حجتالاسلام رسول منتجبنيا عضو شوراي مرکزي مجمع روحانيون مبارز و مدير گروه فقه و اصول دانشگاه شاهد است که تجربه حضور در دورههاي اول تا سوم مجلس شوراي اسلامي، رئيس کميسيون دفاع مجلس سوم، مشاور رئيسجمهور در دولت اصلاحات، نماينده امام خميني(ره) و رئيس سازمان عقيدتي سياسي شهرباني کل کشور را دارد. از او تأليفات متعددي در زمينههاي علمي، ديني و اجتماعي به چاپ رسيده است. گفتوگوي «مردمسالاري» با منتجبنيا با محور دستاوردهاي دولت فعلي و اولويتهاي آن در سال پاياني فعاليت دولت صورت گرفته است.
درباره دستاوردهاي دولت تدبير و اميد نظرات مختلفي مطرح شده است. جنابعالي مهمترين دستاوردهاي دولت يازدهم را چه ميدانيد؟ بويژه با توجه به اينکه اکثرا معتقدند مهمترين دستاورد دولت، مذاکرات هستهاي و لغو تحريمها بوده است.
به نظرم ظرف اين مدت کارهاي بزرگي به انجام رسيده که يکي از آنها تغيير فرهنگ عمومي کشور است. برخي موفقيت در مذاکرات هستهاي را در رأس موفقيتهاي دولت ميدانند اما من معتقد هستم پيش از آن، فرهنگسازي که در دولت آقاي روحاني دنبال شده و تحولي که در فرهنگ و گفتمان داخلي و بينالمللي ايجادشده مهمتر از قضيه اقتصادي است. ما کشوري داريم پر سابقه و ملتي داريم متمدن و پيشرفته داراي سابقه چندين هزارساله، اين کشور و اين ملت شايسته يک فرهنگ بسيار مترقي و متعالي است که از سوي مسئولان و مديران کشور منتشر شود و در زواياي جامعه رسوخ پيدا کند. از قديم گفتهاند « الناس علي دين ملوکهم»، مردم تابع مسلک و روش و اخلاق اولياي خود هستند. اين ملت و کشور شايسته فرهنگسازي مترقي و متعالي است که خوشبختانه بعد از پيروزي انقلاب در دولتهاي مختلف به اشکال گوناگون اين مهم در حال انجام بود. به خصوص در دوران دولت اصلاحات که بر روي فرهنگ عمومي بسيار تأکيد ميشد و کشور سرعت بيشتري در زمينه توسعه فرهنگي و توسعه سياسي داشت. متأسفانه در دولت نهم و دهم شاهد يک نوع تنزل و انحطاط فرهنگي در جامعه بوديم. در حقيقت يک نوع ابتذال فرهنگي که از ناحيه برخي از مسئولان به جامعه تزريق ميشد و اساساً ادبيات تغيير پيداکرده بود. من يادداشتي در همان زمان با عنوان ادبيات بيادبي و فرهنگ بيادبي نوشتم و در رسانههاي وقت منتشر شد. وقتي مديران جامعه ما از الفاظ مبتذل استفاده کنند و گفتمان آنها مبتذل باشد بر تمام سطوح جامعه تأثير ميگذارد. موارد فراوان و برخي از تعابير که يک رئيسجمهور، وزير و حتي برخي شخصيتهاي روحاني رفتهرفته به کار ميگرفتند و در شان اين مقامها نبود که در مجموع ميتوان گفت يک نوع تنزل در فرهنگ کشور ايجاد کردند. يکي از بزرگترين خدمات دولت آقاي روحاني اين بود که نهتنها جلوي اين ابتذال فرهنگي را گرفت بلکه فرهنگ مردم را تعالي و تکامل بخشيد. امروزه وقتي رئيسجمهور صحبت ميکند مردم به خود و کشور خود افتخار ميکنند. با نشاط و با ادبياتي که در درون و بيرون کشور موردپسند مردم است و ديگر ما شاهد الفاظ زشتي مانند«آن ممه را لولو برد»، «کاغذ پارهها» و تعابير زشتي از اين دست، نيستيم. بنابراين به نظر من اين مهم، بزرگترين خدمت دولت آقاي روحاني است.
