جالب است که در مجلس دوم 99 نفر برخلاف نظر امام خمینی(ره) به مهندس موسوی رأی ندادند. البته مهندس موسوی رأی آورد و نخست وزیر شد اما خیلی مهم است 99 نفر علیرغم اینکه امام خمینی(ره) هم گفته بود، رأی ندادند به مهندس ولی دو روز بعد که امام خمینی(ره) با نمایندگان مجلس ملاقات داشت گفت من از هر دو جریانی که هم رأی دادند و هم رأی ندادند تشکر میکنم و همگی به وظیفه خود عمل کردند
یکی از تخلفات بارز آن این بود که حدود شش نفر از اعضای شورای نگهبان رسما از احمدینژاد حمایت کرده بودند. این خیلی عجیب بود حتی یک بار احمدینژاد در مصلای تهران در ترافیک گیر کرده بود و نرسیده بود و آقای الهام که عضو شورای نگهبان بود به جای احمدینژاد سخنرانی کرد
یک عده ریختند و خانم بنی صدر را دستگیر کردند؛ آیتالله دکتر بهشتی وقتی این را فهمیدند به شدت ناراحت شدند و بلافاصله گفتند باید این خانم را آزاد کنید و ما با خود بنیصدر مساله داشتیم نه با خانم ایشان
اشاره
به یادماندنیترین تصویر و خاطره سیاسی که از مصطفی کواکبیان، دبیرکل حزب مردمسالاری در اذهان عمومی، به جا مانده است، مناظره جنجالی او با حسین شریعتمداری(مدیرمسئول روزنامه کیهان) است که در تاریخ ۲۲ دیماه ۱۳۸۸ در شبکه ۳ انجام و پخش شد. این فرزند سمنان و عضو قدیمی حزب جمهوری اسلامی، سیاستمداری اصلاحطلب است که نماینده سابق مردم تهران، ری، شمیرانات، اسلامشهر و پردیس، در دهمین دوره و نماینده مردم سمنان و مهدیشهر در هشتمین دوره مجلس شورای اسلامی بوده است. وی دارای مدرک دکترای علوم سیاسی میباشد و استاد دانشگاه علامه طباطبایی است. کواکبیان، دبیرکل حزب مردمسالاری است و پیش از این نایب رئیس شورای حزب همبستگی بوده است. او در جریان انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری از حامیان جدّی میرحسین موسوی بود و در همین راستا ریاست ائتلاف مردمی اصلاحطلبان حامی میرحسین موسوی را به عهده گرفت.
کواکبیان فعالیت رسانهای نیز داشته و مدیر مسئول روزنامه مردمسالاری و صاحب امتیاز و مدیرمسئول روزنامه محلی پیام استان سمنان است. پیام استان سمنان در سال ۱۳۷۱ در قالب هفتهنامه شروع به انتشار کرد. وی تا چندی قبل رئیس خانه مطبوعات کشور نیز بود. کواکبیان در فروردین ۱۳۹۶ با حضور در وزارت کشور برای انتخابات ریاست جمهوری ثبت نام کرد و اعلام نمود کاندیدای پوششی (ضربهگیر) نبوده و تا آخر انتخابات حضور خواهد یافت اما وی برای دومینبار پیاپی از طرف شورای نگهبان رد صلاحیت گردید. دکتر کواکبیان با رای اعضای مجمع عمومی کنگره نوزدهم حزب مردمسالاری به عنوان نامزد اختصاصی این حزب در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۴۰۰ انتخاب شد که در نهایت توسط شورای نگهبان احراز صلاحیت نشد.
ضمن سپاسگزاری از ایشان که دعوت خاطرات سیاسی را برای مصاحبه پذیرفتند، متن منقح گفتگو با ایشان را تقدیم خوانندگان میکنیم.
* جناب دکتر چه خاطراتی از دورههای مختلف انتخابات ریاست جمهوری در ایران دارید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. درخصوص روسای جمهور نظام جمهوری اسلامی خب ما تا حالا هفت رئیسجمهور تجربه کردهایم؛ در ابتدا ابوالحسن بنی صدر بود و آنگاه شهید رجایی بود و سپس آیتالله خامنهای بود و بعد آیتالله هاشمیرفسنجانی و بعد سیدمحمد خاتمی و بعد محمود احمدینژاد بودند و هفتمین نفر هم جناب آقای حسن روحانی؛ در مورد هر کدام از اینها من به مقتضای فعالیتهایی که داشتم خاطراتی دارم که میگویم، حالا چقدر مفید فایده باشد با قضاوت خوانندگان است و امیدوارم فایده داشته باشد. در مورد بنی صدر که خب من آن موقع حدود 18 سال بیشتر نداشتم مسئولیت حزب جمهوری اسلامی استان سمنان با من بود و ما به طور طبیعی طرفدار آیتالله دکتر بهشتی بودیم چون در حزب جمهوری اسلامی بودیم، حزب جمهوری اسلامی نیز در وهله اول به سمت جلال الدین فارسی رفتند که به هرحال ایشان را نامزد کنند؛ اما در قانون اساسی مصوب سال 58 آورده شده بود که رئیسجمهور باید ایرانی الاصل باشد و بعد بررسی کردند که آقای جلال الدین فارسی با اینکه اسمش فارسی بود اجدادش افغانی بودند و در ایرانی الاصل بودن ایشان شبهه ایجاد شد و اگر میخواستند اغماض کنند خب میشد؛ اما گفتند حالا که اینطور است چرا از اولِ کار روزه شکدار بگیریم؛ لذا عملا از آقای جلال الدین فارسی صرف نظر شد و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در آن سال به سمت آقای دکتر حسن حبیبی رفتند.
