ذهنیت قبلی آن را ادامه نمیدهم. نمیگذارم در یک تیپ کلیشه بشوم.من یک کار در گروه کودک و نوجوان انجام دادم به نام «آخرین روز تابستان» که این کار را واقعا دوست دارم.من برای درآوردن این شخصیت در دیوانه خانه زندگی کردم تا این حس را بفهمم.این ریلکشن تماشاگر است که به من میگوید کارم خوب بوده یا نبوده؟ در 35 سالی که من کار تصویر میکنم شاید یکی دو تا کار بوده که گفتند شیری این نقش بهت نمیآید و راضی نبودهاند.
یعنی شما با توجه به نقش ممکن است به فراخور کاراکتر،به شخصیتسازی فیلمنامه چیزی اضافه کنید؟
من در اکثر کارهایم این کار را میکنم.برای برنامه «سیمای اقتصاد» چهار برگ ورق میدادند اگر میخواندید چیزی نبود اما خودمان نقشها را میساختیم که تماشاچی خوشش بیاید و پیام هم بگیرد. برنامه «سیمای اقتصاد »همیشه پیام مثبت به جامعه داشت، نصیحت نمیکرد ولی هشدار میداد به مسوولین و مردم. در مورد جنگل در مورد جمعیت در مورد آب وهوا و حتی در مورد ترافیک.گروه محققمان خیلی خوب معضلات را تشخیص میدادند.
شنیدم شما هم جزو بازیگرانی بودید که از شبکه جم پیشنهاد داشتید.
بله درست شنیدید. ولی هر طوری حساب کردم دیدم وابستگیهایی که من به ایران دارم نمیگذارد همه چیز را ول کنم و بروم آنور آب. ضمن اینکه شبکه مورد تایید من نبود که من سابقه ام را خراب بکنم اما امثال من اگر فشار مالی و کاری بهشان بیاید میروند به جم.من که نخواهم رفت ولی بچهها یکی دوتا رفتند و برگشتند. اینها خلاء حس میکنند و میبینند کاری بهشان نمیدهند وگرنه جذابیت جایی مثل ترکیه چیزی نیست.
در فیلمهای داستانی ما فیلمهایی با محوریت شخصیت بزرگسال یا کهنسال کمتر دیده میشود، ولی در هالیوود و بالیوود و حتی سینمای اروپا به وفور این را میبینیم، این ضعف را از کجا میبینید؟
من فکر میکنم نویسندهها و سناریستهای خوب ما یا دست شان برای کار کردن روی سوژهها بسته است یا خلاقیت کمتری از خودشان بروز میدهند. باید نویسنده پرورش بدهیم و استعدادهای جوان را کشف کنیم و از آنها بخواهیم فیلمها و سریالهای روز جهان را دنبال کنند و ایده پردازیهای خودشان را روی کاغذ بیاورند.آن وقت میتوانیم امیدوار باشیم که داستانهای جدید با کاراکترهای جدید بتوانند فضای فیلمهای ما را تغییر دهند. افراط و تفریط همیشه در فیلمها و سریالهای ما دیده میشود. قبل از فیلم «عروس» دماغ عمل کرده،چشم رنگی و اینها اصلاً مطرح نبود یکمرتبه تب جوان خوشتیپ و اینها به سینما و تلویزیون آمد.من در زمانی کار میکردم که تیتراژ ممنوع بود. نویسندههای خوب ما را یا نمیگذارند کار بکنند یا سرخورده میشوند. باید نویسنده و سناریست پرورش بدهیم.غیر از یک عده قدیمیکه داریم جوانان نوآور باید کشف بشوند.وقتی تولید کم بشود استعداد کم نمیشود. من نمیگویم جوانها کار نکنند میشود داستان را طوری نوشت که امثال من هم کار داشته باشند. رضا ناجی دوست ما در سن 70-60 سالگی آمد با یک فیلم جایزه بینالمللی هم گرفت. پس میشود باید بخواهند.ضمن اینکه کارگردانان هم باید خلاقیت بیشتری در انتخاب قصه داشته باشند.