در مورد رفع مشکل هستهاي و لغو تحريمها چه نظري داريد؟
خدمت ديگر اين دولت مسئله توافق در مورد پرونده هستهاي کشور هست که کار بسيار بزرگي است. براي رفع اين مشکل حدود دوازده سال همه دستبهگريبان و مشغول فعاليت بودند. در دوران اصلاحات مسئله بهنوعي مطرح بود و حتي يکبار به تعليق غنيسازي مبتني شد. منتها نه با جاروجنجال و تحريک کردن قدرتها بلکه به صورت معقول مسئله دنبال ميشد. در همان زمان آقاي دکتر روحاني مسئول گروه مذاکرهکننده بود و با هماهنگي رئيسجمهور و بقيه مسئولان نظام کار را پيش ميبردند. اما در دولت گذشته اين قضيه حساس و مخاطرهآميز به قضيه اي جنجالي تبديل شد و ما شاهد بوديم در سخنرانيها و حتي ديدارها، نوشتهها و... بر روي اين مسئله مانور ميدادند و به گونهاي مطرح ميکردند که در داخل مشمئزکننده و در خارج موجب تحريک قدرتها بود. همانطور که آقاي روحاني اشاره داشتند ما به سمت بسيج کردن افکار عمومي عليه کشور پيش ميرفتيم که موجب اجماع جهاني عليه جمهوري اسلامي ميشد، در واقع بهجاي بسيار حساسي رسيده بوديم و با اين مذاکرات خطر بزرگي از کنار گوش ما رد شد. در هر صورت آن نحوه برخورد با موضوع هستهاي، سليقه دولت گذشته بود و ما در مقام نقد آنها نيستيم، هدف من از اين گفته خدمتي است که دولت فعلي به ما داشت و اين تشنج و اضطرار و بههمريختگي ديپلماسي ما را به آرامش و گفتوگوي معقول تبديل کرد و امروزه دنيا، جمهوري اسلامي را بهعنوان کشور و ملتي که ميخواهد با آنها مناسبات عادلانه و عاقلانه داشته باشد، اهل منطق گفتوگو است، نميخواهد با زور و سر و صدا کارش را پيش ببرد ميشناسد. بحمدالله موفقيتي را به دست آوردند و انشاءالله که اين مسير ادامه پيدا کند، در داخل و خارج به سرانجام برسد و ما شاهد رفع تحريمها و مشکلات باشيم که طبيعتاً آثارش بايد پيامدهاي خوبي باشد که به نفع ملت و کشور خواهد بود.
در حوزه اقتصادي عملکرد دولت را چگونه ارزيابي ميکنيد؟
من معتقدم عليرغم اينکه بخشي از کار و انرژي رئيسجمهور و دولت مشغول مسئله مهم انرژي هستهاي بود اما دستگاههاي اقتصادي کار و تلاش کردند و اين کار مهميبود که تورم 45 درصد را به حدود 15 درصد برسانند و رشد اقتصادي زير صفر را به حدود 4 برسانند. از سويي وعده دادهاند تورم را به يکرقميو رشد اقتصادي را به هشت درصد برسانند. من فکر ميکنيم اگر از توافق هستهاي و فرصتهاي حاصل از آن بهخوبي استفاده کنند و بهخوبي مديريت شود، ايرانيهايي که خارج کشور سرمايهگذاري کردهاند جذب داخل بشوند و در کشور خودشان اجازه سرمايهگذاري داشته باشند، به خارجيها اجازه داده شود هم سرمايه و هم فنّاوري بياورند و بتوانند صنعت را پيش ببرند، منتها بهخوبي استقبال و مديريت شود، ما بهمراتب شاهد وضعيت بهتري خواهيم بود.
