هرمز صدیقی، یکی از فعالان ۵۴ ساله صنعت بیمه در کشور است. در اولین روز از وقوع زلزله برای ادای نذرش به منطقه میرود و از آن روز به گونهای دلبسته کمکرسانی شده است که تا امروز خودش را وقف کمکرسانیها کرده است. او رئیس هیئت مدیریه کمپینی است که نام یاری ملی ایرانیان (یاران) را بر پیشانی دارد و همزمان با وقوع زلزله با هدف کمک رسانی به بازماندگان تاسیس شده است. این کمپین حالا ، بعد از نزدیک به چهار ماه از وقوع زلزله در میان بازماندگان زلزله و کسانی که از شهرهای دور و نزدیک برای یاریرسانی وارد تبریز میشوند، نامی آشنا دارد. هنرمندان و ورزشکاران بسیاری مهمان این کمپین بودهاند و از این طریق به مردم زلزله زده روستاهای منطقه خدمتی یا کمکی کردهاند. با توجه به تجربههای دقیق و گستردهای که صدیقی در مدیریت یاریرسانیها دارد، گفتوگویی را با وی انجام دادهایم که خواندنش به تجربههای مدیریت بحرانها، بویژه در شرایط کنونی که زلزله زهان در خراسان جنوبی نیز خبرها را به آن سوی کشور برده است؛ اضافه میکند. گفت و گوی خبرنگار پایگاه خبری فریادگر با صدیقی را که در مناطق زلزله زده انجام شده است می خوانید:
از روزهای اول زلزله بگویید. وضعیت چگونه بود و کمکرسانی از چه زمانی آغاز شد؟
روز اول همه چیز به هم ریخته بود، ترافیک شدیدی در سطح شهر تبریز و جادههای مواصلاتی به این شهر ایجاده شده بود و شبکه تلفن همراه آنتن نداشت. تقریبا در همه مناطق مسکونی مردم از ترس وقوع زلزله یا پس لرزهها از خانه خارج شده بودند و در پارکها و در حواشی خیابانهای شهر هم به سختی میشد جایی برای برپا کردن چادر پیدا کرد. طبیعتا در چنین شرایطی که یک منطقه به علت ترس از وقوع زلزله نظم و هماهنگیاش را از دست میدهد، سیستم کمکرسانی و مدیریت بحران نیز دچار اختلال میشود. این در حالی است که خود مسئولان ستادهای بحران نیز درگیر هراس و ترس از وقوع زلزله هستند و طبعا در چنین مواردی امکان دسترسی به آنان وجود ندارد و توقع چندان بهجایی هم نیست که از یک فرد در موقعیت اضطرار که خود و خانوادهاش را تهدید میکند، انتظار داشته باشیم خانوادهاش را رها کند و به کمک دیگرانی بشتابد که در آن موقعیت بحرانی به آسانی قابل کنترل نیستند. تجربه ورزقان نشان داد که در این شرایط ، اگر بتوان ستادهای مدیریت بحران شهرها یا مناطق همسایه را مسئول ساماندهی کرد، زمان و کیفیت کمکرسانی به سطح مطلوب نزدیکتر میشود. اگر اختیارات مدیریتی بحران دستکم در یکی دو روز اول حادثه بر عهده همسایگان باشد، سریعتر و منظمتر میشد مقدمات کمکرسانی را فراهم کرد و موقعیت را از بحران حاد خارج ساخت. در ورزقان به جرآت میتوانم بگویم که در ده ساعت اول وقوع زلزله، کمترین مدیریت و ساماندهی وجود نداشت و همین ده ساعت اول، خیلی از کمکرسانیهای بعدی را هم با اختلال روبرو کرد که در این باره توضیحات کاملتری خواهم داد. نکتهای که در اینجا باید بگویم این است که تفویظ اختیارات و مسئولیتهای مدیریت بحران به ستادهای همسایه، متضمن داشتن اطلاعات دقیق آماری، جغرافیایی و فرهنگی است که البته با توجه به رشد وقوع حوادث طبیعی در کشور، این موضوع اهمیت بیشتری یافته و نیازمند توجه و برنامهریزی است.