* این اخبار در سمنان چطور به عنوان یک شاخه از حزب جمهوری اسلامی به شما میرسید؟
چون در حزب بودیم به خاطر همین اخبار را از تهران دریافت میکردیم و ارتباطات تشکیلاتی داشتیم و بنا بود که از کاندیدای حزبی خود حمایت کنیم که گفتم اول بحث جلال الدین فارسی بود و بعد که آنطور به مشکل برخورد خیلیها همان موقع اسم خود دکتر بهشتی را هم میگفتند اما از آنجایی که حضرت امام مصاحبهای در فرانسه داشتند که بنا نیست که روحانیان بیایند در مصادر امور اجرایی قرار بگیرند از این مساله پرهیز شد به هر حال علمای قم نیز از آقای دکتر حسن حبیبی حمایت کردند؛ ایشان هم یک شخصیت حقوقدان و برجسته بود و حتی در تنظیم قانون اساسی و تهیه پیشنویس قانون اساسی نقش داشت و یک فرد جا افتادهای بود اما خب به هر دلیلی بنی صدر تشکیلاتی درست کرد با عنوان دفتر هماهنگی مردم با رئیسجمهور در همه استانها که عملا حزب او بود و نام آن را دفتر هماهنگی مردم با رئیسجمهور گذاشته بود و روزنامهای هم داشت به نام انقلاب اسلامی و حرفهای خود را آنجا میزد. در هر حال انتخابات میخواست برگزار شود؛ بنی صدر یک کلکی هم زد یعنی مرتب به شهرها میرفت و سخنرانی میکرد.
*خاطرتان هست که سمنان هم آمده باشد؟
بله البته بعد از اینکه رئیسجمهور شد به سمنان آمد و خاطره جالبی در این مورد دارم که میگویم. به هر حال به همه شهرها میرفت و با اینکه اقتصاددان بود انتظار میرفت در دولت موقت مرحوم مهندس بازرگان سمتی بگیرد اما پستی قبول نمیکرد و مرتب به شهرهای مختلف میرفت و سخنرانی میکرد و معلوم بود که برنامه دارد، اما اعلام نمیکرد تا اینکه آن موقع امام هنوز جماران نیامده بود و در قم بودند لذا به قم رفت و با امام ملاقات کرد و وقتی از این ملاقات برگشت مصاحبهای کرد و گفت من از الان دیگر کاندیدای ریاست جمهوری هستم؛ یعنی طوری جلوه داد که نظر امام خمینی هم بر روی ایشان هست؛ دقت میکنید ولی واقعیت نبود ولی ایشان اینطور جلوه داد که من تا حالا قبول نکردم اما از الان به بعد میخواهم کاندیدا شوم. به هر حال بحثهای خیلی زیادی داشت که آمد و حدود 11 میلیون رأی آورد که در کل کشور رأی مهمی بود و فکر میکنم آقای دکتر حسن حبیبی حدود 800 هزار رأی آورد یعنی خیلی رأی زیادی نداشت ضمن اینکه خیلی کاندیداهای عجیب و غریبی وجود داشتند زیرا آن زمان بحث شورای نگهبان و تایید صلاحیت و این چیزها نبود و وضعیت به شکل فعلی نبود، فقط گروهی درست شده بودند که بررسیهای اولیه روی نامزدها داشتند و تیپهای مختلفی آمده بودند اما بنی صدر رأی آورد و رئیسجمهور شد. بعد از آن بنی صدر علیرغم اینکه کتابی هم نوشته بود با عنوان مبارزه با کیش شخصیت، ولی خودش دچار کیش شخصیت شد و غرور خاصی او را برداشت. در استانها هم فعالیت میکرد؛ در استان سمنان هم آقایی که بعدها دستیار اصلی بنیصدر به نام سلامتیان شد قبل از انتخابات به سمنان آمد و سخنرانی کرد که در آن جلسه من با ایشان مباحثهای داشتم. به هر حال بنیصدر رئیسجمهور شد اما معلوم بود که با شخصیتهایی مثل آیتالله هاشمیرفسنجانی، آیتالله شهید دکتر بهشتی و امثال آیتالله موسوی اردبیلی و امثال شهید باهنر و امثال آیتالله خامنهای اختلاف فکری زیادی داشت و این پنج نفر هم آمده بودند حزب جمهوری اسلامی را تاسیس کرده بودند و طبعا اختلافاتی بود؛ اما به تبعیت از امام خمینی(ره) این شخصیتها در برابر کارهای