اصلاحطلبان جزو آن دسته از افراد هستند که همواره از دولت يازدهم و کارهاي آن حمايت کردهاند و بيشک اين دولت با کمک اصلاحطلبان به پيروزي رسيد. به نظر شما دولت دکتر روحاني تا چه حد به وعدههاي خود به اصلاحطلبان عمل کرد و از آنها در اداره کشور استفاده کرده است؟
بدون شک آقاي دکتر روحاني کانديداي منحصربفرد جبهه اصلاحات بود. کليه اصلاحطلبها متفقاً آقاي روحاني را کانديدا کردند، از ايشان حمايت کردند و همچنان از ايشان حمايت ميکنند. در اين ترديدي نيست که اگر انتقاد هم ميکنند، انتقادي دوستانه، ناصحانه و از سر دلسوزي است، نه خدايي نکرده در جهت تخريب و تضعيف. همچنين در اين ترديدي نيست که آقاي روحاني شخصاً نه اصلاحطلب است و نه اصولگرا، شخصيتي مستقل است که فراتر از اين گرايشها زندگي ميکند و اين هم يک نوع انديشه سياسي است. نکته ديگر اين است که اصلاحطلبها عليرغم تلاشي که کردند به هيچ وجه دنبال سهمخواهي نبودند، که مثلاً از وزرا چند درصد بايد به اصلاحطلبها اختصاص داده شود. هيچگاه از سوي اصلاحطلبها چنين درخواستي نبوده است. اما طبيعتاً آقاي روحاني و حلقه نزديک به ايشان خودشان را موظف و مکلف ميديدند که به اصلاحطلبان به چند جهت توجه ويژه داشته باشند. اول اينکه در جبهه اصلاحات نيروهاي مستعد و کارآمد فراوان هستند. اکثريت اصلاحطلبان چهرههاي ريشهدار، صاحبفکر و انديشه و جزء نخبگان کشوري هستند به عبارتي اغلب نخبگان کشوري، دانشگاهي، حوزوي در جبهه اصلاحات هستند. طبيعي است که يک دولت نميتواند به آنها بيتوجه باشد. بنابراين هم از ديدگاههايشان استفاده ميکند و هم از نيروهاي آنها بهره ميبرد. عامل ديگري که دولت خودش را موظف ميداند به اصلاحطلبان توجه داشته باشد اين است که هشت سال آنها را کاملاً منزوي و از مدار حاکميت ساقط کرده بودند. يک ظلم مضاعف و تاريخي نسبت به اصلاحطلبها بهصرف تفکر سياسي اعمالشده بود که در پايينترين رده مسئوليتها هم اجازه فعاليت به آنها داده نميشد. وقتي دولتي بر روي کار آمده است که اساس کارش را شايستهسالاري قرار ميدهد و بر معيار انصاف و عدالت عمل ميکند، بيشک به آنهايي که ظلم شده و محروم بودند توجه ويژهاي ميکند تا به عدالت نزديک شود. اما اينکه تا چه اندازه موفق شده است بحث ديگري است. ما شاهد هستيم که حضور اصلاحطلبها در دولت چندان پررنگ نيست اما بالاخره کم هم نيست. معاون اول رئيسجمهور، برخي از اعضاي دفتر، ستاد مرکزي رياست جمهوري و برخي وزرا اصلاحطلب هستند. اما طبيعي است که از اصلاحطلبهايي استفادهشده است که به تعبير آقاي رئيسجمهور معتدلتر باشند و متهم به افراطيگري و تندروي نباشند. همانطور که از اصولگراها هم اگر استفادهشده سعي شده است از معتدلين استفاده شود. در رده پايينتر در استانداريها، فرمانداريها و مديران کل باز هم شاهد استفاده از اصلاحطلبها در رأس امور هستيم. البته اين انتظار و توقع در بين نيروهاي اصلاحطلب و بخش زيادي از مردم وجود داشت و دارد که با توجه به اينکه اصلاحطلبها چنين حمايتي از دولت کردند و ميکنند، بيش از اين به آنها توجه شود و نيروهاي بيشتري را به کار بگيرند. جاي گلهاي هست و ما هم بارها گلايه نيروهاي اصلاحطلب را منتقل کرديم، گاهي مؤثر واقعشده و گاهي خير. بهطورکلي ميتوان گفت انتظار و توقع مردم و اصلاحطلبها بيش از اين چيزي بوده است که امروزه شاهد هستيم. ايکاش از نيروهاي اصلاحطلب بيشتر استفاده و به اين توقع و انتظار پاسخ مثبت داده ميشد اما باز هم تأکيد دارم که بزرگان اصلاحطلب هيچوقت سهم خواهي نکردند و نميکنند. آنها خواستار موفقيت دولت هستند و معتقدند که پيروزي و موفقيت دولت موجب سربلندي تمام ملت و بهخصوص اصلاحطلبان که حامي ملت هستند، ميشود.
