پروفسور دکتر حمیدرضا یوسفی استاد تاریخ تفکر و روانشناسی تعامل در دانشگاه پُتسدام و کوزانوس آلمان است.
در گفتگو با پرفسور حمیدرضا یوسفی استاد ایرانی دانشگاه های آلمان تشریح شد:
راههای مقابله با اعتیاد؛ از پیشگیری تا روان درمانگری
13 تير 1399 ساعت 16:15
پروفسور دکتر حمیدرضا یوسفی استاد تاریخ تفکر و روانشناسی تعامل در دانشگاه پُتسدام و کوزانوس آلمان است.
پروفسور دکتر حمیدرضا یوسفی استاد تاریخ تفکر و روانشناسی تعامل در دانشگاه پُتسدام و کوزانوس آلمان است. او از صاحبنظران برجسته حوزههای مختلف روانشناسی و آسیبشناسی اجتماعی است و آثار متعددی از جمله مبانی علم رواندرمانی، نقش فرهنگ در رواندرمانی، افسردگی در غربت، نبرد اندیشهها و مبانی اندیشه ورزی و گفتگوی میان فرهنگی به زبان آلمانی منتشر کرده که برخی از آنها به فارسی هم ترجمه شده اند. گفتگوی "مردم سالاری آنلاین" با پروفسور یوسفی، بحثی است پیرامون عوامل بروز و راههای درمان اعتیاد.
* پروفسور یوسفی! اعتیاد یکی از معضلات بزرگ جهان است و بهگونهای همه کشورها را با چالشی عظیم روبرو کرده است. شما روشی جدید تحت عنوان «رواندرمانی سیستمی و راهحلمحورِ اعتیاد» طراحی کردهاید که متأسفانه در ایران کسی آن را نمیشناسد. به همین دلیل خیلی خوشحالم که امروز در اینباره با شما صحبت میکنم. امیدوارم که بتوانیم برای بسیاری از پرسشهای وادی اعتیاد پاسخ و چراغ راهی پیدا کنیم که به فهم موضوع و راههای درمان آن در کشورمان کمک کند. آقای دکتر، چگونه به وادی اعتیاد ورود پیدا کردید؟
همانطور که اشاره کردید، اعتیاد یکی از مخربترین بیماریهایی است که نهتنها به فرد مبتلا آسیب میزند، بلکه صدمات اقتصادی کلانی را به کلیت جامعه وارد میکند. من دوران کودکی خود را در محلهای از تهران گذراندم که همه چیز تقریباً در رفاه بود. نزدیک خانه ما خانوادهای از شهرستان زندگی میکرد که روزی چند بار تریاک مصرف میکردند، بهطوری که بو یا عطر خاص آن همهجا را فرا میگرفت. آنها زندگی تقریباً آلونکی داشتند. این تجربه باعث شد که از دوران کودکی به تحلیل دلایل اعتیاد علاقه پیدا کنم. اما دلیل تشدید این علاقه، ابتلای یکی از خویشاوندانم به این بیماری بود که در نتیجه به هپاتیت و بیماری روانی شدید نیز مبتلا شد و خودش را در نهایت زیر درختی که در دوران کودکی و نوجوانی مینشست و با هم سن و سالهای خودش بازی میکرد، به دار آویخت. این تجربه شوک عجیبی در ذهن من ایجاد کرد و از همان لحظه به سببشناسی اعتیاد علاقه پیدا کردم. ازاینرو من هم بسیار خوشحالم که امروز در مورد اعتیاد، دلایل بروز و راههای رودررویی با آن صحبت میکنیم.
