کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

گفتگوی «مردم‌سالاری‌آنلاین» با «مهدیه پالیزبان» نویسنده کتاب «آدم ربایی در لیبی» به مناسبت سالروز ربایش «امام موسی صدر»:

فقط پای قذافی در میان نبود

اراده سیاسی برای مشخص شدن سرنوشت امام موسی صدر وجود نداشت

9 شهريور 1399 ساعت 14:56

اگر «سهراب سپهری» با امام موسی صدر آشنایی داشت، در ادامه شعر «جای مردان سیاست بنشانید درخت، تا هوا تازه شود...» تکمله‌ای میزد و حداقل او را استثنا می‌کرد. و الا چه کسی می‌تواند لبنان پرآشوب را آن‌گونه هم‌دل کند و بیست سال در صحنه سیاست یک کشور شبیه لبنان محبوب بماند؟


اگر «سهراب سپهری» با امام موسی صدر آشنایی داشت، در ادامه شعر «جای مردان سیاست بنشانید درخت، تا هوا تازه شود...» تکمله‌ای میزد و حداقل او را استثنا می‌کرد. و الا چه کسی می‌تواند لبنان پرآشوب را آن‌گونه هم‌دل کند و بیست سال در صحنه سیاست یک کشور شبیه لبنان محبوب بماند؟ خیلی‌ها در زندگیشان حداقل یک بار اسم «سید موسی صدر» را شنیده‌اند. متولد ۱۳۰۷ در قم و ناپدید شده ۱۳۵۷ در لیبی، شخصی که از سال 1338 اسلام سیاسی را وارد عرصه اجتماعی کرد. اسلام سیاسی که از نوع مبارزاتی، مسلحانه، سلبی و جنگ با وضع موجود نبود. اما نحوه تعامل و همزیستی مسالمت‌آمیز و آثار تدریجی را تداعی می‌کرد. این روزها که لبنان صحنه درگیری‌های فرقه‌ای و قومی شده جای خالی مردانی از جنس سید موسی بسیار خالی‌تر می‌نماید. اما او تنها مرد سیاست نبود. فقیه هم بود. فقیهی از جنس روز... اهل رسانه هم بود. در دهه 30 سردبیری‌ اولین‌ نشریه حوزه علمیه قم‌ به‌ نام‌ «درس‌هایی‌ از مکتب‌ اسلام» را به‌ عهده‌ گرفت و در بهار57 لوسین ژرژ خبرنگار روزنامه لوموند را به نجف فرستاد تا با انجام نخستین مصاحبه بین‌المللی با امام خمینی، افکار عمومی جهانیان را با انقلاب ایران آشنا کند و ظاهرا همو بود که مدتها پیش از اخراج امام از عراق به یاران ایشان پیشنهاد اروپا داده بود. سید اهل مذاکره هم بود. در سال‌هایی که دیپلماسی در بین روشنفکران ایران هم جایی نداشت، او با سران واتیکان و الازهر، با شاه و سلاطین عرب مذاکره می‌کرد.
امام اهل کار اجرایی هم بود. مجلس اعلای شیعیان، جمعیت «حرکت المحرومین»، مدرسه فنی حرفه‌ای و جنبش «امل» از اجراییات سید موسی بود که توسط خود او رهبری می‌شد. شاید به همین دلیل امام خمینی وی را امید خود برای اداره حکومت، پس از شاه نامیده بود. دانشگاه دیده بود و آن روزهایی که معممین دانشگاهیان را قبول نداشتند و اهل علم حسابشان نمی‌کردند، به عنوان اولین طلبه پا به دانشگاه تهران گذاشت و لیسانس «حقوق اقتصادی» گرفت.