با روي کار آمدن دولت يازدهم کشور از ابعاد مختلف با مشکلات فراوان روبرو بود. اما شايد مهمترين مشکل موضوع تحريمها و بحث توافق هستهاي بود. به نظر شما بعد از توافق هستهاي که مهمترين معضل دولت محسوب ميشد اولويتهاي بعدي که دولت يازدهم بايد به آن توجه کند چه مسايلي است؟
همانطور که ذکر شد اولين مسئله اين است که از توافق هستهاي به خوبي استفاده و مديريت شود. توافق هدف نيست بلکه هدف اين است که ما با ملتها تعامل داشته باشيم و در سايه تعامل سياسي، فرهنگي و اقتصادي بتوانيم از اين موقعيت به نفع ملت استفاده کنيم. به نظر من مديريت اين کار کمتر از خود توافق نيست و شايد سخت تر از آن باشد. همانطور که خود رييسجمهور اشاره کردند ما اگر بخواهيم روند گذشته را دنبال کنيم باز هم دروازه را بازکنيم و کالاهاي خارجي وارد کشور کنيم به توليدکنندههاي داخلي و ملت ظلم کردهايم. اگر جلوي سرمايهگذاريها را بگيريم و نتوانيم سرمايههاي جذبشده را در جهت فعال کردن صنايع و اقتصاد کشور به کار ببريم، بازهم به ملت ظلم کردهايم. صادرات و واردات بايد با هوشياري زيادي مديريت شود. من معتقد هستم که دولت آقاي روحاني اين توانايي را دارد و انشا الله بتوانند اين مسئله را مديريت کنند، هم از اين شرايط به وجود آمده استفاده شود و هم کشور از تبعات و آفاتي که ميتواند با آن مواجه شود مصون بماند. اولويت بعدي بعد از مسئله اقتصادي و پرشتاب کردن چرخ اقتصاد، کشاورزي، ايجاد اشتغال و... رسيدن به وضعيت سياسي کشور است. وضعيت سياسي کشور دچار آفت و بيماري مزمن شده است. اتفاقات پيشين در دولت گذشته بهطورکلي اکثريت مردم را مأيوس و دلسرد کرده است. مردم اميد و اعتماد نسبت به آينده را از دست دادهاند. اگر پيروزي سال 92 نبود بهطورکلي مردم از نظام فاصله ميگرفتند و نميتوانستيم اميدي به حضور آنها داشته باشيم. بايد اين اميد و اعتماد در بين مردم بيشتر شود و بار ديگر نسبت به وضعيت و سرنوشت کشور حساس شوند. بهخصوص امسال که سال انتخابات مجلس شوراي اسلاميهست و ما نياز به حضور حداکثري مردم داريم. اين حساسيت را بايد همه مسئولان و رسانهها در مردم ايجاد کنند تا حضور حداکثري متعهدانه در صحنه داشته باشند.
