پدیده داعش چند صباحی است که نه تنها گریبان منطقه خاورمیانه و به ویژه کشورهایی مانند عراق و سوریه، بلکه حتی دامان اروپا را گرفته است. نقش کشورهای منطقه در پدیدار شدن این مسئله به ویژه ترکیه، عربستان و مصر با حمایت هایی که از این گروه کردند و همچنین کشور اردن با سکوتش در برابر جنایات آنها قابل تامل است.
پدیده داعش چند صباحی است که نه تنها گریبان منطقه خاورمیانه و به ویژه کشورهایی مانند عراق و سوریه، بلکه حتی دامان اروپا را گرفته است. نقش کشورهای منطقه در پدیدار شدن این مسئله به ویژه ترکیه، عربستان و مصر با حمایت هایی که از این گروه کردند و همچنین کشور اردن با سکوتش در برابر جنایات آنها قابل تامل است. در این باره و بویژه نقش ترکیه در تحولات منطقه با دکتر سید جواد میری دانشیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به گفت و گو نشسته ایم متن آن را در ادامه می خوانید.
*نقش کشورهای منطقه به ویژه مصر، ترکیه، عربستان، اردن و قطر در شکل گیری داعش و تقویت آن چگونه است؟
اگر این مسئله را به طور کلان در نظر بگیریم، فقط متمرکز شدن روی پدیده داعش زیاد نمی تواند به ما جواب بدهد و در آن صورت در تحلیل ما نقاط کور زیادی وجود خواهد داشت به همین دلیل باید مقداری فضای ژئوپولیتک منطقه و تا حدودی فراتر از منطقه را در نظر گرفت تا ببینیم که چه اتفاقی در حال افتادن است چون مجموعه این اتفاقات نقش های متفاوتی برای گروه های متفاوت در سطح منطقه ای، جهانی و ملی رقم می زند. اگر بخواهیم واضح تر سخن بگوییم، این است که ما در جهانی، در دو یا سه دهه قبل زندگی می کردیم که این جهان به دو قطب متفاوت تقسیم شده بود؛ یکی قطب سرمایه داری و دیگری قطب سوسیالیست یا کمونیسم.
این دو قطب حوزه های استحفاظی خودشان را به گونه ای تعریف کرده بودند و هرگاه این دو قطب درگیری با هم پیدا می کردند یا نمی توانستند با هم به توافقی برسند در نقاط مختلف جهان مانند ویتنام، افغانستان، کوبا یا حتی کره شمالی و کره جنوبی شروع به جنگ های نیابتی می کردند و به زبان عامیانه در آن مناطق عقده های خود را خالی می کردند و در واقع به گونه ای سعی می کردند همدیگر را کیش و مات کنند. با فروپاشی این نظام دوقطبی در جهان، به مدت یک دهه و نیم، یکه تازی آمریکا و دولت ها یا حکومت های اقماری آمریکا مانند اتحادیه اروپا و برخی از کشورهای عربی در منطقه، سعی کردند که ژئوپولیتک جهان را به گونه ای و مشخصا شاهراه انرژی جهان را در اختیار بگیرند.
این مساله موجب جنگ هایی مانند اشغال افغانستان، عراق، سومالی و به هم ریختگی سوریه شد. اینها همه در زیرمجموعه آن مفهوم یکه تازی یا هژمونی تنها یا صرف آمریکا می توانست قرار بگیرد. در این میان بعضی از کشورها هم وجود داشتند که یک موقعی در کمپ یا اردوگاه سوسیالیست قرار می گرفتند و بعضی از آنها در کمپ یا اردوگاه سرمایه داری بودند. با تضعیف قدرت آمریکا یا هژمونی غرب در جهان و وارد شدن عناصر و مولفه های دیگر مانند چین، برزیل، هند و ایران در فضای ژئوپولیتیکی جهان فضاهای جدیدی پیش روی معماران سیاست خارجی کشورها و مناطق مختلف ایجاد شد که هر کدام از این بازیگران برای خودشان یک تصور و تصویری از ژئوپولیتیک منطقه و حتی جهان ترسیم کردند.