این مطلب را می‌شود تا صفحه‌ها ادامه داد... اما یک نکته وجود دارد و آن این‌که سید موسی صدر مردی چندوجهی با عمق معرفتی زیاد بود. از همین رو ناپدید شدن دفعی او در 9 شهریور 1357 تا این اندازه هولناک می‌نماید. به راستی فقدان این طور آدمها شاید هیچ‌گاه پر نشود و شاید بهترین کار برای زنده نگه داشتن یاد امام موسی قدم زدن در مسیری باشد که او پیش از اینها رفته است. مسیری که چراغ راهش عملکرد امام در هر گامی است. از همین رو با خانم «مهدیه پالیزبان» عضو موسسه امام موسی صدر و نویسنده کتاب «آدم ربایی در لیبی» درباره سفر امام موسی صدر به لیبی سوال کردیم. خانم پالیزبان معتقد است هیچ‌کدام از دولت‌هایی که در ایران بر سر کار آمدند کاری برای پیگیری سرنوشت امام نکردند و دولت پیشین و فعلی لیبی هم فقط به اتلاف وقت دست می‌زند. او درباره شایعات بسیار زیاد پیرامون امام موسی صدر هم به ما توضیحاتی داد. متن کامل گفتگوی "مردم سالاری آنلاین" با مهدیه پالیزبان را که پیش از این به صورت زنده در اینستاگرام مردم سالاری آنلاین انجام شده، بخوانید:
 
 

در مورد چرایی ربوده شدن ایشان می‌خواهم به چند نمونه از اتفاقاتی که بعد از ربوده شدن ایشان در منطقه اتفاق افتاد اشاره کنم. ۱۷ روز بعد از ربوده شدن امام پیمان کمپ‌دیوید بین مصر و اسرائیل اتفاق افتاد. جنگ‌های داخلی لبنان که از ۳-۴ سال قبل از ربوده شدن امام آغاز شده بود، تا سال‌ها بعد یعنی ۱۹۹۰ ادامه پیدا کرد. حمله اسرائیل به لبنان و پیشروی تا بیروت و اشغال این شهر هم جزو همین اتفاقات بود. بعد از این اتفاقات از سال 1982 تا سال ۲۰۰۰، اسرائیل جنوب لبنان را در اشغال خود داشت و یکی از پیامدهای این حمله، اخراج سازمان آزادی‌بخش فلسطین از لبنان بود. اینها چند نمونه از اتفاقاتی هست که بعد از ربوده شدن امام موسی صدر در لبنان و در منطقه اتفاق افتاد. به نظرم همین موارد می‌تواند تا حدی به ما نشان دهد که چرا امام موسی در آن بازه تاریخی و به این شکل مبهم ربوده شد.
  اهداف ایشان از سفرها متفاوت بوده است. در دوره اوایل حضورشان در لبنان، سفرهایی به شمال آفریقا کردند که چندین ماه به طول انجامید. هدف ایشان از آن سفر ارتباط گرفتن با لبنانی‌های مقیم کشورهای شمال آفریقا و برقراری پیوند دوباره آن‌ها با لبنان بود. چون اکثر لبنانی‌های خارج از لبنان ثروتمند بودند و هستند و امام می‌توانست از کمک ایشان هم استفاده کنند. بخشی از این کمکها قرار بود در راه تاسیس مقاومت در برابر اسرائیل هزینه شود. به طور کلی کمک گرفتن از کشورهای اسلامی برای فعالیت‌های محرومیت‌زدایی در سال‌های منتهی به ربودن ایشان انجام شد.
  سفر ایشان به پیشنهاد «هواری بومدین» رئیس‌جمهور وقت الجزایر صورت گرفت. با وجود بدبینی که امام و اطرافیان به دلیل سابقه نامطلوب دیدار با قذافی نسبت به او داشتند، این پیشنهاد را می‌پذیرند. سابقه بد هم برمی‌گردد به تنها دیداری که بین امام و قذافی در خارج از لیبی اتفاق افتاده و در آن دیدار  قذافی برخورد خوبی نداشته و توهین‌آمیز رفتار می‌کند. لیبی هم کشوری بود که نقش ویژه‌ای در تحولات لبنان داشت و با خرج پول در لبنان، حمایت از برخی گروه‌ها و از طریق روزنامه‌هایی که داشت، خیلی به جنگ داخلی دامن می‌زد. به هر حال به دلایل متعدد و اختلافات زیاد، پیشنهاد هواری بومدین به این دلیل از طرف امام قبول می‌شود که شاید گشایشی در جنگ‌های داخلی اتفاق بیفتد. این را نیز باید خاطرنشان کرد که ایشان به دعوت رسمی دولت لیبی به این کشور سفر کردند و به همراه دو نفری که در کنار ایشان بودند، میهمان رسمی دولت لیبی محسوب می‌شدند.