بنیصدر سکوت میکردند. خیلی اینطور نبود که بخواهند درگیری جدی پیش بیاورند زیرا ما با جنگ هم مواجه شده بودیم و این هم مزید بر علت بود و حتی امام خمینی(ره) برای اینکه تمرکزی ایجاد شود، فرماندهی کل قوا را به بنیصدر واگذار کرده بودند؛ اما ما همیشه برایمان سوال بود که چرا امام خمینی(ره) این همه هوای بنی صدر را دارد ولی طرفداری ایشان از بنیصدر، به دلیل احترام به آرای ملت بود؛ یعنی احساس کردند که شخصی آمده و یازده میلیون رأی آورده و باید به افکار عمومی و به آرای ملت و به جمهوریت نظام و به بحث مردمسالاری احترام گذاشت و این به دلیل احترامی بود که برای آرای عمومی قائل بود. من یادم هست حتی روزهای آخر یکی دو ماه قبل از اینکه عدم کفایت سیاسی بنی صدر در مجلس مطرح شود بنیصدر از یک سانحه هلیکوپتر جان به در برد؛ البته اتفاقی برای او نیفتاد اما امام خمینی(ره) نامهای برای ایشان فرستاد که جناب آقای ابوالحسن بنیصدر اَیَّدَهُ الله تعالی و یک چنین تعابیری و ما حرص میخوردیم که امام خمینی(ره) چرا اینقدر به بنیصدر که ماهیتش برای ما مشخص بود اهمیت میدهد ولی الان که آدم فکر میکند متوجه میشود که امام خمینی(ره) به شدت طرفدار این بود که بالاخره نظر مردم و جمهوریت نظام و دموکراسی و مردمسالاری اینها هم رعایت شود که رعایت هم میکرد. با اینکه بنی صدر خیلی اقدامات عجیبی میکرد مثلا یک مورد آن در چهارده اسفند سال 59 بود که یک مراسمی در دانشگاه تهران برگزار شد و سخنران آن بنی صدر بود و عجیب به نهادهای کشور و به روحانیت حمله کرد و خیلی عجیب سخنرانی کرد اما آیتالله بهشتی که رئیس قوه قضائیه بودند تعبیرشان این بود که ما سکوت میکنیم در مقابل اینها و صبر میکنیم و معلوم بود که خیلی حرف برای گفتن داشتند؛ به هر حال ماجراهای زیادی در مورد بنی صدر پیشآمد و خاطرهای هم که گفتم خودم دارم، این است که بعد از اینکه ایشان رئیسجمهور شده بود و در عین حال فرمانده کل قوا هم بود به سپاه پاسداران سمنان آمد و در آنجا بعضی افراد که دست اندرکار بودند ایشان را دعوت کرده بودند و خیلی از موضع بالا صحبت کرد من البته موقعی که میخواست مصافحه کند خب ناراحت بودم و جلسه را ترک کردم که خیلی نمود پیدا کرد اما ماجرای مهمتر در استادیوم ورزشی تختی سمنان بود و جمعیت زیادی هم آمده بود خب بالاخره ایشان رئیسجمهور بود و به شهر سمنان آمده بود و من این خاطره را دارم که به آنجا رفته بودم و عکس آیتالله دکتر بهشتی را در آن جمعیت به صورت پلاکارد بلند کرده بودم و خیلی از طرفداران تند و داغ و آتشین آقای بنی صدر آمدند و با من درگیر شدند و یک درگیری عجیب و غریبی داشتم. منظور اینکه بنی صدر واقعا به یک شکلی با سیستم و نظام نتوانست خود را هماهنگ کند؛ لذا سرانجام خوبی هم پیدا نکرد و طرح عدم کفایت سیاسی او در مجلس مطرح شد و رئیس مجلس هم آیتالله هاشمیرفسنجانی بود و آنجا بالاخره به صورت قاطع نمایندگان مجلس مصوب کردند که ایشان دیگر کفایت سیاسی برای ریاست جمهوری ندارد و جالب است که امام خمینی(ره) بعد از اینکه نمایندگان مجلس این را تصویب کردند فرماندهی کل قوا را که به او تفویض کرده بود پس گرفت و بنیصدر را عزل کرد و این دو ماجرا باعث شد بنیصدر احساس کند که دیگر جایی برای ماندن ندارد. من اینجا مایل هستم خاطرهای را بگویم و آن اینکه در این گیرودار بنیصدر حدود یک هفته بود مخفی