فضاي سياسي کشور قبلاً کاملاً مسدود شده بود و فضاي بستهاي را حاکم کرده بودند که فعالان سياسي، نويسندگان، احزاب، رسانههاي گروهي و عمومي، جرات و جسارت حرف زدن، تحليل و اظهارنظر را نداشتند. يک رخوت عجيبي بر کشور حاکم شده بود. امروزه باآنکه فضا شکسته شده است ولي هنوز به حد مطلوب نرسيده و فضاي امنيتي بر بخشي از امور سياسي سايه افکنده است. هنوز فعالان سياسي از اظهارنظرهاي حتي قانونمند ابا دارند، هنوز در برگزاري يک همايش عوامل گوناگون سنگاندازي و مخالفت ميکنند و حتي بدعتهاي جديدي براي امنيتي کردن فضاي همايش و اظهارنظر گذاشتهشده است، هنوز برخورد با مطبوعات، احزاب و... در حد مطلوب نيست. نياز اساسي داريم که توجه ويژه و اثرگذار رئيسجمهور و مسئولان مربوطه به وجود بيايد. خوشبختانه چنين وعدهاي توسط شخص رئيسجمهور در مصاحبههاي اخير دادهشده است و اعتقاد داشتند بايد به فضاي سياست داخلي کشور بپردازيم. بايد خيلي از وعدههايي که در داخل دادهاند محقق شود. يکي از آنها همانطور که ذکر کردم امنيت در کشور است. به تعبير يکي از بزرگان اين تشکيلات، فضاي جامعه بايد براي جامعه امن باشد، نه امنيتي. تفاوت زيادي است بين اينکه فضاي جامعه را امنيتي کنيم يا امنيتي براي جامعه ايجاد بکنيم. اينها دونقطه مقابل يکديگر هستند. در فضاي امنيتي مردم احساس امنيت نميکنند. هميشه نگراناند کسي براي آنها ايجاد مشکل و با آنها برخورد کند، فضا پليسي و امنيتي است. اما در فضاي امن مردم احساس امنيت و آرامش ميکنند. کسي که تخلف يا خيانت نکرده است باکمال اطمينان و آرامش زندگي ميکند. چه اقتصاديون و چه سياسيها همه و همه ميتوانند در کنار هم زندگي مسالمتآميزي داشته باشند. بايد عواملي که باعث ناامني در جامعه، بين مردم و در نخبگان جامعه ميشود، شناسايي و با آنها مقابله شود. اگر مشکل قانوني است مشکل را حل کند، اگر در سياستگذاري و اگر در فرهنگسازي و... است آن را برطرف کند.
نکته ديگر در مورد فرهنگسازي است که بسيار مهم است. همانطور که اشاره کردم در دولت گذشته فرهنگ ما مسير نزولي را طي ميکرد. بايد فرهنگ مترقي اسلاميو ايراني را دولت تقويت کند. ما ملت بافرهنگ و متمدني هستيم، مسئولان ما بايد از نخبگان و از فرهيختگان استفاده کنند. در مدارس ما، در دانشگاههاي ما، در مراکز علميو ديني و در کوچه و بازار ما فرهنگ مترقي و پيشرفته اسلامي و ايراني موج بزند و متولي آن وزارتخانههايي است که زيرمجموعه دولت هستند. البته تنها دولت نيست و خيلي از نهادها هستند که خارج از دايره دولت هستند و در فرهنگسازي مؤثر هستند. همه بايد دستبهدست هم دهند و اين مسئله را پيش ببرند. رسانه ملي در همه زمينهها بخصوص فرهنگسازي نقش بسيار مهميدارد و بايد بپذيريم که رسانه ملي ما دون شأن ملت مترقي ايران است. رسانه ملي ما بايد خيلي تلاش کند، گفتمانش را تغيير دهد، فرهنگش را تغيير بدهد و عموميتش را به دست آورد. رسانه ملي ما امروزه در چنگ برخي از کساني است که به فرهنگ اسلاميو ايراني اعتقاد ندارند. هنوز من معتقد هستم در رسانه ملي ما گروههاي افراطي و تنگنظر نفوذ دارند. رسانه ملي متعلق به ملت و فرد فرد ملت است، متعلق به جناح يا قشر خاصي نيست. حضرت امام رضوانالله عليه ميفرمودند تلويزيون دانشگاهي است که در همه خانهها شعبه دارد. بنابراين ظلم به ملت است که اين رسانه را ما در اختيار تعداد خاصي قرار دهيم و هر اظهارنظر توسط افراد خاص در آن انجام شود. در مسائل اسلامي، در مسائل تاريخي، در مسائل روانشناسي، در مسائل جامعهشناسي و در همه موارد فقط تعداد خاصي هستند اعم از روحاني و غيرروحاني که از طريق گزينش خاص انتخابشان کردهاند و در همه زمينهها گويي عالم ما کان و ما يکون هستند.