  امام در طول اقامتشان در لیبی دیداری با قذافی نداشته و از روز سوم شهریور که در لیبی اقامت گزیدند هر روز منتظر دیدار با قذافی بود. چون برنامه ایشان هم فقط همین دیدار با قذافی بود و اصلا از ابتدا هم برنامه سفر ایشان کوتاه مدت برنامه‌ریزی شده بود. بررسی تلگراف کوتاهی که از طریق یکی از لبنانی‌ها به دست خانواده در روزهای اقامت امام رسیده نشان می‌دهد برنامه امام الحاق به خانواده بلافاصله پس از دیدار با قذافی بوده است. آخرین باری که امام دیده شدند ساعت یک بعدازظهر نهم شهریور به همراه دو همراهشان بوده که سوار یک ماشین دولتی می‌شوند. افرادی که آن روز در لابی هتل حضور داشتند از جمله یک روزنامه‌نگار اردنی به نام «شاکر الجوهری» که امام به او می‌گوید ما به ملاقات قذافی می‌رویم. ابهامی که این‌جا وجود دارد این است که آیا اساسا ملاقاتی انجام شده یا خیر؟ در این موضوع هم بین افراد اختلاف نظر هست.
بحث سفر به ایتالیا که شما اشاره کردید سناریویی ساخته و پرداخته دولت لیبی است که از ظهر روز نهم شهریور مطرح می‌شود. البته این سناریو بسیار ناشیانه طراحی شده و دولت ایتالیا چند روز بعد اعلام می‌کند که این سفر اتفاق نیفتاده است. یکی از محکم‌ترین دلایل جعلی بودن سناریو این بود که برنامه امام موسی صدر و همراهانش به دلیل بیماری همسر امام و حضورشان در فرانسه، سفر به این کشور بوده است. اما دولت لیبی ادعا می‌کند که قرار ملاقات آن روز انجام نشده و بعدا به مقامات لیبی اطلاع داده می‌شود که ایشان از لیبی خارج شده‌اند! بعد در یک صحنه‌سازی، دو نفر با مدارک امام موسی صدر و شیخ محمد یعقوب، یکی از همراهان امام سوار هواپیمای آل‌ایتالیا به مقصد رم شده و در یکی از هتل‌های این شهر به نام امام و همراهش برای یک هفته اتاق اجاره می‌کنند. در نهایت هم بعد از چند دقیقه با لباس‌های شخصی از هتل خارج می شوند و دیگر به آن‌جا برنمی‌گردند. بعد از چند روز هم اتاق‌ هتل باز و مدارکی که عمدا در اتاق جا گذاشته شده بود پیدا می‌شود.
البته دولت ایتالیا تحقیقات زیادی انجام داد تا هویت این دو نفر مشخص شود. از جمله این تحقیقات مصاحبه و بازجویی مهمان‌داران و مسافران این پرواز بوده است. از جمله در این پرواز چند لبنانی هم بوده‌اند که امام موسی صدر را می‌شناختند. در نهایت اعلام می‌کنند که این دو نفر خصوصا به دلیل چهره و فیزیک خاص امام به هیچ عنوان افراد مورد نظر نیستند. حتی بررسی اسنادی که در هتل پر شده نشان میدهد که این نوشته ها دارای غلط املایی است و به طور کلی این صحنه‌سازی به شدت جعلی بوده است. در همان زمان دولتی در دو مقطع حکم قضایی می‌دهد مبنی بر این‌که امام موسی صدر و دو همراهش هیچ‌گاه وارد ایتالیا نشدند. البته بار اول دولت لیبی اعتراض می‌کند و در تحقیقات مجددی که به شکل مفصل‌تر در سال ۵۸ صورت گرفت، در نهایت دادستان کل ایتالیا رسیدگی به این پرونده را مختومه اعلام کرد. بعدها یکی از افراد که در این سفر خود را به جای امام جا زده بود اعتراف به این صحنه‌سازی می‌کند. نکته بعدی هم اعتراف شخصی به نام «عبدالرحمان قویله» یکی از مسئولان اداره گذرنامه فرودگاه طرابلس بوده که بعد از سقوط قذافی در مصاحبه‌ای اعتراف می‌کند که امام را ندیده و اجبارا به گذرنامه جعلی ایشان مهر زده است.