شده بود و اصلا معلوم نبود کجا رفته است و چه میکند؛ من بعدها شنیدم که دکتر تکمیل همایون که من در دوران دانشجویی با ایشان درسی داشتم ظاهرا منزل او رفته بود که بگذریم. میخواهم این را بگویم که یک عده ریختند و خانم بنیصدر را دستگیر کردند؛ آیتالله دکتر بهشتی وقتی این را فهمیدند به شدت ناراحت شدند و بلافاصله گفتند باید این خانم را آزاد کنید و ما با خود بنیصدر مساله داشتیم نه با خانم ایشان و این نشاندهنده عظمت روح دکتر بهشتی بود و من هم واقعا اگر در آن جریان سیاسی و تشکیلاتی و حزبی آن زمان رشد و پیشرفتی داشتم به این دلیل بود که از آموزههای امثال دکتر بهشتی در حزب برخوردار بودیم. خلاصه آنکه در دوره بنیصدر یک اتفاقاتی افتاد که تأمل برانگیز بود؛ مثلا آخرهای خرداد سال 60 بود که سازمان مجاهدین خلق یا منافقین تظاهرات مسلحانهای در تهران برگزار کردند و هر کسی را که فکر میکردند انقلابی یا حزب اللهی است با او برخورد میکردند حتی با تیغ موکتبری خیلیها را زخمی میکردند و کارهای عجیبی انجام میدادند.
*شما در سمنان هم این جریانات را دیدید؟
حالا در آنجا سازمان مجاهدین خلق یا منافقین خیلی قدرت بسیج تظاهرات نداشتند و مثلا دفتری درست کرده بودند به نام جنبش هدی که در آنجا جمع میشدند که آن هم به هر حال بعدها جمع شد اما در تهران بالاخره تعدادشان بیشتر بود و جمعیتی جمع کرده بودند؛ مجموعه این حوادث باعث شد که بنی صدر حتی با لباس مبدل همراه با مسعود رجوی هر دو از کشور فرار کردند و به سمت فرانسه رفتند و به این صورت سرنوشت اولین رئیسجمهور رقم خورد حالا من اگر بخواهم هر کدام از اینها را به همین شکل بگویم خیلی مفصل است ولی به اختصار میگویم در مورد شهید رجایی هم که خب بعد از فرار بنی صدر ذهنها به طور طبیعی به سمت رجایی میرفت، دلیلاش هم این بود که او نخست وزیر بنی صدر بود نخست وزیر ناخواستهای که بنی صدر دوست نداشت ولی به هر حال آن اخلاص آقای رجایی زبانزد بود علیرغم اینکه قبول نداشت اما چون در مجلس رأی آورده بود ایشان کار میکرد و بعد از داستان بنی صدر طبعا همه نیروهای طرفدار امام خمینی(ره) و انقلاب و حزب جمهوری اسلامی و همگی به طور طبیعی از رجایی حمایت کردند اما خیلی کوتاه بود و واقعا دردناک بود به خصوص اینکه ما در هفت تیر 1360 حادثه انفجار حزب جمهوری اسلامی را داشتیم و شهادت آیتالله دکتر بهشتی که این موضوع بسیار دردناک بود و بعد بلافاصله انتخابات ریاست جمهوری برگزار و رجایی انتخاب شد البته ما نیز با جمعی از مردم سمنان به ملاقات ایشان آمدیم ولی ایشان نیز در 8 شهریور همان سال به شهادت رسید. اگر در هفتم تیر در سرچشمه تهران یک فرد نفوذی به نام محمدرضا کلاهی مسبب آن حادثه شد یک شخصی هم به نام کشمیری در ماجرای انفجار دفتر ریاست جمهوری باعث شهادت شهید رجایی و شهید باهنر شد و خلاصه اینکه حادثه بسیار تلخی اتفاق افتاد و شهید رجایی با آن اخلاصش همراه شهید باهنر آنطور شهید شدند و برای ما خیلی جای تاسف داشت که این نفوذیها وجود داشتند و باعث این ماجرا شدند و جالب هم اینکه صحنه را طوری چیده بودند که در مراسم تشییع جنازه هم همه فکر میکردند کشمیری نیز جزو شهدای آن حادثه است و دارد تشییع میشود؛ بعدها فهمیدند که اصلا چنین چیزی نبوده است که داستان مفصلی است تا اینکه بعد از این علیرغم اینکه گفته شده بود که هیچ کدام از روحانیان