*سوال این است که در این میان نقش ترکیه را باید چگونه ببینیم؟
ترکیه تقریبا از ابتدای انقلاب اسلامی تا روی کار آمدن اردوغان سیستمی را برای خود تعریف کرده بود که این سیستم به نوعی سیستم دولت سکولار بود. براساس معیارهایی که اتحایده اروپا تعریف کرده بود سعی و تلاش بسیاری داشت که خودش را به اتحادیه اروپا نزدیک کند. اما به دلایلی این اتفاق نیفتاد و دولت اسلام گرای اردوغان وارد فضای سیاسی ترکیه شد. در ابتدا هم تلاشهای بسیاری کرد که با همان معیارهایی که اتحادیه اروپا تعریف کرده بود به پیش رود تا بتواند عضویت در باشگاه مسیحی اتحادیه اروپا را کسب کند.
اما هر چقدر ترکیه بیشتر سعی و تلاش کرد کمتر به نتیجه رسید چرا؟ یکی از علل آن این بود که درست است که اتحادیه اقتصادی اروپا کشورهای غرب اروپاست و به گونه ای کشورهایی که در غرب اروپا قرار گرفتند این اتحادیه اقتصادی را بنیان نهاده اند اما حقیقت امر این است که اقتصاد، اتحادیه، باشگاه و یک حوزه ژئوپولیتیک نمی تواند به وجود بیاید و مستدام شود، مگر اینکه مقدمات و مشترکات فرهنگی و تاریخی بی شماری وجود داشته باشد. در واقع باید مولفه های ژئوکالچری و فرهنگی زمینه را برای اتحادیه های اقتصادی و سیاسی فراهم کند.
اتحادیه اروپا همچنین اتحادیه ای است که یکی از مولفه های فرهنگی و تاریخی آن مسئله مسیحیت است. هر چند که ادعا شود که امروز بسیاری از مردم در اروپا مسیحی نیستند. باید گفت که اشکالی ندارد اما آن مولفه های فرهنگی مسیحی باعث ایجاد نهادها و ذهنیت هایی شده است که در طول تاریخ در بین این کشورهایی که در اتحادیه اروپا قرار گرفته اند و قرابت هایی را ایجاد کرده و افق های اندیشه ای را فراهم آورده که برآن اساس اتحادیه اقتصادی اروپا توانسته است شکل بگیرد. اما ترکیه هم در کسوت دولت عثمانی و بعد هم در کسوت دولت جمهوری ترکیه، هیچ کدام از آن مولفه های تاریخی را نداشته است. یعنی اگر بخواهیم به صورت تاریخی نگاه کنیم ترکیه یکی از کشورهایی بوده که عملاً در لباس عثمانی آن کشورها و آن اتحادیه یا حوزه فرهنگی را تهدید می کرده است.
دقیقا یکی از مولفه هایی که موجب شد که اتحادیه اروپا یا حوزه فرهنگی اروپا بوجود بیاید، این بود که یک غیر به نام عثمانی وجود داشت که موجودیت آن را تهدید می کرد و در افکار و اذهان عمومی اروپا امروز وقتی می خواهند که از یک اشغالگر یا یک قوم بربر صحبت کنند از کلمه ترک استفاده می کنند یا بهتر است بگویم که از دو واژه ترک و روس استفاده می کنند. یعنی اگر شما به اسکاندیناوی بروید وقتی که می خواهند بگویند که کسی مهاجم است، مهاجم را ریساره که از کلمه روس می آید استفاده می کنند.
چگونه ممکن است که یک چنین اتحادیه ای، دولت ترکیه را بپذیرد! به همین دلیل است که آمدن دولت اردوغان در فضای سیاسی و فرهنگی ترکیه فرصتی را برای ترکیه و معماران سیاست خارجی ترکیه ایجاد کرد که به یک بازبینی تاریخی بپردازند که حقیقتا ما به عنوان ترک و دولت، حکومت و ملت ترک در کجای عالم قرار گرفته ایم؟ اولویت های ما باید در کجا باشد؟ وقتی که به این نقطه رسیدند به فرض مثال داوود اغلو به عنوان یکی از این تئوریسن ها آمد تئوری ای را ارائه داد که دولت ترکیه باید به فضاهای فرهنگی که موجب ایجاد و مقوم تداوم ترکیه است توجه ویژه ای داشته باشد.