  خانواده و همه ما علاقمندان امام موسی صدر نظرمان به دلیل شواهدی که برایمان وجود دارد، زنده بودن امام است و کسانی که ادعای خلاف این را دارند باید ادله خود را مطرح کنند. به این دلیل که آخرین بار سالم دیده شده و تا زمانی که با اسناد و مدارک متقن، ادعای خلاف این موضوع اثبات نشود، حکم بر زنده بودن ایشان است. درست است که دولت لیبی هیچ وقت قبول مسئولیت نکرده، اما به لحاظ حقوقی براساس اتفاقی که برای ایشان به شکل آدم‌ربایی (در حقوق بین‌الملل‌ ناپدیدسازی اجباری) افتاده، این پرونده شامل مرور زمان نخواهد شد. یعنی این پرونده تا زمان روشن شدن وضعیت قطعی امام و همراهان ایشان همچنان در جریان است. متاسفانه خیلی‌ها در لیبی یا خارج از آن علاقمند هستند که این پرونده زودتر مختومه شود، اما نکته قابل توجه این است که هیچ سناریوی واحدی توسط این افراد مبنی بر در قید حیات نبودن امام ارائه نشده است. در واقع چیزهایی که این افراد مطرح می‌کنند، روایت نیست و می‌توان آن را تحلیل نامید. مثلا بخشی از این تحلیل‌ها اشاره به گذشت سال‌های زیاد از این موضوع و سن بالای امام است. یا مثلا می‌گویند قذافی وقتی کسی را می‌ربوده حتما قصد داشته او را از بین ببرد. دیگر این‌که بخش عمده‌ای از این تحلیل‌ها یکدیگر را نقض می‌کند و این یعنی همه آن‌ها زیر سوال است.
  مثلا یکی از ادعاهایی که سال‌های اخیر هم مطرح شده این است که این اتفاق را به فردی فلسطینی به نام «ابونضال» از اعضای اخراجی فتح منسوب می‌کنند. او سازمانی مسلحانه برای خود تاسیس می‌کند و پرونده طولانی از ترور، حمله و آدم‌ربایی در کشورهای منطقه و لیبی دارد. اما نکته اساسی این هست که پایگاهی که ادعا می‌شود، هشت سال بعد از ربایش امام ایجاد شده و در آن زمان این آدم همچین پایگاهی نداشته که بخواهد خودسر کاری بکند. شخصیت خود قذافی هم به نظر من مهم است. قذافی فردی است که عادت به دزدیدن افراد و نگهداری آن‌ها به مدت طولانی داشته است. بعد از سقوط قذافی زندان‌های مخفی و متعددی در این کشور کشف شد و موارد زیادی از مخالفین قذافی که سال‌ها در زندان بودند آزاد می‌شوند. نکته این‌که حکومت لیبی در زمان قذافی، یا ادعای بی‌اطلاعی از سرنوشت این افراد کرده بود، یا گفته بود این‌ها در قید حیات نیستند. حتی مواردی از این آزادشدگان از زندان‌‎های قذافی، به لحاظ سنی از امام بزرگ‌تر بوده‌اند. مثلا کسی به نام «احمد زبیر السنوسی» که در سال ۲۰۱۱ از زندان بیرون آمد، در آن زمان ۸۹ سال داشت و بعد از ۳۱ سال از زندان آزاد می‌شد. جالب این‌که به لحاظ سلامت جسمی آنقدر وضعیت مناسبی داشته که مجددا فعالیت سیاسی را شروع می‌کند.