نباید در مناصب اجرایی باشند یادم است که آیتالله رفسنجانی در خطبههای نماز جمعه آمد و توجیه کرد که ما نمیدانستیم که وضع اینطور میشود لذا ما الان ناچار هستیم و الان باید به این سمت برویم و خب ذهنها به سمت آیتالله خامنهای رفت؛ جالب است بدانید که در آن زمان آیتالله هاشمیرفسنجانی در مجلس بودند و طبیعتا وضعیت اینطور بود و بعد از شهادت آیتالله بهشتی، آیتالله موسوی اردبیلی در راس قوه قضائیه بودند و طبعا آقای خامنهای هم تنها گزینهای بود که میتوانست برای این کار مفید باشد در واقع از آن پنج نفر اولیه شهید بهشتی و شهید باهنر دیگر نبودند، این سه نفر هم که به طور طبیعی یکی رئیس قوه قضائیه بود و یکی دیگر هم که رئیس مجلس بود و یکی هم برای ریاست جمهوری آمده بود ضمن اینکه نقش خیلی زیادی آیتالله خامنهای در همین دوران داشتند و نماینده امام در شورای عالی دفاع بودند و در مسائل دفاعی کار میکردند و در حزب هم به هر حال بعد از شهید بهشتی بحثها به این سمت رفت که آقای خامنهای دبیرکل حزب شدند؛ به هر حال مجموعه این حوادث باعث شد که آقای خامنهای بیایند و نامزد ریاست جمهوری شوند. آن موقع آیتالله خامنهای حدود 40 سال داشتند و میتوان گفت جوان ترین رئیسجمهور ما در طول این مدت بودند و با آرای بسیار خوبی انتخاب شدند و هشت سال ریاست جمهوری را به عهده داشتند که کل این دوران، دوران سخت انقلاب بود به خاطر گرفتاریهایی که در مقابل صدام و جنگ تحمیلی داشتیم البته خب نقش برجسته میرحسین موسوی در طول این سالها بسیار مهم بود و ضمن اینکه حمایت جدی امام خمینی(ره) هم از میرحسین موسوی جالب بود. من به یاد دارم که آن موقع در مجلس دوم یک عده آمده بودند و به نوعی مخالف نخست وزیری میرحسین موسوی بودند و شخص آقای خامنهای هم دوست داشتند که دکتر ولایتی برای مرحله جدید فعالیتهایشان به مجلس معرفی شوند اما امام خمینی(ره) نامهای به مجلس دادند که من مصلحت نمیدانم که در این شرایط جنگ نخست وزیر بخواهد تغییر کند و لذا من از آقای میرحسین موسوی حمایت میکنم و دوست دارم که ایشان باشد؛ اما جالب است که در مجلس دوم 99 نفر برخلاف نظر امام خمینی(ره) به مهندس موسوی رأی ندادند. البته مهندس موسوی رأی آورد و نخست وزیر شد اما خیلی مهم است 99 نفر علیرغم اینکه امام خمینی(ره) هم گفته بود، رأی ندادند به مهندس. حالا اگر امروز باشد حتما دو آتشهها میگویند همه این 99 نفر ضد ولایت فقیه هستند و باید از مجلس آنها را بیرون انداخت؛ ولی دو روز بعد که امام خمینی(ره) با نمایندگان مجلس ملاقات داشت گفت من از هر دو جریانی که هم رأی دادند و هم رأی ندادند تشکر میکنم و همگی به وظیفه خود عمل کردند و خیلی راحت و طبیعی برخورد کردند و گفتند اینها همگی به وظیفه خود عمل کردهاند و همگی مأجور هستند و برای ما خیلی درس آموز است و این نشان میدهد که امام خمینی(ره) درباره مجلس هم اینطور فکر میکردند کسانی هستند که طبق تشخیص خودشان عمل میکنند و نباید چیزی به آنها تحمیل شود؛ ولی خب باز ما همان جا میگفتیم بالاخره این 99 نفر مخالفت کرده بودند چرا امام خمینی(ره) اینطور برخورد کرد این را از این جهت گفتم که بالاخره در مورد آقای میرحسین موسوی بحث هم بود یعنی اختلافات هم بود ولی خب ایشان به خوبی کشور را در آن مقطع اداره کردند تا اینکه به هر حال داستان پذیرش قطعنامه 598 پیش آمد و دوران جنگ تمام شد.