در تماميمسائل اظهارنظر ميکنند و کشور ما که کشوري است با اين همه مراکز علمي و دانشگاهي، حوزوي و... کارش بهجايي رسيده است که چند نفر افراد کمسواد گوينده رسانه ملي باشند، چند نفر مداح که بعضاً دچار يکسري لغزشهاي اخلاقي هستند، احساسات مردم را در اختيار بگيرند. اينها موجب تنزل فرهنگي جامعه ميشود.
بنده معتقد هستم که در صداوسيما بايد يک تحول کيفي و کمي ايجاد شود. رسانه ملي بايد در اختيار پاکترين، نخبهترين و فرهيختهترين افراد باشد. آنهايي که سعهصدر داشته باشند بتوانند همه ملت را ببينند. شمول فرهنگ اسلاميو نه يک قشر خاص، را ببينند. بعد از صداوسيما ساير رسانهها و مطبوعات فضاي مجازي، سايتها و ساير مراکز و تريبونهايي که در اختيار افراد قرار ميگيرند بايد موردتوجه باشند. ما تريبونهايي داريم که در فرهنگسازي خيلي مؤثر هستند. براي مثال تريبون نماز جمعه تهران همزمان در تمام دنيا از طريق رسانهها و تلويزيون پخش ميشود.
بنابراين اين تريبون يک تريبون معمولي يا منبر نيست. اين تريبون ملت و نظام است. هر شخصي نبايد پشت اين تريبون قرار بگيرد. من متأسفم که شاهد هستم افرادي پشت اين تريبون قرار ميگيرند که شايسته اين سمت نيستند. حرفهايي زده ميشود که شايسته اين تريبون نيست. در يکي از نماز جمعهها شاهد بودم که در سخنراني قبل از خطبه تعابيري نسبت به گروه هستهاي و رئيسجمهور بهکاربرده ميشد که اگر نگوييم شرمآور است جاي بسي تأسف است. اينها نشان ميدهد که ما بايد تحولي در اطلاعرساني، فرهنگسازي و رسانهها از جمله تريبونها ايجاد کنيم. حالا که دولت تا حد زيادي از فضاي بينالمللي مطمئن شده، اين کارهايي است که نياز است رئيسجمهور آنها را در اولويت قرار دهد.
با ورق زدن تاريخ جمهوري اسلامي، در دولتهايي که اصلاحات تأثيرگذار بوده است ثبات و امنيت بيشتري از جوانب مختلف سياسي، اقتصادي، فرهنگي و... در کشور حاکم بوده است. برگ برنده اصلاحات را در اين زمينه چه ميدانيد؟
ما با مراجعه به فرهنگ اسلاميمتوجه ميشويم اصل و قاعدهي اول در روابط انسانها با يکديگر صلح و سازش است. بهصراحت قرآن ميفرمايد « وَالصُّلْحُ خَيْرٌ» صلح و سازش بهترين راه است؛ جنگ و مبارزه استثنا است. يعني اصل اول آن است که همه انسانها رابطه دوستانه و مسالمتآميز باهم داشته باشند. افراد يک مکتب مسلمان با هم، مسلمانان با اقليتهاي ديني و ساير مذاهب و اديان مختلف رابطه مسالمتآميزي داشته باشند. در حکومت پيامبر اسلام و حکومت اميرالمؤمنين شاهد اين معاهدهها و رفتوآمد و توافقها بوديم. بنابراين اصل اول از ديدگاه اسلام صلح و سازش است و کسي نميتواند ادعا کند اسلام دين جنگ و شمشير است.
اتفاقاً در طول تاريخ بسياري از دشمنان اسلام براي مخدوش کردن چهره آن اين اتهام را مطرح کردهاند که اسلام، با زور شمشير پيشرفت کرده است درحاليکه اينچنين نبوده است. اسلام بهواسطه پيامش، گفتمانش و اهداف بلند پيامبر و مسلمانها بود که توانست در زمان کوتاهي به تمام زواياي کره زمين انتشار يابد و افکار جهاني را جذب کند همانطور که پيامبر(ص) با صلح دعوت خود را آغاز کرد.