اگر این را در نظر بگیریم اولین سوالی که پیش می آید این است که دولت ترکیه وارث چه حوزه فرهنگی است؟ پاسخ این است که وارث دولت عثمانی است، دولت عثمانی یک حوزه فرهنگی و یک حوزه ژئوپولیتیک خاص خودش را داشت که از یک طرف به مدیترانه می رسید و از سوی دیگر به کشورهای عربی می رسید و در یک فضای غیر اروپایی بود و در این فضا دولت ترکیه می توانست خودش را بازبینی و بازتعریف کند و این در تفکر عمومی به تز نوعثمانی گری معروف شد.
حقیقت امر این است که دولت ترکیه به دنبال این نیست که مرزهای سیاسی خود را تغییر دهد. به این معنا که ترکیه ادعای ارزی به کشورهایی که در زمانی جزء امپراتوری عثمانی بوده اند داشته باشد، این غلط است. اما به این معنا درست است که دولت ترکیه یا دولت اسلام گرای ترکیه خودش را در فضای ژئوکالچری امپراتوری عثمانی باز تعریف کند و بتواند در این فضا یک اتحادیه ای تشکیل دهد و به همین خاطر وقتی که رویکردش عوض شد و از اتحادیه اروپا ناامید شد پروژه دولت اردوغان یا ترکیه این شد که در فضای فرهنگی خاورمیانه و مدیترانه خودش را باز تعریف کند. به ویژه خاورمیانه عربی و مدیترانه، وقتی که به این پرداختند به یک مانع برخوردند و آن این بود که ایران بعد از انقلاب، فضای فرهنگی ای را ایجاد کرده است که براساس این فضای فرهنگی و ژئوکالچری ایجاد شده بسیاری از مناطق خاورمیانه عربی و افریقا و حوزه مدیترانه و جنوب مدیترانه، لبنان و سوریه و حتی قفقاز و آسیای میانه، شبه قاره هند و افغانستان را در برمی گیرد. چون در این فضا ایران وجود داشت و مصادف شد با اینکه حکومت ایران در یکی از بدترین وضعیت های جهانی و سیاسی وجود داشت.
مسئله تحریم و تصویب نامه و بلوکه شدن پول ها و اجازه ندادن به سرمایه گذاران خارجی یک چنین تصوری در ترکیه ایجاد شد که شاید بتوان دست ایران را از سوریه و لبنان و عراق و ... کوتاه کرد. چراکه این فضاها فضاهای دولت عثمانی بوده است و ما می توانیم به عنوان دولت ترکیه، خودمان را در این فضاها بازتعریف کنیم. غافل از اینکه حضور ایران در اینجا یک حضور فیزیکی، نظامی نبوده، بلکه حضور ایران در اینجا مبتنی بر مولفه های فرهنگی بوده است که به گونه ای به آن نوع قرائت و خوانش از دین و تشیع ربط دارد. نوع قرائت و خوانش از روابط بین الملل که مخصوص جمهوری اسلامی است.
اینها فکر کردند که حضور ایران یک حضور فیزیکی نظامی است که اگر نقل و انتقال پول نباشد می توانیم آن را در اینجا کور کنیم و به عنوان مثال دولت سوریه را از بین ببریم و آن را سرکوب کنیم و رابطه ایران با حزب الله لبنان را قطع کنیم و بعد هم در عراق با این خلاء ای که در درونش ایجاد شده، ما بتوانیم دولتی را بر سر کار بیاوریم. حالا نه به شکل صدام اما دولت شیعی هم نباشد. اینجاست که اتفاقات و ائتلافاتی پیش می آید و یکی از آن اتفاقات این بود که اینها از گروه های تروریستی برای دوره گذار استفاده ابزاری کردند، یعنی مثلا آمدند و گفتند اگر ما بتوانیم از داعش یا جبهه النصره استفاده کنیم تا از دوره گذار عبور کنیم و بعد خودمان اینها را جمع و جور کنیم و بعد دولت هایی که متبوع خودمان هستند یا حتی تقسیم این کشورها به کشورهای کوچکتر مثلا عراق به سه کشور یا سوریه به چند تا کشور تقسیم شود.