*آقای دکتر! برای شناخت واقعی و نزدیک این مسئله آیا شما خودتان مواد مخدر مصرف کردهاید؟
اعتیاد جسم و روان بشر را درگیر میکند و درنهایت به نابودی میکشاند. من فکر میکنم که این موضوع مسئولیت و حساسیت ما را نسبت به جامعه خیلی بالا میبرد. رواندرمانگر باید بداند که دربارۀ چه موردی صحبت میکند و چه شخصیتی روبرویش نشسته و در مقابل مرگ زانو زده است. ازاین رو بله، من تمام مخدرهای طبیعی و آزمایشگاهی را از همان روزهای نخستین مطالعاتم در خصوص اعتیاد یکبار تحت نظر متخصص آزمایش کردهام و با مبتلایان به اعتیاد نشست و برخاست داشتهام، ولی هرگز مصرفکننده نشدم و آن را به کسی نیز پیشنهاد نمیکنم. استدلالم از مصرف آزمایشی مخدرهای خطرناک از همان ابتدا این بود که یک درک فردی از مصرف مخدر داشته باشم تا بتوانم در مورد آن و ابعاد مرگبارش نظریهپردازی کنم و همدلی واقعیتری از خودم در مقابل بیماران بروز دهم. رشتههای تحصیلی خود را نیز در دانشگاه بر اساس همین روح جستجوگر و رسیدن به یک راهحل روانشناختی و طراحی روش رواندرمانی سیستمی اعتیاد، انتخاب کردهام: روانشناسی، علوم تربیتی و فلسفه. ترکیب این سه رشته با مطالعات وسیع، همه ابزارهای ممکن را برای کاوش در این حوزه پر ماجرا در اختیارم گذاشت.
*آقای پرفسور، وقتی اصطلاح اعتیاد را میشنویم، ذهن همگان به اعتیاد به مواد مخدر سوق پیدا میکند. نظر شما در این خصوص چیست؟
اعتیاد یکی از فراگیرترین معضلات جهانی است که ملتها را از بدو کشف مخدرها، چه کشیدنی، خوردنی و نوشیدنی یا استنشاقی و تزریقی در منگنه نابودکنندۀ خود قرار داده است، ولی اجازه بدهید بحث را با این توضیح آغاز کنم که اعتیاد یعنی چه؟! اعتیاد را میتوان در نگاه اول یک عادت و وابستگی تلقی کرد، عادت به تداوم یک عمل، عادتی که قدرت مدیریت وجودی فرد مبتلا به اعتیاد را از او میگیرد. افراط و تکرار مداوم یک عمل و به بیانی دیگر وابستگی جسمی و روانی به یک عمل یعنی اعتیاد. اعتیاد وادی گستردهای دارد: مخدرهای طبیعی و آزمایشگاهی، انواع دخانیات مثل سیگار و قلیان و غیره، داروهای روانگردان، مسکنهای خوابآور، نوشابههای خاص میکس شده، اینترنت، گوشی موبایل، بازیهای رایانهای، امورات جنسی، لاغری بیمارگونه و مشروبات الکلی حوزههای مدون اعتیاد را تشکیل میدهند.
*برخی افراد مثلاً به مواد مخدر اعتیاد دارند، اما زندگی خود را خراب نمیکنند، یعنی به کارشان ادامه میدهند. خانواده را رها نمیکنند و ... اما بیشتر افراد به قول معروف بیجنبهبازی درمیآورند و سریع زندگی خود را از دست میدهند. شغل خود را رها میکنند و حتی کارتون خواب میشوند. تفاوت این دو تیپ شخصیتی در چیست؟
ببینید! ما باید فرق قائل شویم بین مراحل، درجات و شدت اعتیاد که خود بحث مفصلی است. با این وجود اگر مصرفکنندگان را به تفننی و مطلق تقسیم کنیم، به فهم این دو تیپ شخصیتی کمک کردهایم. مصرفکنندگان تفننی گهگاهی با دوستان در مکانی دور هم جمع میشوند و حشیشی میکشند، گاهی شاید تزریق میکنند، تریاک میکشند یا هروئین مصرف میکنند و در یک مهمانی یا دورهمی به مصرف همزمان چند مخدر مبادرت میورزند. اینگونه افراد معمولاً نوع و میزان مصرف خودشان را مدیریت و کنترل میکنند.