یک چیز جالب به شما بگویم.تمام فیلمهای جشنواره فجر اخیر با مضمون زندگی اجتماعی هستند و نه ژانر اکشن داشتیم و نه کمدی. انگار همه میخواهند اصغرفرهادی بشوند.
اینها برمیگردد به امنیت اجتماعی؛امنیت شغلی وقتی نباشد دیگر اتاق فکری نیست. سینمای ما خوراک میخواهد جامعه ما دارد به طرف بداخلاقیها میرود باید خوراکش را بسازیم باید سریالش را بسازیم و این بداخلاقیها را تذکر بدهیم.
یک نقدی هم الان به صداوسیما هست و آن اینکه خیلیها نقد دارند که دایره فیلمسازان و بازیگران سیما خیلی محدود شده و یک سری بازیگر در کل سریالها حضور دارند. شما این نقد را قبول دارید؟
من با توجه به این که چندسالی کار نکردم میتوانم بگویم این مسئله صد درصد درست است. صداوسیما خیلی سالها واقعاً درخشید.به نظر من اتاق فکرش تعطیل شده و باید دوباره راهاندازی بشود. جوان ما خوراک میخواهد ملت ما خوراک میخواهد اگر بخواهیم سراغ شبکههای ماهواره ای و شبکههای مجازی نروند که متاسفانه مثل خوره به جان جوانان ما افتاده و حاصلش را میبینیم باید تولیدات حرفهایتری داشته باشیم تا توان رقابت با ماهواره را داشته باشیم.
شما از هنرمندانی هستید که از شبکههای مجازی مثل اینستاگرام و فیسبوک استفاده میکنید؟
در اینستاگرام چند صفحه به نام من درست کردند که همه شان قلابی است. علاقهای به شبکههای مجازی ندارم چون حاشیه درست میشود.
فکر میکنید چرا جوانهای ما اینقدر به حضور مداوم در شبکههای مجازی علاقه نشان میدهند؟
به خاطر اینکه ما خودمان فرهنگسازی نکردیم. شبکههای مجازی میتواند خوب باشد همان طوری که میتواند بد باشد. جوان را نمیشود مجبور به سانسور کرد. جوان را ببندی یک جور دیگری میزند بیرون. شیاطین و مخالفان کشورمان در کمین جوانهای ما هستند. اما اگر آگاهی بدهیم جوانان گرفتار نمیشوند و سره را از ناسره راحتتر تشخیص میدهند. ضمن اینکه متاسفانه یک عده داریم که در این رسانههای مجازی شایعهساز هستند.بارها شده برای عزیزدلم استاد مشایخی دردسر درست کردهاند و گفتند که فوت کردهاند . من تا زنگ نزنم و صدایش را نشنوم تنم لرزیده.نمیدانم از مرگ مردم چه چیزی گیرشان میآید؟
مردم فکر میکنند وضع مالی هنرپیشهها خیلی خوب است. چرا این تصور در بین مردم به وجود آمده؟
خب یک عده معدودی از هنرپیشهها وضع مالی خیلی خوبی دارند.بارها شده برای من پیش آمده است که یک کار تکرارش پخش شده و مردم به این فکر نمیکنند که ما یک بار این پول را پنج سال پیش گرفتیم مثلاً 20 میلیون گرفتم در یک پروژه آن هم پنج سال پیش.ولی عوضش یکی دو سال بعدش بیکار بودیم و در امورات زندگی مانده ایم.فکر میکنند پول پارو میکنیم.هرچند مساله مالی از یک طرف خوب است که فکر کنند وضعمان خوب است ولی نه این خبرها نیست.من ثروتمندترین مرد عالمم بخاطر آنکه این مردم بزرگ را دارم که لطف شان شامل حالم میشود. من در دورافتادهترین نقاط کشور عزیزم که میروم من را با آغوش باز میپذیرند و با اصرار دعوتم میکنند. من بعضیها را میشناسم که ثروت دارند ولی بچههایش به مرگش راضیاند. وقتی من این حرفه را انتخاب کردم با مطالعه انتخاب کردم اگر دوباره بدنیا بیایم با تمام ناملایماتش با تمام جفاهایی که به من میشود دوباره همین شغل را انتخاب میکنم.چون عاشقانه دوستش دارم به شرط اینکه کارهایی بکنم که پیامهای مثبت بدهد به ملت و عاشق کشورم هستم و از جوانهای عزیزم خواهش میکنم کشور را بسازند. ما هرجای دنیا برویم به ما به چشم خارجی نگاه میکنند حتی اگر ما پول هم ببریم به کشورهای دیگر. من آرزو میکنم که خداوند این امنیتی را که در این کشور داریم حفظ کند و اتفاقی نیفتد و جوانها را دلگرم کنیم از کشور نروند وجلوی فرار مغزها را بگیریم.