اینجاست که شما شاهد ائتلاف پنهانی بین بعضی از گروه ها در عربستان، ترکیه، قطر و در حاشیه خلیج فارس هستید به گونه ای که ایران هراسی و شیعه هراسی را در منطقه دامن می زنند و فکر می کنند که با این کار یک مانع یا ردایی ایجاد می کنند تا از نفوذ ایران جلوگیری کنند. در حالیکه این سیاست باعث شده است که کشورهای حاشیه خلیج فارس و به ویژه عربستان ائتلافی را با اسرائیل ضد ایران ایجاد کرده است. ترکیه هم تا حدودی وارد این بازی شده است. البته اینکه این بازی در آینده دامن ترکیه را خواهد گرفت این سوالی است که درآینده می توان به آن پاسخ داد.
*استفاده از برگ داعش که امنیت خودشان را هم مورد تهدید قرار می دهد در این مقوله می گنجد؟
مطمئنا دامن ترکیه و حتی عربستان را هم خواهد گرفت. چرا؟ چون در شرق عربستان جمعیت متنابعی از شیعیان زندگی می کنند. شیعیان این منطقه هم مرز با شیعیان بحرین هستند که بخش اعظم جمعیت بحرین را تشکیل می دهند. اتفاقا بین شیعیان بحرین و شیعیان شرق عربستان نه تنها قرابت مذهبی وجود دارد بلکه قرابت خویشاوندی و فامیلی هم وجود دارد یعنی بسیاری از قبایل یا عشایر و خانواده ها با هم ازدواج کرده اند و در طول تاریخ اینها یک قوم، یک واحد، یک قبیله بوده اند و به یک حوزه فرهنگی تعلق داشتند. بدین صورت نبوده که اینجا بحرین بوده و آنجا عربستان بوده است. چون خود مفهوم عربستان حدود ۷۰ سال است که به وجود آمده و مفهوم بحرین یا ملیت بحرینی به عنوان یک کشور در سال ۱۹۷۴یعنی بعد از جدایی از ایران به عنوان استان چهاردهم خلق شده است. یعنی چنین مفهومی وجود نداشته است. بازی کردن با برگ داعش که الان در منطقه ای با عنوان icis یا حکومت یا دولت داعش دارند زندگی می کنند این وضعیت را ایجاد می کند که شیعیان در عربستان سیاسی نیستند. درست است که شاید از دولت وهابی خشنود نباشند اما هنوز مسلح نشده اند، هنوز اعلام جنگ را با دولت عربستان ندارند و بعضی از امیران عربستان سعی دارند یک حالت مسالمت آمیزی با شیعیان خودشان داشته باشند و انفجار مساجد عربستان که چند وقت پیش در شرق عربستان اتفاق افتاد فضایی را ایجاد کرد که می تواند به یک رقابت بیانجامد چرا؟ چون گروه داعش ادعا دارد که شیعیان رافضی هستند و از دین خارج هستند. اگر دولت عربستان از شهروندان شیعی خودش به صورت عمومی نگاه کند در نگاه کلان منطقه به یک تضادی دچار می شود. چرا؟ چون در سطح جهانی مثلا در اندونزی، مالزی و پاکستان از گروه هایی حمایت می کند که ضد شیعی باشند یا برضد شیعه فعالیت کنند. این فضای ایدئولوژیک را در خارج از کشور خودش ایجاد کرده است و حالا بیاید در داخل کشورش فضایی مسالمت آمیز ایجاد کند این دچار تناقض می شود و اتفاقا این یک بازی برد، برد برای داعش می شود چون به نیروهای تندرو و تکفیری نشان می دهد که تنها کسی که حامی اسلام واقعی به عنوان ابن تیمیه ای است ما هستیم و حتی دولت عربستان هم نیست و این خود یک تناقض در درون خود دارد.
یعنی این کاری که با داعش زیر نظر گروه های امنیتی اسرائیل و انگلیس دارند انجام می دهند و بسیاری از سناتورهای جمهوری خواه و تندرو آمریکایی که به نیوکان ها معروفند یا به تعبیری نومحافظه کارها هستند، اینها فضایی را ایجاد کرده اند که در این فضا، مطمئنا فقط دامن ایران را نخواهد گرفت بلکه دامن منطقه را هم خواهد گرفت.