مصرفکنندگان مطلق، از همه مراحل عبور کردهاند و دیگر هیچ کنترلی بر رفتار و فشار درون خود ندارند و رفتار اعتیادی از خودشان بروز میدهند که بسیار خطرناک است. آنها بهنوعی شرطی شدهاند. در این حالت کلیه سیستم ادراک و شناختشناسی آنها آسیب دیده است و مغزشان تقریباً تعطیل است و جسمشان اغلب در ابعاد وسیع بیمار است و نیاز مبرم به کمک بالینی پزشکی و روانشناسی سیستمی گسترده دارند، در غیر این صورت از بین خواهند رفت. دلایل بسیار زیادی وجود دارد که چرا بعضی از افراد به مرحله مطلق اعتیاد میرسند و بعضی در همان مرحله تفنن باقی میمانند، درحالی که آنها هم گرایش به لغزش و ورود سریع به اعتیاد مطلق را در کوتاهمدت دارند. اعتیاد یک واقعیت اجتماعی است که همه سنین و بهویژه جوانان را با یک خطر جدی روبرو کرده است و آنها را از مسیرهای گوناگون زندگی وارد یک دور باطل میکند. بدیهی است که این دور باطل میتواند به مرگ و فلاکتهای اجتماعی گسترده ختم شود.
*شاید یکی از دلایل اینکه در ایران تریاک مخدر اصلی است، به این واقعیت برگردد که افغانستان مرکز کشت خشخاش در مجاورت کشورمان قرار دارد، درحالیکه کشورهای دیگر مثل آلمان شاید کمتر مشکل تریاک داشته باشند. نظر شما در این زمینه چیست؟
همان طور که خودتان بهدرستی اشاره کردید، معضل اعتیاد همهجا به گونههای مختلف وجود دارد. بله من فکر میکنم که یکی از دلایل رواج تریاک در ایران، افغانستان باشد. براساس اعلام سازمان ملل، حدود 82 درصد تریاک دنیا در افغانستان تولید میشود. افغانستان مهمترین کشور در زمینه تولید انواع مواد مخدر و بهویژه تریاک است که به موجب آن تعداد قابل توجهی از مردم افغانستان و مردم کشورهای همسایه به این مواد مخدر معتاد شدهاند. عوامل مختلفی از جمله حضور گروههای افراطی، فقر، مشکلات اقتصادی و بیکاری در گرایش مردم افغانستان به کشت خشخاش مؤثر بوده است.
بسیاری از مسلمانها به علت حرام بودن مشروبات الکلی از مخدرهای دودی استفاده میکنند، البته تریاک، مخدر مادر است و نهتنها برای داروسازی، بلکه برای تولید مخدرهای کشنده مثل هروئین و بسیاری از مواد دیگر اساس کار است. در آلمان برای مثال بیشتر مخدرهای آزمایشگاهی و مشروبات الکلی با درصد بالا مصرف میشود. مشروباتی که همگان میتوانند (اگر زیر سن قانونی نباشند)، در هر فروشگاه و کیوسکی تهیه کنند، درحالیکه افراد زیر سن مجاز، با مراجعه دوستان خود به فروشگاهها که به سن قانونی (هجده سال) رسیدهاند، هر آنچه میخواهند تهیه میکنند. راههای دور زدن قانون وجود دارد. مشاهدات من نشان داده است که رفتارهای تک مصرفی یا چند مصرفی بیماران مبتلا به اعتیاد در آلمان نیز با رفتار معتادان ایرانی شباهت زیادی دارد؛ از دلایل بروز اعتیاد گرفته تا ورود به دور باطل اعتیاد و خودکشی تدریجی ناشی از مصرف مطلق. البته در ایران نیز مخدرهای آزمایشگاهی که در آلمان نیز رواج دارد، مصرف میشوند. اینترنت با ایجاد فضای مجازی، جهان را بسیار کوچک کرده است. امروز بهراحتی میتوان از این طریق به همه دستورالعملهای تولید مخدرهای آزمایشگاهی بسیار خطرناک دست یافت. از تولید بنگ و حشیش گرفته تا مخدرهای پیچیدهتر مثل شیشه و اختاپوس و مخدرهای دیگر. من فکر میکنم که این واقعیت ما را بر آن میدارد، که با شیوههای جدید رودررویی با اعتیاد و قاچاق مواد مخدر و حذف صفحات این چنینی در اینترنت به سلامت جامعه و بهداشت رفتار جمعی در خصوص اعتیاد کمک کنیم.