در روزهای اول چگونه با مردم از نزدیک و دوستانه ارتباط برقرار کردید؟ کمکرسانیها از آغاز چگونه شکل گرفت؟
ببینید در ابتدای هر بحرانی موقعیتی تعلیقی آسیب زدگان را احاطه میکند، سندروم احساس پس از زلزله از مهمترین وجود یاری رسانی است که باید به خوبی مدیریت شود، ما میدانستیم که در وهله اول نیاز مردم به همدلی و همکلامی است. ابتدا وارد جمع خانوادگی آنها شدیم. در واقع آنها ما را به عنوان مهمان پذیرفتند و این سرآغاز اعتماد دو سویه بود. ابتدا آنها از حادثه وحشت کردهبودند، با ما حرف نمیزدند، جواب سئوالهایمان را نمیدادند، مرتبا پس لرزهها همه را به وحشت میانداخت و دوباره همه چیز را به هم میزد.
با بلندگوها و فریادها و خبر آماده بودن پزشک و اکیپهای بیمارستانی و . . . هم مردم را نمیتوانستیم کنترل کنیم، آنها خانه و عزیزانشان را از دست داده بودند و در بهت این اتفاق بودند. ما از هر دستاوزیری کمک گرفته بودیم و نتیجه ای برایمان نداشت. تا این که به یکباره یادم افتاد که در ماشینم تعدادی بادکنک دارم، یکی از آنها را باد کردم و به دست بچه کوچکی دادم، در این حین یک پسر بزرگتری هم آمد و بادکنک خواست. گفتم این برای بچهها است و اگر میخواهی به تو هم از این بادکنکها بدهم باید یکی را باد کنی و به یک بچه بدهی. او پذیرفت و با همین روش واگذاری مسئولیتها به خود حادثه دیدگان، کم کم جمعی اطراف ما جمع شدند. شادابی رنگ بادکنکها و فضایی که در آن کودکان به چیزی غیر از زلزله فکر میکردند با ترکیدن یکی از بادکنکها به اوج رسید و صدای خنده چند کودک، فضا را به نفع کمکها تغییر داد و با گسترده شدن دامنه این کارها، اعتماد مردم به ما جلب شد. در واقع باید ابتدا مردم شما را بپذیرند و به شما اعتماد کنند؛ این مهمترین شیوه مدیریت کمکرسانیها است.
در ساعات اولیه انتشار خبر زلزله با ابعاد گسترده در آذربایجان، گروههای پرشماری از مردم کمکهای خود را روانه منطقه کردند و بیشتر آنها نیز شخصا در منطقه حاضر شدند، در این باره چه شاخصههایی وجود دارد که در موقعیتهای بحرانی باید به آنها توجه داشت؟
بله مردم ما مردمی انساندوست و همدل هستند، از کوچکترین کمکی دریغ نمیکنند و بنابراین در هیچ موقعیت بحرانی، مردم همنوعان و هموطنانشان را تنها نمیگذارند. این موجب مسرت و خوشبختی است اما باید این را هم در نظر داشت که یاری رسانی یک فن است، یک حرفه است و در خیلی از مواقع ممکن است خیر ما برای نیازمندان به کمک، تبدیل به شر بشود و این موضوع بسیار حساسی است. جای بحث در این موضوع نیست که وفور کمکهای مردمی که به صورت ساماندهی نشده و فردی از همه جای ایران به منطقه میرسید ناشی از چه مسئلهای است و چرا سازمانهای مربوطه توانایی جذب و کانالیزه کردن این کمکها را ندارند اما سوای این قضیه باید بگویم که حضور مردم عادی که بنا به حس وظیفه انساندوستانه و بدون تجربه یا تخصص به منطقه میآیند، تبعات دارد، در وهله نخست و به ویژه در مناطقی که قومیتها یا اقلیتها در آنها زندگی میکنند، تفاوتهای فرهنگی و معناشناختی موجب بروز برخی ناهماهنگیها، اطاله زمان یاری رسانی و بروز درگیریهای لفظی و حتی فیزیکی میشود. از جهت دیگر نیز با توجه به این که مردم عادی از پراکنش مناطق زلزله زده اطلاع دقیقی ندارند، بسیار اتفاق افتاده است که در همین زلزله ورزقان، برخی از روستاها به دلیل موقعیت جغرافیایی مناسب یا در مسیر جاده اصلی قرار داشتن، کمکهای بیشتری را جلب کرده است در حالی که روستاهای دور افتاده از کمترین کمکها هم محروم بوده اند. حتی حضور مردم عادی با وسایل نقلیهشان موجب مسدود شدن راهها و اتلاف زمان میشود. بنابراین توازن در کمکرسانی از بین میرود و این مسئله تبعات بسیار گستردهای برای کمکرسانان و کمکجویان به همراه دارد. از طرف دیگر نیز باید به این مسئله توجه داشت که خواه ناخواه در هر منطقهای بویژه در موقعیتهای بحرانی یک عده وجود دارند که سعی دارند از موقعیت پیش آمده سوءاستفاده کنند. من به شخصه با گروههایی مواجه بودم که ورودی روستاها را در جادههای اصلی قرق میکردند و مدعی میشدند که فیالمثل سپاه جاده را بسته یا فلان ارگان مانع از ورود مردم بدون مجوز میشود. مردم هم که اطلاعی نداشتند به حرف آنها گوش میکردند و آن عده نیز وسیلههای اهدایی را به دلخواه خود در میان برخی روستاها یا برخی خانهها تقسیم میکردند که قریب به اتفاق آنها خانه دوستان، فامیل یا آشنایان آن افراد بود. این چنین موقعیتهایی برای اشرار و اراذل جذابیت دارد و امنیت کمک رسانی را دستخوش اختلال میکند.