*در واقع دامن منطقه را که گرفته است. حال بحث اساسی هم که دارند این است که داعش هرجا که اثری از ایران را می بیند آن را تخریب می کند به ویژه در قسمت های تاریخی عراق ما شاهد این بودیم. بحث دیگر هم تفاوت نیروهای داعش و القاعده است که ما همه آن ها را نیروهای افراطی می نامیم اما تفاوت ظریفی با هم دارند که داعش در واقع به دنبال یک حکومت ضد شیعی است در صورتیکه القاعده بیشتر در تقابل با استعمار است.
القاعده و داعش را اگر بخواهیم با هم مقایسه کنیم یکی از نقاط تمایزشان این است که القاعده مخصوصا ایمن الظواهری و خود بن لادن و... به گونه ای متاثر از یک قرائت تند اخوان المسلمینی است که نسبت به استعمار و امپریالیزم جهانی واکنش داشتند و مسائلی از قبیل غرب گرایی و غیره داشتند یعنی چنین رگه ای در آنها وجود داشت اما در داعش تئوریسین های بزرگ وجود ندارند بلکه اینها کسانی اند که معمولا در یک فضایی قرار گرفته اند که مثلا از بین نیروهای افراطی می توان آنها را درجه ۵ یا ۶ قرار داد.
آنها رویا یا تصویر یا یک جهان بینی جهانی ندارند یک سری ادبیات که در عامیانه به آن تکفیری می گویند هستند. یعنی اینکه هر کسی که غیر از من است، هر کسی که ظاهر دین را آنگونه که من نمی فهمم، نفهمد از دین خارج است و اصلا یک فضای ایدئولوژیک یا یک جهان بینی مطالعات اسلامی را اگر نگاه کنید بسیاری از اینهایی که در رنگ های مختلف داعش هستند یا کسانی هستند که از اروپا آمدند یا اینکه مسیحی بودند که مسلمان شدند و به ناگاه به مساجد تندروهایی که در انگلستان و ...رفتند و به اسلام گرویدند یعنی دارای یک دیدگاه، مکتب یا نگاه جهانی یا حتی نگاه سیاسی کلان نیستند. یک فرق بسیار عمده بین القاعده و داعش مثلا بین ایمن الظواهری و ابوبکر بغدادی وجود دارد.
* کشورهای مانند مصر از لحاظ سیاسی و نظامی خیلی روی این موضوع تاثیر داشتند نقش این کشورها را چگونه ارزیابی می کنید؟
حقیقت امر این است که وقتی ما درباره مصر می خواهیم صحبت کنیم باید به یک نکته واقف و آگاه باشیم. الان در مصر ما دولتی نداریم بلکه یک پدیده ای با عنوان بازوی نظامی که با پول عربستان و سرمایه مستقیم عربستان و زمینه سازی اسرائیل دولت منتخب مصر نابود شده و به جای آن یک گروه نظامی قدرت را در دست گرفتند که اینها عملاً پول و سرمایه و مشروعیتشان از مردم مصر نیست بلکه از حمایت مستقیم دولت عربستان است که یک مدل دموکراسی خواهی که در منطقه می خواهد اجرا شود. به عنوان مثال که مردم به پای صندوق های رای بروند، اعلام نظر کنند و دولتی را بر سر قدرت آوردند با عنوان اخوان مسلمین با تمامی اختلافاتی که ممکن است من نسبت به آنها داشته باشم.