*درباره ریاست جمهوری مرحوم آیتالله هاشمی و آقای خاتمی چه خاطره و تحلیلی دارید؟
آیتالله هاشمی در طول این مدت درخشش خاصی پیدا کرده بود؛ لذا به طور طبیعی بعد از دوران ریاست جمهوری آیتالله خامنهای بحث ریاست جمهوری آقای هاشمیرفسنجانی مطرح شد؛ میدانید که اینها هر کدام دو دوره ریاست داشتند و داستان میرحسین موسوی را در مورد دوره دوم بحث کردم که چنین چیزی اتفاق افتاد؛ دوره سازندگی شروع شد و قطعنامه 598 پذیرفته شده بود و بحثهای روسای جمهور در مورد انتخابات آنها میگوییم وگرنه حوادثی که در هشت سال دوره آقای هاشمیرفسنجانی پیش آمد خیلی زیاد است و خاطرات فراوانی هم میتوان گفت ولی آقای هاشمیرفسنجانی با تدابیری که داشت به خوبی توانست وضعیت دوران سازندگی را پیش ببرد علیرغم اینکه انتقاداتی هم به دولت در بخشهای مختلف میشد مخصوصا فشارهای اقتصادی که گاهی برای مردم پیش میآمد و به هر حال میرسیم به سال 76 که دیگر آقای هاشمیرفسنجانی که به قوه مجریه آمده بود آقای ناطق نوری در قوه مقننه بود و ظاهرا بعد از ریاست جمهوری آقای هاشمی انگار همه اینطور فکر کردند که الان دیگر نوبت آقای ناطق نوری است که بیاید و برای سال 76 کاندیدا شود که کاندیدا شده بود و تقریبا کلیت نظام و همه حکومت هم اینطور فکر میکردند که به هر حال آقای ناطق نوری رئیس جمهور میشود ضمن اینکه خب ما در سال 68 تحولات زیادی داشتیم از جمله رحلت امام خمینی(ره)، بحث بازنگری قانون اساسی و ماجرای آقای منتظری را داشتیم و خیلی حوادث اتفاق افتاد حتی مرحوم آیتالله مهدوی کنی یک روز مانده به رأی گیری سال 76 گفتند که ما حدس میزنیم که نظر رهبری نیز آقای ناطق نوری است و حتی یکی از روزنامهها آن را تیتر کرد؛ روز پنجشنبه قبل از جمعه که انتخابات بود ولی خب آقای خاتمی آمدند و یک اجماعی از نخبگان پشت سر ایشان قرار گرفتند و از ایشان حمایت شد و در اوج ناباوری بالاخره آقای خاتمی رئیسجمهور شد و من هم مسئول ستاد انتخاباتی آقای خاتمی در استان سمنان شده بودم و هم در تهران در ستاد بهآفرین جزو امور کمیته استانهای ایشان بودم. میخواهم بگویم که خیلی غیرمترقبه بود و همه ذهنها به این سمت رفته بود که خب حالا به طور طبیعی آقای ناطق نوری میشود؛ ولی مردم این بار طور دیگری رفتار کردند و آقای خاتمی رئیسجمهور شد که حالا داستانهای مختلفی در ارتباط با آقای خاتمی دارم اما میخواهم سریعتر عبور کنیم و برسیم به این که اتفاقاتی افتاد و مسائلی رخ داد و زمینههایی پیش آمد که بعضا هم میشد بهتر در آن هشت سال دوره آقای خاتمی عمل شود که دیگر زمینهای ایجاد نشود که جریان دیگری بخواهد روی کار بیاید. به هر حال سال 80 هم آقای خاتمی نمیخواست بیاید ولی گفتند بیاید و ایشان آمد و رئیسجمهور شد.
*درباره فرایند رئیسجمهور شدن احمدینژاد چه میتوان گفت؟
سال 84 دیگر زمینه پیش آمد که محمود احمدینژاد روی کار بیاید. البته همان موقع ما طور دیگری فکر میکردیم؛ من یادم است رفته بودیم به سمت اینکه آقای میرحسین موسوی برای ریاست جمهوری بیاید که ایشان قبول نکرد و بالاخره نشد و متاسفانه بدترین وضعیت در سال 84 پیدا شد و من برای اولین بار در سال 84 کاندیدا شدم ولی خب من تایید نشدم و حزب مردمسالاری هم تصمیم گرفت و ما به سمت آقای کروبی رفتیم که ایشان هم در سال 84 کاندیدا بود و تایید شده بود؛ دوستان حزب مشارکت هم با آقای دکتر معین پیمان بسته بودند و کارگزاران هم با آقای هاشمیرفسنجانی بودند؛ یعنی خود این تفرق خیلی چیز عجیبی بود آن موقع. حزب اعتماد ملی هم هنوز به وجود نیامده بود و بعد از این به وجود آمد. میخواهم بگویم شاخصترین حزبی که از آقای کروبی حمایت کرد حزب مردمسالاری ما بود و برخی از آقای معین و برخی از آقای هاشمیرفسنجانی حمایت میکردند و آقای مهرعلیزاده هم بود و کنار نرفت و این جریان باعث شد که تعدد نامزدها در دل این بحثها ناگهان محمود احمدینژاد البته با کمک دوستان سپاه که آن موقع خیلی