یعنی از این کالاها برای خود برمیدارند یا اینکه بین روستاها تقسیم میکنند؟
بعضیها مردم کمکرسان را به روستاهای خود هدایت میکنند و برخی دیگر هم کالا را برای خود برمیدارند. جالب است این را بدانید که عدهای به عنوان داوطلب کمک، خودشان را به ما معرفی میکردند و ما واقعا خوشحال بودیم از این که کسانی هستند که هر روز چندین ساعت کمک دست مان میشوند اما بعدتر فهمیدیم که این عده همگی از اهالی روستایی خاص هستند که کمکها را میبرند به همان روستا و در میان جمعیت تقسیم میکنند. عدهای هم از شهرها میآیند تا در روستای پدری یا پدربزرگیشان چیزی به نصیب ببرند. آنها در روستاها نه خانهای داشتهاند نه وسیلهای! اما برمیگردند و چون آشوب طلب هم هستند، توقع دارند که برای آنها هم خانه ساخته شود و . . .، حتی برخی می آیند و از کمکهای کالایی میخواهند. خوب طبیعی است که هر روز تنها یک پتو هم از دست مردم کمکرسان عادی بگیرند، کارشان سکه شده است. ولی قصه فقط این نیست و داستانی تلختر از این را باید برایتان نقل کنم. این اشرار فقط کالای مردم را تصاحب نمیکنند، کار اصلی آنها، غارت مناعت طبع مردم است. در واقع وقتی زلزلهزدهای میبیند که کسی به ناحق کالای او را برمیدارد، برآشفته میشود زیرا موقعیت روحی و روانی خوبی هم ندارد، بنابراین اگر قبلا اهالی فلان روستا در یک ماه اول زلزله ترجیح میدادند که کمکها را ابتدا به روستاهای نیازمندتر برسانیم، امروز وضعیت کاملا فرق کرده است. حتی در خود روستاها هم بر سر کالاها ممکن است دعوا و درگیری پیش بیاید. این نتیجه همان ناهماهنگیها است که واقعا کار ما را هم با مشکلهای فراوانی روبرو کرده است به نحوی که مدیریت منطقه و کمکها تا حد زیادی از کنترل نهادها و مسئولان خارج شده است. متآسفانه مردم عادی در منطقه کاملا احساسی برخورد میکنند و بنابراین کمکها روانه روستاها یا کسانی میشود که ظاهر ترحم برانگیزتری داشته باشند. متاسفانه برخی ظاهرسازی می کنند تا کالا بگیرند. این برای ما که هر روز کارمان سر زدن به منطقه و تقسیم کمکها است در حکم مرگ است. شاید شما متوجه نباشید که واقعا چه میگویم! اما کار همه کمکرسانان را دشوار میکند. درگیری و نزاع ایجاد میکند و در واقع بدتر از خود زلزله به مردم صدمه میزند. بنابراین من از مردم درخواست دارم که تحت هیچ شرایطی شخصا به محلهایی که حادثهای اتفاق افتاده است نروند، زیرا همانطور که گفتم، کمکرسانی پیش از آنکه یک وظیفه همگانی باشد یک فن و یک حرفه است.