  خود ما هم دنبال این بودیم که با سقوط قذافی امام از زندان آزاد می‌شود. اما ظاهرا علت اصلی این است که قذافی صرفا مجری عملیات بوده و حامیان توافق نانوشته حذف آقای صدر از منطقه، هنوز در قدرت هستند. ممکن است قذافی به عنوان مجری از بین رفته باشد، اما کسانی که مایل نبودند تفکر امام در منطقه حضور داشته باشد، هم‌چنان هستند و احتمالاً نفوذ و قدرت سیاسی‌شان بیشتر شده است.
  چون مدرک رسمی و سند رسمی وجود ندارد، رسما نمی‌شود اشاره کرد. اما یک سری چیزها براساس تحلیل به دست می‌آید. مثل مخالفت‌هایی که با امام صدر در لبنان اتفاق افتاد یا حرکت‌هایی که علیه امام بود. حتی چندین بار تلاش شد تا ایشان را ترور کنند. اتفاقا یک بخشی از مخالفین، گروه‌های چپ فلسطینی هستند و با این‌که امام موسس مقاومت و حامی قضیه فلسطین بودند، به خاطر تفاوت منافع عملا در دسته مخالفین آقای صدر قرار گرفتند. یکی از علل آن را شاید بتوان مخالفت آقای صدر با طرح اسکان آوارگان فلسطین در لبنان و اعطای شهروندی این کشور به این افراد دانست.
واقعیت این است که وجود چندین نقل قول نشان میدهد که ربودن ایشان تصمیم یک فرد به نام معمر قذافی نبوده و نیست. در مقدمه اسناد ساواک که در سه جلد در مورد امام موسی صدر منتشر شده به یکی دو روایت از این دست اشاره شده است.
  مثلا در سال 1355 معاون دستگاه اطلاعاتی اسرائیل، ضمن یک دیدار به «ارتشبد نصیری» رئیس وقت ساواک می‌گوید که کار موسی‌صدر تمام هست. یا مثلا آخرین سفیر شاهنشاهی ایران در لبنان شخص به نام «منصور قَدَر» و مخالف شدید امام بوده است. او هم در یک مصاحبه میگوید که یکی از سران عرب به او گفته که کار موسی صدر تا تابستان امسال تمام است.
  شاید بعضی از نقل قول‌های منصور قدر به دلیل مخالفت با امام اعتبار چندانی نداشته باشد. اما روایت‌هایی شبیه به این چندین بار توسط چندین نفر نقل شده و شاید بتوان گفت قریب به مضمون است. اما از وجود توطئه نمی‌توان به سادگی عبور کرد. در مورد بحث حافظ اسد هم باید به این نکته اشاره کنم که ارتباط امام با او نزدیک بوده، ولی روایتی که در جلد اول اسناد ساواک آمده می‌گوید دستگاه اطلاعاتی سوریه این مساله را با ساواک در میان می‌گذارد. در مورد این‌که کدام یک از سران در چه سطحی اطلاع دارند، خیلی اسناد دقیقی وجود ندارد و براساس تحولات لبنان و مخالفت‌های شدید با امام حتی تا سطح ترور، می‌توان به نتایجی دست یافت. دیگر این‌که همین روند ۴۲ ساله عدم همکاری در آزادی امام، شاید موید این باشد که فقط پای قذافی در میان نبوده است. دیگرانی که در منطقه حضور داشتند هم اگر خوشحال نباشند، خیلی هم از غیبت امام در صحنه سیاسی منطقه ناراحت نیستند.