* آیا اعتیاد زمینه ژنتیکی دارد و اعتیاد یک فرد مبتلا به بیماری اعتیاد به ما چه میگوید؟
خیر! اعتیاد زمینه ژنتیکی ندارد و تاکنون هیچ مرکز علمی نه در ایران و نه خارج از ایران این را تأیید نکرده است. بیماری اعتیاد در خانواده و محیط پیرامون که تأثیر مستقیم و غیرمستقیم روی شخصیت فرد معتاد میگذارد، ریشه دارد و باعث ورودش به این وادی خطرناک میشود. البته حس کنجکاوی، زندگی لاکچری و بیخیالی فردی از ورودیهای وادی اعتیاد هستند. در بسیاری از مواقع مشاهده میشود که پدر و مادر و فرزندان با هم مصرف میکنند و باعث ترغیب متقابل یکدیگر به این امر میشوند. اعتیاد بهگونهای بیان یک درد هضم نشده، یک سکوت شکسته نشده، پاسخ به حرفهای قورت دادهشده، رفتارها و علایق سرکوبشده و عشقهای پنهان یا شخصیت از درون شکستخورده است. همانطور که عرض کردم، اعتیاد یک بیماری و معضل اجتماعی است که کلیت جامعه را دربر میگیرد و باید نگاهی سیستمی به آن داشت. متأسفانه بسیاری از انسانها از افراد معتاد فراری هستند، بدون اینکه به این واقعیت توجه داشته باشند که اعتیاد جرم نیست و فرد معتاد را نباید مجرم تلقی کرد. این نگاه تهدیدآمیز اغلب واکنشی منزوی کننده به همراه دارد.
*مسلماً اعتیاد در جهان سنتی و جهان مدرن از نظر مفهومی متفاوت است، نظر شما در این باره چیست؟
من فکر میکنم که اصطلاح جهان سنتی و جهان مدرن ساخته ذهن روشنفکران غربی برای تحکیم جایگاه خود در جهان است که در کشور ما نیز بیتأمل کپیبرداری شده است. این اصطلاح بار ایدئولوژیکی دارد و نشانگر دو جهان فراتر و فروتر در ابعاد وسیع است. جامعه سنتی در ادبیات غرب ترسیم یک جامعه بسته، عقبافتاده، خرافاتی و ضد علم و دانش است. هیچ کدام یک از این پارامترها در مورد ایران مصداق ندارد، در حالی که جامعه مدرن، نماد یک جامعه باز و صنعتی است که بنیان آن را آزادی و انساندوستی تشکیل میدهد. این ادعاها نسبی است. اجازه بدهید که در اینجا وارد این بحث نشویم. آنچه میتوان بهعنوان یک تفاوت فرهنگی ممکن بین ایران و آلمان که حوزه کاری من است، در نظر گرفت، اعتیاد نیست، بلکه نوع مصرف مخدرهاست. در ایران بهعنوان یک کشور اسلامی مصرف مشروب، همان طور که در قرآن آمده است، حرام قلمداد میشود، در آلمان مصرف مشروب محدودیت قانونی ندارد، در حالی که مخدرهای آزمایشگاهی در هر دو کشور منع قانونی دارند.
*چند نوع مواد مخدر وجود دارد؟
مخدرها را میتوان به دو نوع طبیعی و آزمایشگاهی تقسیم کرد. مخدر طبیعی اشکال بسیار متفاوتی دارد که ترکیب آنها با یکدیگر قدرت تخریب آن را بهطور فزایندهای افزایش میدهد. تریاک (خشخاش)، کانابیس (شاهدانه) و کوکائین (کوکا) از مهمترین مواد مخدر طبیعی هستند. مرفین از مشتقات تریاک است و هروئین از ترکیبات مرفین به دست میآید، درحالی که کراک-هروئین با مزه سرکه مانندش از هروئین گرفته میشود. کانابیس (ماریجوانا) که حشیش هم از آن گرفته میشود، از گل، برگ، ساقه و دانه گیاه شاهدانه به دست میآید. "مخدر شیمیایی" یا آزمایشگاهی هم اَشکال بسیار متفاوتی دارد. یکی از مخدرهای آزمایشگاهی شیشه (مت آمفتامین) است که میتوان آن را در هر آزمایشگاه سیاری تولید کرد. اِل اِس دی که از اسید لوسریک گرفته میشود و اِکستاسی که میتوان بهصورت پودر مصرف کرد یا بهصورت قرص و حب قورت داد. بسیاری از بیماران مبتلا به اعتیاد چندمصرفه هستند و هم مخدرهای طبیعی هم آزمایشگاهی یا هر دو را همزمان مصرف میکنند.