شما پیشنهادتان این است که مردم کالاهای خود را با واسطه برخی نهادها یا سازمانهای مسئول به منطقه بحران زده بفرستند؟
نه! نه! به چند دلیل من معتقدم نباید از شهرهای دیگر به منطقه کالا ارسال شود. در واقع باید بگویم اگر کسی از وسایل موجود در خانه خود میخواهد کمکی کند که این قصهاش چیز دیگری است اما اگر کسی قصد خرید داشته باشد، این کار کاملا اشتباه است. به چهار دلیل ساده خریدن کالا و فرستادنش به منطقه بحران زده کاملا اشتباه است. اول این که در این میان یک هزینه حمل و نقل وجود دارد که طبیعتا بخشی از کمکها را مصرف میکند. دوم این که چون خرید کالا به صورت پراکنده در شهرهای مختلف انجام میشود، برای خریدار گرانتر از آنچیزی تمام میشود که کسی بخواهد به صورت عمده همان کالا را بخرد. سوم این که تفاوت در نوع، جنس، کیفیت و رنگ کالا در نهایت منجر به اختلاف میان کمکجویان میشود، برای مثال دو کودکی که دو عروسک هدیه گرفتهاند اگر عروسک یکی بزرگتر یا خوشرنگتر از دیگری باشد، اختلاف پیش میآید و اوضاع نابسامان میشود، در نهایت و به عنوان دلیل چهارم هم باید بگویم که اگر ما به جای خرید از شهری دور و ارسال آن و . . . در همان شهر بحرانزده خرید کنیم، نه تنها با هزینه کمتری، میزان کمک بیشتری انجام میشود بلکه به چرخه این منطقه بحران زده که به حمایت احتیاج دارد دوباره کمک کردهایم.
پس این که در سایتها و رسانههای مختلفی از این خبر داده میشود که مردم زلزله زده به پتو یا لباس یا کفش احتیاج دارند، منظورشان چیست؟ چون مردم در این موقعیت سعی می کنند همان وسایل را بخرند.
من بارها گفتهام که کمکهای مردمی سیل آسا است، به یکباره میآید و به یکباره هم میرود و چون بسیار پرقدرت است اگر در مسیر مناسب نباشد، ویرانگر میشود. نمیخواهم از کنار نقد عملکرد دولت و دیگر نهادها در این مدت بگذرم، اما باید بگویم که ما مردم هم مقصر هستیم. برای مثال در یکی از روستاها ما برای تأمین امکانات سرویس بهداشتی و حمام کانکسهای ویژهای را فراهم کردیم و در منطقه مستقر کردیم. ما به شورای روستا و برخی دیگر از ساکنان روستا که حضور داشتند سپردیم که تا چند روز آینده چاهی برای راهاندازی این سرویسها فراهم کنند. پس از چند روز که برگشتیم دیدیم هیچ کاری انجام نشده است! دوباره مهلت دادیم و اما متأسفانه دوباره هیچ کاری انجام نشد. ما به نشانه قهر کانکسها را به روستای همسایه بردیم. آنها که از این قضیه اطلاع داشتند همان لحظه به کندن چاه مشغول شدند و ساختند. در حین کار بودیم که خبر رسید روستای قبلی نیز در همان زمان چاه را کندهاند، ما هم دوباره برای آنها هم کانکس آوردیم و کار به انجام رسید. منظورم این است که مدیریت بد و سوء کمکرسانیها، از مردمی به آن پهلوانی که توانایی زیادی دارند، مردمی ضعیف و متوقع ساخته است که خود مینشینند و از هرکس توقع انجام کار دارد.
چگونه نیازسنجی میکردید تا کمکها سامانمند ارسال شود؟
همانطور که در ابتدا به آن هم اشاره کردم، ما با بازماندگان حادثه سعی کردیم، صمیمانه مواجه شویم، یعنی در واقع ارتباط ما بر اساس حس فامیلی، برادرانه و مبتنی بر اعتماد بود نه این که صرفا دلسوزی و ترحم در کار برجسته شود. این موضوع سبب میشد تا از فردیترین نیازها گرفته تا عمومیترین آنها، با ما و دوستانمان در میان نهاده شده و برای تأمین آنها هم برنامهریزی شود. برای مثال در یکی از همان برنامهها، با یکی از اهالی روستا سخن میگفتم و وعده راهاندازی خانهها و کانکسها را میدادم که برگشت و به من گفت: ما بلدیم چه جوری خودمان را از سرما و از گرگها نجات بدهیم اما گوسفندها و گلهها این را نمیدانند. نکته جالبی بود و ما چندان به این موضوع فکر نکرده بودیم. شغل همه آن روستاییها دامپروری بود و آنها نگران منبع درآمدشان بودند. با این آگاهی تازه توانستیم برای همه روستاها و تقریبا برای همه گلهها کانکسهای ویژهای طراحی و نصب کنیم. افزون بر این ما در اکیپ یاری رسانی خود از زن و مرد و پیر و جوان، کسانی را آموزش داده بودیم که بتوانند با مردم سخن بگویند و نیازهایشان را به ما اطلاع دهند که البته هنوز هم این امر ادامه دارد و ما مرتبا نیازسنجی میکنیم.