  دقیقا... واقعیت این است که کار جدی و مهمی انجام نشده که اگر غیر از این بود، امروز ایشان در کنار ما بودند، نه اینکه برای چهل و دومین سال ربوده شدن ایشان با هم حرف بزنیم. متاسفانه چه ایران و چه لبنان، اقدامات جدی و لازم را که متناسب با ابعاد این قضیه باشد انجام نداده‌اند. در ایران گزارش‌هایی که نوشته شده، از جمله همین کتاب «آدم‌ربایی در لیبی» که جدیدا منتشر شده، اشاره به اقدامات خیلی مختصر ایران وجود دارد. تازه این بخشی از این اقدامات مربوط به سال‌های ۵۷ و ۵۸ و تلگرافی است که بخشی از علمای ایران به سران کشورهای عرب ارسال کرده و پیگیر سرنوشت امام موسی صدر می‌شوند.
از همان سال ۵۸ که بحث ارتباط با دولت لیبی مطرح می‌شود، براساس بند ۱۷ مقاوله‌نامه‌ای که بین دو کشور امضا شده بود قرار می‌شود کمیته تحقیقی که ایران تعیین می‌کند برای تعیین سرنوشت آقای صدر به لیبی سفر کنند. اما متاسفانه به خاطر مخالفت برخی از شخصیت‌های انقلابی، این کمیته هرگز به لیبی سفر نمی‌کند. بهانه آن‌ها هم این بوده که ما نیاز به ارتباط با لیبی داریم. بعد از آن در مقطع جنگ باز به دلیل کمک‌های لیبی، هیچ اتفاقی نمی‌افتد. در چند سال اول بعد از جنگ باز وضعیت به همین شکل است و ارتباط صمیمانه با لیبی در حدی است که خانواده قذافی سفرهایی را به ایران دارند. در در دوره اول دولت اصلاحات، کمیته پیگیری تشکیل می‌شود و حدود ۹ ملاقات هم با طرف لیبیایی دارند. اما متاسفانه به دلیل اتخاذ روش‌های نادرست، در نهایت به نتیجه خاصی نمی‌رسند. البته بعضی از افرادی که در این کمیته بودند، طوری صحبت می‌کنند که گویی به نتیجه رسیده‌اند، اما خانواده امام این نتایج را قبول نکرده است. لیبی هم در آن مقطع به طور کلی در بودن امام قبول مسئولیت کرده و قذافی در سخنرانی سال 1381 اعتراف می‌کند که این افراد در لیبی گم شده‌اند.
در نهایت پیشنهاد لیبی این بود که یک گروه تحقیق چند جانبه بین ایران و لیبی تشکیل شود و تازه از نقطه صفر شروع به تحقیق کنند. این در حالی است که با تحقیقات سال 1358 که در ایتالیا انجام شد، مشخص شده بود که امام موسی صدر از لیبی خارج نشده بود. پیشنهاد دیگری هم بود، مبنی بر این‌که به خانواده غرامت پرداخت شود، اما خانواده این افراد بخصوص امام موسی صدر باید تعهد دهند که هر اطلاعاتی را که ما می‌دهیم بپذیرند و اقدام قضایی علیه مقامات لیبی نکنند؛ بدون اینکه مشخص باشد که چه چیزی قرار است بگویند. خب قطعا این نتیجه چیزی نیست که خانواده امام آن را بپذیرند. تجربه مورد شهید تندگویان هم ثابت کرده که در مذاکرات آزادی ایشان چون متاسفانه طرف ایرانی در طول مذاکرات از مطالبه زنده بودن و تحویل مهندس تندگویان کوتاه آمده و می‌پذیرد که یا زنده یا پیکر را تحویل بگیرد، در طی مذاکرات مهندس تندگویان را به شهادت می‌رسانند و بعد تحویل می‌دهند.
بعد از این مقطع هم در دولت‌های بعدی اتفاق دیگری نمی‌افتد و به دلیل اوج‌گیری روابط اقتصادی، اصولا نامی از امام موسی صدر هم مطرح نمی‌شود. بعد از این هم چیزی که تا امروز اتفاق افتاده، موضع‌گیری مناسبتی مقامات است که هر زمان سوالی در مورد امام مطرح می‌شود قول پیگیری می‌دهند، اما عملا اقدامی صورت نمی‌گیرد.