*عوارض این مخدرها جدای از لذتها کوتاهمدت پس از مصرف چیست؟
استعمال مواد مخدر طبیعی و آزمایشگاهی عوارض جانبی به همراه دارد. از شایعترین عوارض ثبت شدۀ جانبی مصرف این مواد، البته در مواد آزمایشگاهی بهصورت چشمگیری بیشتر، نشاط آوری و هیجانآوری، پرحرفی، بیخوابی، سوءتغذیه و کاهش وزن، بدخوابی مزمن، بیاشتهایی، حس لذتجویی سریع، بهتزدگی دیداری، سرگیجه و منگی، اختلال حافظه، زوال تدریجی مغز، کوررنگی و بدفهمی گفتگویی، تاری دید، تنگی حدقه چشم، کماشتهایی یا پراشتهایی، بیقراری، تندی تنفس، احساس گُرگرفتگی، اختلال در فشارخون، افزایش ضربان قلب، فشار قفسه سینه، اِغما، ایست تنفسی، لرزش دست و سستی پاها، چابکی کاذب، تعریق، اضطراب، گرفتگی عضلانی، خشکی مخاط دهان، حیرتزدگی نسبت به صداهای پیرامون، عدم تعادل روانی و اختلال شخصیتی کوتاهمدت، حرکات جنونآمیز، توهم شنوایی، توهم بینایی، هذیانگویی، بدبینی کشنده، توهم پرواز که معمولاً باعث مرگ سریع بیمار میشود، قفل شدن فکها، افزایش و بیپروایی جنسی، عقیمی جنسی و اختلال خطرناک در امور جنسی، ترس و روانپریشیهای مختلف روانی است. بنابراین، دامنه عوارض ناشی از مصرف بسیار گسترده است.
در کنار این حالتهای روانی بیمارگونه و مخرب میتوان از افزایش صدمات ژنتیکی، آبسه مغزی یا اِپی دورال، عفونت لثه و رنگ گرفتن دندانها، انسداد ناگهانی رگهای ریه، عفونت ریه، اسهال استفراغ، ایدز ناشی از استفاده سرنگهای یکدیگر، بیماریهای خونی، هپاتیت و آسیبهای کبد و کلیه، عوارض قلبی و عروقی و سرطان نام برد. یکی از دلایل خشونت ناشی از استعمال مواد مخدر سبک و سنگین چه نوشیدنی، کشیدنی، تزریقی یا استنشاقی؛ عبور از همین پرده حُجب و حیا و شرم درونی است که انسان را گستاخ و بهصورت غیرقابلباوری خطرناک میکنند. انواع کودکآزاری، همسرآزاری و غفلت از اعضای خانواده و مشکلات ناشی از این خشونتها در همین حالت به وجود میآید. درواقع این حالتها باعث کاهش کیفیت روابط میشود و به بیکفایتی والدین و طلاق و مشکلات شغلی میانجامد. هنجارهای ضداجتماعی مثل آزارهای اجتماعی، نزاعهای خانوادگی، زورگیری، چاقوکشی خیابانی، قتل و خودکشی از حالتهای جنونآمیزی هستند که خود را اغلب قبل از مصرف در حالت خماری و بعد از مصرف در حالت اختلال شخصیتی و "خودفراموشی" بروز میدهند. این حالتها زمانی تشدید میشوند که فرد از مرز تک مصرفی عبور میکند و چند مصرفی میشود، مثل مصرف همزمان مشروبات الکلی، خوردن قرص و مصرف شیشه.