کمک کردند روی کار بیاید و انتخابات به مرحله دوم کشیده شد که در مرحله دوم نیز باز تحلیلها طوری شد که گفتند آقای هاشمیرفسنجانی در مقابل محمود احمدینژاد رأی میآورد ولی خب طرف مقابل با کمک همه نیروهای خودشان در بدنه حکومت طوری جو سازی و برنامهریزی کردند که آقای احمدینژاد روی کار آمد و خود این هم باز داستانهای مختلفی دارد. به نظر من آقای احمدینژاد به شدت یک روحیه تکروی و یک روحیه جدایی از بسیاری از مشورتهایی که میتوانست بگیرد داشت. یک خاطره بگویم؛ من نماینده مردم شریف سمنان شده بودم در مجلس شورای اسلامی در سال 86 و همزمان با دولت اول آقای احمدینژاد بود و سفرهای استانی داشتند و به سمنان آمده بودند و خب ما در مهمانسرای استانداری سمنان چهار نماینده استان بودیم که به همراه وزرا در آنجا بودیم؛ بعد ناگهان ایشان من را صدا کرد و گفت با شما کار دارم؛ گفتم آقای احمدینژاد ما چهار نماینده هستیم، شما فقط با من کار دارید؟ گفت بله من میخواهم به شما بگویم که جنس شما طوری هست که مثل من هستید گفتم منظورتان چیست؟ گفت که نه اصولگراها بدرد میخورند نه اصلاحطلبان؛ بیا ما یک جریان سومی راه بیندازیم که من گفتم آقای احمدینژاد من حزبم حزب مردمسالاری است و برند آن هم اصلاحطلبی است من که نمیتوانم بیایم بگویم من دیگر اصلاحطلب نیستم منظور اینکه یک چنین روحیه برخورد با هر دو جریان را ایشان داشت؛ این را چند جا گفتهام به هر حال دوران آقای احمدینژاد دوران عجیبی بود تا اینکه مجددا در سال 92 اسم آیتالله هاشمیرفسنجانی را مطرح کردند که ایشان برای ریاست جمهوری بیایند.
*از سال 88 میگذرید؟
نه، بحث رئیسجمهوری شدن را داریم میگوییم؛ یعنی سال 88 خیلی ماجرا دارد و من اگر خواستید میتوانم مفصل بگویم که چه ماجرایی بود. ما به طور طبیعی از آقای میرحسین موسوی حمایت میکردیم و من مسئول ستاد مردمی اصلاح طلبان حامی میرحسین موسوی در کل کشور بودم؛ خیلی ماجرای عجیبی است؛ من یادی کنم از آقای ابوالفضل فاتح که ایشان رئیس خبرگزاری ایسنا بود و تقریبا ما دو نفر بودیم که غیر از 84 که دنبال میرحسین موسوی رفتیم در 88 نیز جزو نفرات اولیه بودیم که رفتیم و درخواست کردیم. داستانهای مفصلی دارد، قرار بود باز شخصیتهای مختلف بیایند ولی به هر حال برای 88 اول اسم خاتمی هم مطرح شد و بعد اسم میرحسین موسوی مطرح شد و به هر حال آن ماجرا پیش آمد و قضایایی که در 88 گذشت ولی بالاخره آقای احمدینژاد مجددا رئیسجمهور شد و با هزاران تخلف؛ حالا من همان موقع هم خیلی به این قائل نبودم که تقلب ده یا یازده میلیونی صورت گرفته ولی تخلف تا دلتان بخواهد بود. من در مجلس مصاحبه کردم و گفتم که از مسئولان ذیربط میخواهم که بالاخره به این همه تخلفاتی که صورت گرفته رسیدگی کنند؛ مثلا یکی از تخلفات بارز آن این بود که حدود شش نفر از اعضای شورای نگهبان رسما از احمدینژاد حمایت کرده بودند. این خیلی عجیب بود حتی یک بار احمدینژاد در مصلای تهران در ترافیک گیر کرده بود و نرسیده بود و آقای الهام که عضو شورای نگهبان بود به جای احمدینژاد سخنرانی کرد. یعنی اینقدر به صورت واضح و آشکار! حالا اینکه الی ماشاالله سیب زمینی پخش کنند در شهرهای مختلف یا کمکهای اینچنینی یا سهام عدالت توزیع کنند اینها همه در تاریخ هست و واقعا مشخص است و به هر حال دوره دوم ریاست جمهوری احمدینژاد بود و من خواستم از آن عبور کنم اما شما مطرح کردید که علیرغم تخلفات احمدینژاد ماجرای حصر میرحسین موسوی در سال 89 پیش آمد بالاخره در سال 92 عدهای نزد آیتالله هاشمیرفسنجانی رفتند و درخواست داشتند که بیایند که البته حزب ما در آن زمان اسم من را هم مطرح کردند ولی بعد از اینکه آیتالله رفسنجانی را شورای نگهبان رد کرد دیگر کسی یاد کواکبیان نبود که یعنی آنقدر حادثه بزرگ بود که کسی فکرش به اینجا نمیرسید. خلاصه آمدند گفتند به دلیل کبر سن ردش کردهایم. یعنی اینکه سن ایشان نمیخواند! ولی اینها بهانه بود.