  یکی از ضعف‌ها این بود که طرف ایرانی پیش از مشاهده و جمع‌آوری اسناد و شواهد، شروع به مذاکره با طرف لیبیایی کرد و شاید این توجه را نداشت که این قضیه فقط سیاسی نیست و ابعاد امنیتی نیز دارد. دیگر این‌که غیر از افراد کمیته، کسان دیگری که خصوصا در مقطع جنگ از طرف ایران با قذافی ارتباط داشتند هم اسناد خروج قذافی را رد نکردند. آن‌ها حتی از حکم قضایی ایتالیا که سال 1358مبنی بر عدم ورود آقای صدر به ایتالیا هم بی‌اطلاع بودند. این‌که بگویند ما مدرک و دلیل برای اثبات عدم خروج امام در مقابل قذافی نداشتیم، توجیه قابل قبولی نیست و عذر بدتر از گناه است. این یکی از نکاتی است که به هر حال همه ابعاد این پرونده در نظر گرفته نشد و برخورد ساده‌انگارانه‌ای با آن صورت گرفت، در حالی که طرف لیبیایی به دنبال خریدن زمان و کش دادن ماجرا بوده است.
در مورد سوال دوم شما هم باید عرض کنم که در این سال‌ها به اخباری رسیدیم که امام زنده است. یکی از مهم‌ترین نمونه‌ها، اعتراف «منصور کیخیا» است که در مقطعی وزیر خارجه لیبی بوده است. او در سال ۱۹۸۷ میلادی از حکومت لیبی جدا و از کشور خارج می‌شود. در خارج جزو مخالفین قذافی است و در مصاحبه‌های مختلف اطلاعاتی از عدم خروج آقای صدر از لیبی و زندانی بودن ایشان می‌دهد. این شخص بعدا توسط قذافی ربوده و چند سال بعد در زندان کشته می‌شود. غیر از آن در سال ۲۰۰۰ میلادی هم حدود ۳۰۰ نفر از زندانی‌های سیاسی لیبی به خاطر فشار کشورهای غربی آزاد می‌شوند. بعد از آزادی تعدادی از آن‌ها می‌گویند که آقای صدر را در زندان دیده‌اند، اما جای ایشان تغییر کرده است. یعنی نشان می‌دهد که محل نگهداری امام ثابت نیست. بعد از سقوط قذافی فردی به نام «حبیب مسعود» که در بخش امنیتی «مکتب النصر»، در زندان «ابوسلیم» زندانبان بوده، می‌گوید من بین سال‌های ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۴ زندانبان آقای صدر بودم، اما بعد از این مقطع از آنجا منتقل شده است. این‌ها چند نمونه از شواهدیست که خبر از زنده بودن ایشان می‌دهد.
  بعد از سقوط قذافی شایعات خیلی زیادی منتشر می‌شود که تلاش اغلب آن‌ها بر این است که پرونده مختومه  و اعلام شود که امام زنده نیست. یکی از این‌ها شخصی به نام «عبدالمنعم الهونی» هست که در دوره‌های متناوب مخالف و موافق قذافی بوده، ولی هیچ سمت رسمی در حکومت قذافی نداشته است. این شخص در مصاحبه‌ای عنوان میکند که خلبانی به نام «نجم‌الدین الیازجی» که باجناقش هم بوده، به دلیل انتقال پیکر امام به شهر «سبها» در غرب لیبی کشته شده است. این خبر در آن مقطع خیلی سر و صدا می‌کند، اما به فاصله کمی خانواده این خلبان این خبر را تکذیب می‌کنند و سه ماه بعد خود آقای الهونی، اعتراف میکند که به خاطر مطرح کردن نام باجناقش او را به قضیه آقای صدر پیوند داده و اساسا این فرد نه در مقطع ربایش امام که چهار سال بعد کشته شده است. خبر دیگر از کسی به نام «احمد رمضان» منشی مخصوص قذافی و ملقب به «قلم قذافی» بوده است. او عنوان کرده که در ملاقات امام و قذافی، فردی به نام «طاها شريف بن عامر» که از محافظین قذافی بوده، به دلیل بحث شدید بین امام و قذافی دستور قذافی را اشتباه برداشت کرده و تصور می‌کند قذافی فرمان قتل امام را داده است. نکته جالب این است که طاها شریف، پنج ماه قبل از سفر امام به لیبی کشته شده بوده است.