*چه اتفاقاتی معمولاً در حالت نشئگی یا خماری میتواند برای فرد بیمار و اطرافیانش ایجاد خطر جدی کند؟
ساختار شخصیتی بیمار مبتلا به اعتیاد را دو بعد متفاوت و متناقض تشکیل میدهد که زندگی کردن با آنها را با چالشهای جدی و پرمخاطره روبرو میکند. یکی اینکه بسیاری از آنها در حالت خماری اغلب بهطور کامل غیرقابلپیشبینی، تندخو و بدرفتار میشوند. علائم بارز خماری، خمیازه و عطسههای غیرارادی، آبریزش از چشم و بینی همراه با دلپیچه و بیرونروی، احساس سرما و رعشه، اضطراب و استرس، بیقراری و بیخوابی، اسپاسم عضلانی و درد استخوانی است. این حالتهای اضطراری تنها با کشیدن، نوشیدن، استنشاق یا تزریق مواد مخدر طبیعی یا آزمایشگاهی برطرف میشوند. در این حالت برای دستیابی به مواد و رفع خماری دست به هر کاری میزنند، حتی فروش فرش و لوازم خانه و اگر لازم باشد تنفروشی یا ناموس فروشی هم میکنند، بدون اینکه اختیاری در رفتار خود حس کنند. دیگر اینکه عکس این رفتار پرمخاطره را بعد از مصرف در حالت نشئگی از خود بروز میدهند. بسیاری از آنها در این حالت بسیار متواضع و خوشخلق میشوند و اغلب ملایم و دلسوزانه برخورد میکنند. این نوسانهای صدوهشتاد درجهای در حین خماری و رفتارهای متغیر و غیرمتعارف عرصه را برای اعضای خانواده بسیار تنگ و خشونتزا میکند، بهطوریکه آرامش و همزیستی در کانون خانواده بیمعنا میشود.
*علت گرایش به مواد مخدر چیست؟
ایجاد و بروز اعتیاد میتواند دلایل بسیار متفاوتی داشته باشد. یکی از دلایل آن کنجکاوی در همه سنین است. جوانانی که از طریق همکلاسیها و دوستانشان به دورهمیهای مختلف دعوت میشوند، اغلب تلاش میکنند همتای خوبی برای دوستان بزرگتر خود باشند. به همین دلیل برای مورد تمسخر قرار نگرفتن دست به مصرف میزنند یا به تقاضای آنها نه نمیگویند. کسانی هم هستند که به علت روزمرگی، بیحوصلگی و بیکاری با دوستان ناباب دور هم جمع میشوند و دست به مصرف مشروبات الکلی و مخدرهای کشیدنی، استنشاقی یا تزریقی میزنند. نکته مورد توجه این است که آنها در این لحظه سرنوشتساز بههیچعنوان به عواقب عمل خود نمیاندیشند و بهگونهای "مست شرایط" هستند و در پوست خود نمیگنجند، زیرا خود را مورد تأیید دیگران مییابند. ولی فراسوی این مسائل، دلایلی اساسیتر با عقبهای بنیادین میتوانند باعثوبانی روی آوردن به اعتیاد شوند. کسی که شغلی ندارند یا شغل خود را از دست میدهد و از حمایتهای اجتماعی هم بهرهمند نمیشود، بیشتر مستعد گرفتاری انواع بیماریها روانی و آسیبهای اجتماعی و گرفتار شدن در دام اعتیاد میشود. فقر هم در کنار بیکاری در ایجاد اعتیاد نقشآفرینی میکند و روی نشاط جامعه تأثیر مستقیم میگذارد، تأثیری که میتواند موجودیت جامعه را با چالشهای جدی و پایدار روبرو کند.