اگر بخواهید یک فیلمی به رییس جمهور پیشنهاد بدهید آن چه فیلمی است؟ و اگر برای یک روز جای رییس جمهور بودید چه میکردید؟
من به جای اینکه فیلمی پیشنهاد بدهم ببینند میگویم آقای رییس جمهور بیا دستور بده که سناریوهای خوب نوشته شود، فیلم خوب بسازند که اگر خودت و خانواده ات آمدند ببینند چیزی یاد بگیرند.اگر جای ایشان بودم یک روز مدیران سالم بر راس امور میگذاشتم؛ نه اینکه بخواهم کسی را محکوم کنم اما اذیت میشوم وقتی میفهمم که یک خبر اختلاسی هست. تعریف اختلاس چیست؟ به هر وزیرم میگفتم اتاقهای فکری درست بکند که کار بکنند که آن مشتری که زیرمجموعه آن وزارتخانه هستند یکی آنقدر کار نکند که وقت سر خاراندن نداشته باشد و یکی هم از بیکاری دق بکند، یک ذره هم به مردم نزدیک تر میشدم. من عاشق ایران و مردمش هستم و دوست دارم که مسوولین هم بیشتر رسیدگی کنند. دستورات مثبت بدهند که هیچکس در هیچ کارگاهی بیکار نباشد کارخانهای تعطیل نباشد، ما باید روز به روز تولیدمان بالا برود و اشتغال درست کنیم.
تا الان شده که نقشی را دیده باشید و این فکر را بکنید که ای کاش این نقش را خودتان بازی میکردید؟
خیلی بوده اما اسم نمیبرم. سینما کلی موقعیت دارد.شاید این مرغ روی شانه من هم نشسته اما خودم کیشش دادم یا مشاور خوبی نداشتم. اگر یک سناریوی خوبی براساس سن من نوشته بشود دومرتبه بالا میآیم اما اگر نقشی خنثی باشد نه. نقش باید جای کار داشته باشد چه طنز باشد چه هر ژانر دیگری.
سناریویی بوده که پیشنهاد شده باشد رد کرده باشید بعد پشیمان باشید؟
بله؛یک کاری بود که چون به من خبر دادند طرف کلاهبردار است نرفتم.اما بعد که این تله فیلم را دیدم گفتم ای کاش اصلاً میرفتم و افتخاری بازی می کردم.اما اسمش را از من نخواهید.
بدترین خبری که سال 95 شنیدید چه بود؟
بدترین خبر، درگذشت همکاران و دوستانم بود. به خصوص زنده یاد حسن جوهرچی که خیلی زود رفت.
دوست دارید بهترین خبری که سال 96 میشنوید چه باشد؟
سال جدید غیر از آرامش و امنیت برای کشورم چیزی نمیخواهم. خدا کند اتفاقی نیفتد که این امنیت از بین برود و سال پربرکتی برای مردم سرزمینم باشد.از مسوولین میخواهم فکر کسانی که در سن و سال من هستند هم باشند.من خودم را کنار میگذارم اما همکارانی دارم که تعداد اعضای خانوادهشان زیاد شده و یک جوری باشد که شرمنده خانوادهشان نشوند.
گفت و گو : نیما نوربخش / مردم سالاری