بعد آن مدل تمامی کشورهای حاشیه خلیج فارس و دولت یا حکومت عربستان از این مدل واهمه داشت و تمامی سعی و تلاش خودش را کرد که این دولت را ساقط کند و موفق هم شد. الان وقتی که ما در مورد مصر صحبت می کنیم باید بگوییم که یک گروه نظامی آمده اند و قدرت را در دست گرفته اند و سعی در ایجاد همان نگاه های عربستان در سطح منطقه دارند. چرا که از یک طرف آمریکا به اینها کمک می کند و از طرفی هم عربستان با حمایت های مالی این دولت را سرپا نگه داشته اند. از طرفی اسرائیل هم منابع امنیتی یا قدرت امنیتی مصر را مدیریت می کند. یعنی وقتی که از مصر صحبت می کنیم باید تمایزی قائل باشیم چون نگاه عربستان متجسد در نگاه سیاسی مصر شده است. به گونه ای که بخواهد اهداف عربستان را در منطقه پی گیری کند. مثلا در یمن نگاه کنید که اولین کسی که در کنار عربستان قرار می گیرد دولت مصر است چون می خواهد همان اهداف عربستان را در یمن پیاده کند.
* نظامیان مصر تا جایی که من اطلاع دارم قبلا یک وجه یا محبوبیت در بین مردم داشتند. آیا الان هم همانگونه است؟
الان در یکی دو ساله اخیر که اطلاع دارم البته به صورت میدانی نیست اما از ارتباطی که با دوستان مصری دارم. نه! بیکاری، فساد و اعتیاد و نابسامانی هم در حال زیاد شدن است. جمعیت جوانی که بیکار است و متکی به یک جامعه کارآمد نیست. اما نصر بالرعب یعنی پیروزی بر اساس این که بردل مردم وحشت بیاندازی. یک عده از روشنفکران و اصحاب سیاست که در مصر بودند به خاطر ترس از سیاست های اسلام گرایانه اخوان المسلمین داشتند فکر کردند که اگر با نظامیان ائتلاف کنند و ترس از آن چیزی که آنها فکر می کردند که نفوذ ایران یا شیعیان در مصر باشد با نیروهای تکفیری و تندرو در مصر ائتلاف کردند و آن نیروهای تکفیری و افراطی که به گونه ای از عربستان تغذیه می شدند علیه رای مردم ائتلاف کردند.
یعنی اخوان المسلمین که یک زمینه اجتماعی هم داشت اما اینها فکر می کردند که اگر اخوان المسلمین را کنار بگذارند و ارتش قدرت را در دست بگیرد و بعد از مدتی می توانند یک حسنی مبارک بزک کرده و یا کسی که نزدیک به این گروه باشد را در مسند قدرت بگذارند اما نظامیان برای خودشان سودای دیگری دارد و عربستان هم در آنجا برای خودش سودایی دیگر دارد و مصر هم از اینکه یک دولتی بیاید و در آنجا معاهده کمپ دیوید را بخواهد نقض یا آن را شل کند به هیج وجه حمایت نخواهد کرد. باید در مصر همیشه دولت یا نگاه یا کنشی باشد که امنیت اسرائیل را نتواند به طور مستقیم به خطر بیاندازد. چرا که جمعیت صد میلیونی مصر اگر دولت یا نگاه یا بینشی در آنجا باشد که با صلح کمپ دیوید در تناقض یا در تنازع باشد به معنی این است که امنیت اسرائیل را به خطر می اندازد. به عنوان مثال لبنان یا کرانه باختری یک جای بسیار کوچکی است که با آن نگاه کمپ دیوید یا اینکه با پاردایم کمپپ دیوید نمی خواند کلی مشکلات برای امنیت اسرائیل ایجاد می کند حالا فکر کنید یک کشور صد میلیونی مانند مصر بیاید و یا شرایطی برای ایجاد شود که علیه اسرائیل باشد .
از سویی دیگر هم ما نباید نقش اردن را غافل باشیم. اردن یکی از کشورهایی است که در درونش بسیار بسیار پوشیده اما به صورت سیستماتیک فضایی را در منطقه ایجاد می کند، یا به تعبیری از طریق دولت اردن فضایی در منطقه در حال شکل گیری است که نیروهای سنی در داخل عراق به گونه ای متحد بشوند و حتی به قیمت فروپاشی تمامیت عراق هم هست که بتوانند یک کشوری ایجاد شود که حائلی بین ایران و اردن، ایران و عربستان سعودی باشد. تمامی سعی و تلاش اردن و عربستان این خواهد بود که به گونه ای این دولت icis یا سرزمین هایی که اشغال کرده اند را حفظ کنند که به صورت یک سپری بین ایران و این دوکشور باشد.