*شما در ابتدای بحث فرمودید که به بیماری اعتیاد باید نگاهی سیستمی داشت. پاسخ شما بهعنوان یک رواندرمانگر اعتیاد به مولدهای اعتیاد با تکیه به این نگاه چیست؟
اگر اعتیاد را به کنجکاوی یا بیکاری محدود نکنیم، گامی درست به سمت فهم روشمند پیشینهشناسی اعتیاد برداشتهایم. عقبهشناسی و روانشناسی اعتیاد و بررسی ساختار شخصیتی بیماران اعتیادی در کانون خانواده و محیط زندگی دوران کودکی آنها به ما کمک میکند که به شناخت اولین سنگبناها، دیوارها و پردههای درونی در دوران کودکی شخص معتاد برسیم. بسیاری از مصیبتهای ما انسانها ریشه در پشت این پردهها دارد. به همین دلیل نگاه به اعتیاد باید در همه زمینهها نگاهی سیستمی باشد. انسانها سرگذشتی تلخ و شیرین دارند که نوع شخصیت آنها را میسازد.
دلیل روی آوردن به اعتیاد میتواند ریشه در تعرض رحِمی یا مقعدی در دوران نوجوانی یا جوانی باشد که روح فرد را بهطور مداوم آزار میدهد و عزتنفس او را به صفر میرساند. طبیعی است که مرور و یادآوری و فکر کردن به گذشته تلخ در این قربانیان بیرحمیهای زندگی، احساس بیهودگی و بیارزشی به وجود میآورد و راه ورود آنها را به دنیای مرگبار اعتیاد هموار میکند. کسی که عزت نفس در درون خود ندارد، غیرقابل پیشبینی میشود و ممکن است که هر لحظه دست به کاری پشیمان کننده و زیانبار بزند. عزتنفس و خودباوری درواقع سیستم ایمنی روان را تشکیل میدهند. وقتی که عزت و اعتماد به نفس به دلیل چنین شکستهایی از بین بروند، انسان نسبت به موجودیت خود بیتفاوت میشود و میتواند دست به هر کاری بزند.
تجربه کاری من نشان داده است که اعتیاد، پاسخ به یک جراحت و پارگی روان و سرخوردگی شخصیتی است که ریشه در عمق زندگی و نوع بودن فرد مبتلا به اعتیاد دارد. ریشه اعتیاد را میتوان تا پایه و اساس فرآیند جامعهپذیری و شکلگیری شخصیت، در سکوتهای ناشی از مرگ زودرسِ خودباوری، عزتنفس و احساس تعلق خانوادگی و اجتماعی دنبال کرد. اعتیاد، فریادهای خاموش تجربیات تلخ زندگی است که فرد مبتلا به بیماری اعتیاد پاسخ و علاجی برای آن ندارد. برای بررسی تحلیلی ظهور بیماری اعتیاد باید از بدو رودررویی با فرد مبتلا به اعتیاد، چند بعدی اندیشه کرد و فاکتورهای مختلف را بههم پیوسته دید و کالبدشکافی کرد، زیرا با هم در یک رابطه علت و معلولی قرار دارند. نوع نگاه و روش رواندرمانی برای عبور از اعتیاد باید از صفر تا صد پیشگیرانه باشد: بُعد و بافت خانوادگی، بُعد و بافت شرایط محیطی، بُعد و بافت شرایط اجتماعی، خمیره فردی فرد مبتلا به بیماری اعتیاد، امکان ایجاد شرایط شغلی، بُعد سمزدایی و گذراندن دوران رواندرمانی. البته این مراحل باید بهطور همزمان صورت بگیرند تا فرد مبتلا به اعتیاد در هیچ حالتی احساس تنهایی نکند.
*آیا می توان نتیجه گرفت که نقش تربیت در زندگی بسیار حیاتی محسوب میشود؟
بله! همینطور است. کانون خانواده اولین رکن تربیت انسان محسوب میشود. والدین هم در روشن کردن استعدادها هم در خاموش کردن آنها نقش ایفا میکنند. والدین به فرزند اولین گامهای آشنایی با زندگی را نشان میدهند و به او میآموزند که فکر چیست، عاطفه چیست و عشق و علاقه در زندگی و روابط چه معنایی دارد. والدین در اصل پل بین خانواده با محیط پیرامون، خویشاوندان و جامعه هستند. خانواده در امتداد این مسیر به فرزند خود تکلم و خودباوری را میآموزد، معنای اعتماد به نفس را یاد میدهد و به او با رفتار، پندار و گفتار سنجیده این عزتنفس را تزریق میکند تا واکسینه شود و بتواند در جادههای زندگی از خود دفاع کند.