شکاف روحی و روانی بازماندگان را که ناشی از مرگ عزیزانشان بود چگونه برای آنان تعدیل میکردید؟
روش تجربی درمان ما این نتیجه را به همراه داشته است که مردم پس از وقوع هر بحرانی نیازمند اعتماد و درد دل هستند. آنها کسی را میخواهند که کاری از دستش بربیاید، قابل اعتماد باشد و آنها بتوانند با او درد دل کنند. این موضوع غم نشسته بر دل آنها را سبک میکند و تحملش را آسانتر میکند. ما در مواجهه با این امر تصمیم گرفتیم که کمپها و اردوهایی رابرای مردم شهر تبریز و حومه فراهم کنیم که هر جمعه ناهار خود را در قابلمه بگذارند و بیایند در چادرها با زلزلهزدهها صرف کنند. این پیشنهاد با استقبال مردم مواجه شد. گاه اتفاق میافتاد که چند خانواده در یک چادر جمع میشدند و گروههای فامیلی و خانوادگی گستردهای شکل میگرفت که منبع مهمی برای تسلی خاطر، ابراز همدردی و رفع نیازهای بازماندگان بود. ما در فاز نهایی کار خود در حال احداث کتابخانه برای کودکان هستیم که امیدواریم در آینده نزدیک همه روستاها از این کتابخانهها داشته باشند. در واقع پایان کار امدادرسانی ما کار فرهنگی است که البته باید از ابتدا با اولویت بیشتری انجام میدادیم اما متآسفانه در این زمینه تجربه کافی نداشتیم.
اگر بخواهیم نیازهای بازماندگان آسیبهای زلزله را در بازههای زمانی مشخصی دسته بندی کنیم، از نظر شما چه کمکهایی و در چه زمانهای اولویت دارند؟
بله اتفاقا به نکته جالبی اشاره کردید! طبیعی است که در روزهای اول حادثه باید مواد غذایی و بهداشتی توزیع شود، آب، نان، کنسرو و عذای گرم از اولویتهای اساسی است. ما برای آسیب دیدگان منطقه ورزقان از ماست هم برای تغذیه استفاده میکردیم چون ماست هم غذای کامل و آنتی باکتریالی است و هم با رژیم غذایی روستا تناسب بیشتری دارد. نکته مهم در این زمینه استفاده از وسایل یک نفره، مثلا آب معدنی کوچک است چون در این موقعیتها احتمال انتقال بیماریهای واگیردار بیش از پیش است. توجه داشته باشید که تقویت بنیه فرهنگی با استفاده از ابزارهای فرهنگی، ترغیب به کتابخوانی، توزیع وسایل و ابزارهای فرهنگی و ایجاد کلاسها، کلاسهای آموزشی و بازی و . . . در این مدت بسیار یاری دهنده است. تهیه مکان مناسب برای نگهداری دام، سرویسهای بهداشتی و حمام، دارو و . . . نیز باید همزمان توزیع شود.
فکر میکنید با توجه به افزایش شمار حوادث طبیعی در چند سال اخیر و بویژه با توجه به زلزله اخیر در خراسان جنوبی، زمان آن نرسیده است که دستورالعمل مشخص و معینی برای مدیریت مردمی بحرانها تهیه و تدوین شود و این تجربهها در آن لحاظ گردد؟
متأسفانه در میهن ما سازمانها و نهادهای کمکرسانی در موقعیتهای بحران، یک تنه عمل میکنند و امکانی برای بوجود آمدن یک نهاد مکمل در میان آنها وجود ندارد. این نهاد مکمل میتواند در منطقه یا با توجه به حساسیتهای چندگانه، رقابت سالم ایجاد کند و موجب تسریع در ساماندهی شود. پا گرفتن چنین نهادهای مکملی، زمینه ساز تدوین اساسنامه یا دستورالعملی عمومی برای ساماندهی کمکهای مردمی است. قطعا چنین چیزی مورد نیاز است زیرا همانطور که گفتم گاهی خیر ما تبدیل به شر میشود و تنها راه گریز از این امکان، نظم، قانون و ایجاد اعتماد متقابل است.
گفت و گو : شایان ربیعی