ادعای دیگر از فردی به نام «عبدالله السنوسی» باجناق قذافی و رئیس سازمان امنیت لیبی بود که مدعی تحویل گذرنامه‌های امام و همراهانش به لبنان شد. خب طبعا این خبری مضحک است که قبلا در بحث تحقیقات قضایی در ایتالیا به آن پرداخته شد. خبر دیگری که روی آن بسیار مانور داده شد بحث «تاجورا» است. مسئله از این قرار بود که دولت انقلاب لیبی اعلام کرد یکی از دوازده جسد کشف‌شده در منطقه‌ای با نام «تاجورا» قطعاً متعلق به امام موسی صدر است. بعد دولت لیبی از خانواده درخواست نمونه دی‌ان‌ای می‌کند و در نهایت پس از کش و قوس‌های زیاد، آزمایشگاه بین‌المللی که مسئول تطابق این اطلاعات بود، اعلام می‌کند که این پیکر متعلق به امام نیست. جالب این‌که بعد از مدتی اعلام می‌شود که این پیکر متعلق به منصور کیخیا است. همان شخصی که توسط قذافی ربوده و کشته شد. این خبر هم مدت طولانی افکار عمومی را درگیر کرده بود. متاسفانه توجهی به جزئیات اخبار در رسانه‌ها نمی‌شود و حتی پس از تکذیب این اخبار پوشش مناسبی به این تکذیبیه‌ها داده نمی‌شود.
  یکی از دلایل همان وضعیت دولت لیبی است که به تعهدات و تفاهم‌نامه‌ای که با دولت لبنان امضا کردند عمل نمی‌کنند. مساله بعد که به نظر من خیلی مهم است بحث عدم همکاری ایران است. قذافی برای ایران همیشه یک متحد خیلی مهم بود و این باعث می‌شد که خیلی جدی با وارد گفتگو نشویم. حتی در مقاطعی، فعالیت خود ما تذکراتی می‌گرفت که این موضوع را خیلی پررنگ نکنیم و چون نیاز به حمایت قذافی داریم باید صبر کنیم که پرونده هسته‌ای حل بشود. لیبی در آن مقطع در شورای امنیت بود و در نهایت هم علیه ایران رای داد. اما اراده سیاسی در طول این چهل و دو سال، به اندازه اهمیت و بزرگی این قضیه نبوده است. وقتی اراده سیاسی هم وجود نداشته باشد، طبیعتا اتفاقی نمی‌افتد.
  متاسفانه هیچ‌کدام، حتی آقای خاتمی هم شاید نیت پیگیری داشتند، اما کار به جایی رسید که خانواده درخواست قطع مذاکرات را کردند. چون صرفا دفع وقت و انحراف از اصل ماجرا بود. عرض کردم متاسفانه بعضی از افراد در این کمیته بودند، اظهارنظرهایی می‌کنند که خیلی درست نیست و فضا را هم آلوده می‌کنند. اشاره کردم که نتیجه مورد نظر آن‌ها تعهد خانواده به دولت لیبی مبنی بر این است که یک خبری داده خواهد شد و این چیزی نیست که کسی قبول کند.
   سوال سختی است... احتمالا چیزی نمی‌گفتم و شاید فقط سکوت می‌کردم تا پس از این همه سال سکوت، ایشان صحبت کنند.
گفتگو: موسی حسن وند
 


کد مطلب: 135487

آدرس مطلب :
https://www.mardomsalari.ir/interview/135487/فقط-پای-قذافی-میان-نبود

مردم سالاری آنلاين
  https://www.mardomsalari.ir