*در واقع دارند برای ایجاد امنیت خودشان استفاده می کنند؟
برای امنیت خودشان و برای از بین بردن امنیت مرزهای ایران و مرزهای ژئوکالچری ایران از اینکه بتواند یک بازار و یک اتحادیه ای در این منطقه به وجود بیاید که در این اتحادیه و منطقه ایران در یک سمت و عراق در سمت دیگر و سوریه و لبنان در سوی دیگر و حتی ترکیه هم بتواند. یعنی اگر ترکیه بخواهد اهداف بلند و ژئوکالچری خودش را در نظر بگیرد باید به سمتی که با نگاه های ایران قرابت دارد برود نه به سمتی که با نگاه های عربستان قرابت داشته باشد چرا که ایران و ترکیه دو وزنه ای در منطقه ژئوکالچری اسلام هستند و اگر این دو کشور به یک اتحاد ژئوکالچری برسند می توانند فضای منطقه را هم از نظر سیاسی و هم از نظر امنیتی و فرهنگی به یک ثبات و امنیت برسانند چراکه ظرفیت آن را دارند. یعنی اگر شما به منابع انسانی ایران و ترکیه نگاه کنید بسیار بسیار بالا است و می تواند منطقه به صورت تمام پوشش دهد. اما این مستلزم این است که نگاه های این دو کشور به همدیگر نزدیکتر بشود.
فکر نکنند که یکی رقیب دیگری است و می خواهد دیگری را از میدان بیرون نکند. نه ایران قادر است که ترکیه را از میدان بیرون کند و نه ترکیه قادر است که ایران را خارج کند. تنها کاری که می تواند انجام شود این است که مطالعات ژئوکالچری و ژئوپلیتیکی این دو به گونه ای به یک همگرایی برسد و این نیازمند این است که اندیشمندان و اصحاب سیاست، چه سیاست خارجی و چه سیاست فرهنگی این دو کشور ارتباطشان را باهمدیگر بیشتر کرده و نگاه هایشان را به هم نزدیکتر و همگراتر کنند تا بتوانند یک فضایی را ایجاد کنند که آن فضا یک فضای تقابلی نباشد. یعنی ایجاد یک دولت افراطی و تند رو در منطقه هم می تواند دولت ایران و امنیت آن را تهدید بکند و هم می تواند امنیت ترکیه را تهدید کند و نه تنها امنیت اینها را تهدید می کند بلکه برای سال های متمادی جنگ های فرقه ای را در این منطقه تشدید می کند. چرا که اگر شما به جغرافیای مذهبی ترکیه و همچنین به جغرافیای مذهبی ایران نگاه کنید شیعه و سنی به صورت آب و شکر با همدیگر ترکیب شده است و شما نمی توانید ترکیه ای تصور کنید که در آن شیعه وجود نداشته باشد یا نمی توانید ایرانی تصور کنید که در آن سنی وجود نداشته باشد. کل منطقه به این صورت است و دعواهای فرقه ای در دراز مدت می تواند کیان و تمامیت حوزه فرهنگی مار ا از بین ببرد.
*و حرف آخر؟
برای اینکه ما بتوانیم از این دوران بسیار اسفناک و نفرت انگیز عبور کنیم، نیازمند گفتگو هستیم. گفتگوهای واقعی و این گفتگوهای واقعی زمانی می تواند رخ دهد که علما، فلاسفه، جامعه شناسان و اصحاب سیاست بنشینند و به صورت واقعی با هم صحبت کنند که مشکل ما چیست و چرا ما نمی توانیم از این سیکل یا چرخه معیوب عبور کنیم؟ یعنی شما نگاه می کنید که ما در بیست سال قبل مشکلات دیگری داشتیم و اصلا اینگونه مشکلات را نداشتیم اما حالا چرا این مشکلات بوجود آمده است؟ ما باید بتوانیم به صورت عمیق و اساسی به این دعواها بپردازیم و به سیاست تبدیل شود و این سیاستگذاری ها نصب العین سیاستمداران منطقه بشود تا مردم بتوانند با آرامش بیشتری زندگی بکنند.
گفت و گو : خداداد خادم