*آقای کواکبیان دلیل رد صلاحیتتان را به شما اعلام کردند؟
نه هیچ وقت نگفتند.
*برویم سر ریاست جمهوری دکتر روحانی.
به هر حال من رفاقتی با آقای حسن روحانی داشتم؛ چون ایشان نماینده مجلس اول از سمنان بودند و من هم گفتم که در حزب جمهوری اسلامی نقش داشتم و در ستاد ایشان بودم و رفاقت داشتیم لذا در سال 92 بعد از اینکه آیتالله هاشمیرفسنجانی را رد صلاحیت کردند و قبل از اینکه مجموعه جبهه اصلاحات تصمیمگیری کند، آمدیم و از آقای روحانی حمایت کردیم که آن هم داستانهای مفصلی دارد و این هشت سال آقای روحانی هم به هر حال وضعیت عجیبی پیدا کرد. البته در سال 96 هم من باز کاندیدا بودم اما مثل قبل بعضی میگفتند شما همیشه از آقای روحانی حمایت میکردید، گفتم ما ناگزیر بودیم و گزینهای نداشتیم. در سال 96 حتی آقای اسحاق جهانگیری گفت که من پوششی آمدهام یعنی آمده بود که حمایت کند؛ لذا این وضعیت پیش آمد که آقای روحانی مطرح شود. در مجموع میخواهم بگویم که خیلی اصلاحطلبان نقش داشتند در انتخاب آقای روحانی؛ اما بعدها بیتوجهی زیادی شد نسبت به اصلاح طلبان و گویی اینها اصلا هیچ نقشی نداشتند. بله، برخی از وزرای اصلاح طلب هم در کابینه بودند ولی بدنه اصلاحطلبی در کابینه وجود نداشت. من اگر بخواهم این دورهها را نقد و تحلیل کنم بحث زیادی است چون هر کدام از این دولتها واقعا در سیاست خارجی خود در سیاست داخلیشان در مباحث اقتصادیشان در مباحث فرهنگی اجتماعی خود در بحثهای گوناگون شاخصهایی دارند که قابل طرح و بحث است و حالا یک بدشانسیهایی هم دولت روحانی داشت که بحث خروج ترامپ از برجام و این تحریمهای شدید اقتصادی و ماجرای حدود بیش از یک سال کرونا؛ وضعیت نامطلوب معیشتی مردم همه اینها که خود را در بیاعتمادی مردم و در اسفند 98 خود را نشان داد و مردم فقط 40 درصد پای صندوق آمدند و این اولین بار بود که چنین اتفاقی میافتاد. به هر حال من فقط خواستم بسنده کنم به خاطراتی که از این هفت رئیسجمهور داشتم که خدمت شما گفتم ولی تحلیل این دورهها و بحثها بسیار مفصل است. من فقط یک نکته کوچکی بگویم که پایان دوران جنگ تحمیلی و دولت آقای میرحسین موسوی و آیتالله خامنهای دلار 400 تومان بود، پایان دولت آقای هاشمیرفسنجانی دلار تقریبا دو برابر شد و 800 تومان شد پایان دولت آقای خاتمی دلار 1300 تومان شد که دو برابر نشد و حدود یک و نیم برابر شد؛ پایان دوران آقای احمدینژاد دلار شد چهار هزار تومان و الان در پایان دولت آقای روحانی در خوشبینانهترین حالتش دلار 20 هزار تومان است. یعنی شما حساب میکنید که چگونه است که در این دولتها ارزش پول ملی اینقدر پایین آمده است فقط همین یک شاخص را بخواهید تحلیل کنید به بسیاری از واقعیتها پی خواهید برد که چرا واقعا این وضعیت هست و مردم چرا اینقدر دچار مشکلات عدیده اقتصادی شدند؛ یک بخش آن تحریمهاست اما بخش دیگر آن ناکارآمدیهاست، یک بخش دیگر آن عدم هماهنگیهاست و بخش مهمتر آن به نظر من اشکالات ساختار حقوق اساسی است و حزب ما به دنبال طرح جمهوریت سوم است. ما میگوییم باید قانون اساسی بازنگری شود و بازنگری قانون اساسی جزو ضرورتهاست.