از نظر عقل و منطق هم طبيعتاً جنگ و مبارزه مردود است. هيچ عقلي نميپذيريد وقتيکه دو نفر ميتوانند باهم سازش و دوستي داشته باشند به تخاصم باهم برخيزند. ممکن است در شرايطي برخوردهايي به وجود بيايد اما اصل اول از نظر عقل هم سازش و صلح است. تفکر اصلاحات بر همين مبنا است. اصلاح از صلح و سازش و به معناي مسالمت، دوستي و صميميت است. اصلاح يعني صلح، شايستگي و صلاحيت را بر روي کار آوردن و در مقابل افساد و فساد است. اصلاح به معني آن است که آنچه فساد و نابرابري در جامعه است برطرف شود. افراد ناصالح در رأس امور بايد کنار روند و صالحان امور را در دست بگيرند، اين به معني شايستهسالاري است.
اگر يک تصميم يا سياستگذاري غلطي به وجود آمده است، اصلاحات به تغيير آن عقيده دارد و از ديدگاه اصلاحات، کمبودها، ضعفها و... همه اينها جاي خود را به تکامل و ترقي و پيشرفت بدهد. در مقابل اصلاحات، تفکر ويرانگري است و گاهي آن را به انقلاب تعبير ميکنند. انقلاب غير از ويران کردن و شيوه ويرانگري است. انقلاب به معني آن است که گاهي نارضايتيها و اعتراضهاي مردم بهجايي ميرسد که ميخواهند يک نظام را متحول کنند. جنايتهاي رژيم شاهنشاهي بهجايي رسيد که ملت تصميم بر تغيير نظام گرفت و نظام نويني را پايهگذاري کرد.
پس از انقلاب و در فضاي انقلاب بايد اصلاحات را برقرار کنيم و جامعه بر روي ريل اصلاحات در راستاي رسيدن به آرمانهاي انقلاب حرکت کند. معناي انقلاب ويرانگري نيست، امروز بسازيم و فردا خراب کنيم، امروز آباد کنيم و فردا ويران کنيم، اين ويرانگري و افساد است و هرگز تفکر انقلابي اين را نميپذيرد. متأسفانه برخي در مقام نظريهپردازي و تئوري دچار اشتباه ميشوند و برخي از افراد هم تحت تأثير احساسات قرار ميگيرند، فريب اين افکار را ميخورند و فکر ميکنند که تفکر انقلابي به اين معنا است که هرروز خراب کنيم و از نوع بنا کنيم. اين عاقلانه نيست.
اصلاحات معتقد است که پس از انقلاب در درون کشور بايد صلاحيت و شايستگي حاکم باشد، بايد صالحان حاکم باشند، بايد فکر و عقلانيت حاکم باشد. اين آرمان و ايده اصلاحات است. بله، اگر خدايي ناخواسته در آيندههاي دور کشور بهجايي مانند پيش از انقلاب برسد و هيچ علاجي نداشته باشد، بايد جراحي شود.
برخي معتقد هستند ما بايد مدام در حال تخريب و ويران کردن باشيم، بهنظام ضربه بزنيم، شخصيتها را بايد تخريب کنيم، اين فکر جاهلانه است و هيچ عقل و منطقي آن را تائيد نميکند. بنابراين به نظر من اصلاحات يک تفکر و انديشه ناب، خاص و الهي است. قرآن ميگويد:« إِنْ أُرِيدُ إِلاَّ الإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ»؛ ما تا ميتوانيم بايد اصلاح در جامعه برقرار کنيم. اميرالمؤمنين ميگويد من قصد اصلاح دارم، سيدالشهدا ميگويد من ميخواهم وضعيت را اصلاح کنم. همه در مقام اصلاح بودند و هيچکدام در مقام تخريب نبودند. بنابراين تفکر اصلاحات اين را اقتضا ميکند و اصلاحطلبها دنبال چنين ايده و آرماني هستند.
گفت و گو : اسدالله خادم