در نظر بیاورید که چه اتفاقی خواهد افتاد، اگر والدین نقش خود را در مدیریت خانواده، تربیت و اجتماعی پذیری فرزند خود درست ایفا نکنند و از مسئولیت خود به دلایل متفاوت سر باز بزنند یا قادر به اجرای مسئولیت خود نباشند. این کاستی قطعاً، اگر موارد استثنائی را فاکتور بگیریم، در انتخاب روند و مسیر زندگی فرزند تأثیر مستقیم خواهد داشت. فرزند نیاز به تکیهگاه دارد، نیاز به هدایتگر و مدیری دارد که مدبر است. فرزند، نیاز به آغوشی امن برای پناه آوردن به آن در شرایط سخت را دارد.
فرض کنید که والدین احساس مسئولیت درونی به فرزندان خود ندارند، کتک میزنند، تهدید میکنند، آنها را از خانه بیرون میکنند، به پلیس از آنها شکایت میکنند، آنها را در سن کم به دست اینوآن میسپارند که سنشان از آنها بیشتر است، آنها را از خانه فراری میدهند، بهطوریکه آنها شبهای متوالی را در خانه اینوآن صبح میکنند. در چنین شرایطی فرزند بهطور ناخودآگاه برای به دست آوردن این عشق و علاقه و عاطفه که والدینش قادر به دادن آن نبودهاند، به دیگری رجوع میکند.
بدیهی است که فرزند در چنین شرایطی علاقه خود را برای تحصیل و آیندهای روشن از دست میدهد و روزبهروز بیاعتناتر نسبت به موجودیت خود میشود، زیرا هیچ تکیهگاهی در کانون خانواده جز جنگ و دعوا نمیبیند، او با تجربیات سخت و تلخ پروسههای مختلف زندگی آموخته است که در خانه کسی منتظر او نیست، جز پدر و مادری که چوب و شلاق میزنند، نفرین میکنند و بدترین چیزها را برای او در حالت عصبانیت آرزومند میشوند. نفرینهایی مثل الهی بری برنگردی، الهی که تکهتکه شوی، بری زیر کامیون، من همیشه نابودی تو را میخواهم، رفتارهایی هستند که بسیاری از والدین از خود بروز میدهند، بدون اینکه قدرت تخریب رفتار خود را درک کنند.
یکی از دلایل اینگونه رفتارهای نابهنجار این است که این والدین اغلب والدینی داشتهاند که با آنها چنین رفتار نابودکنندهای داشتهاند. آنها درواقع قربانی قربانیان خانوادههای خود هستند که امروز فرزندانشان قربانی رفتار آنها هستند. در اینجا یک نوع "نابهنجاری تبدیل به سنت شده" برجسته میشود که مولد بسیاری از مشکلات اجتماعی است. انحرافات و رفتارهای غیرمتعارف که اعتیاد هم یکی از آنها است، اغلب در همین مرحله که فرزند تکیهگاهی ندارد، از خانه میگریزد و ناخودآگاه دنبال جایگزینی میگردد، شکل میگیرند و خود را آرامآرام بروز میدهند.
بدیهی است که اینگونه نوجوانان و جوانان، مبتلا بهنوعی "ازخودبیگانگی خانوادگی و اجتماعی" میشوند و "با غریبه بودن" یا به عبارتی "با-افراد-مسئله دار-بودن-را" به کانون خانواده ترجیح میدهند و دردها و زخمهای درون خود را با مصرف مشروبات الکلی، داروهای روانگردان و مخدرهای نابودکننده سرکوب میکنند.
نوجوانان و جوانانی که چنین تجربیات تلخی را در زندگی کردهاند، نگاه بسیار پردرد و پیچیدهای به خود و زندگی دارند و لاجرم ممکن است هم شخصیتی کاملاً غیرقابل پیشبینی در ضمیرشان به وجود بیاید و هم برای خودشان و هم برای دیگران خطرناک شوند. از خشونتهای خیابانی گرفته، تا قتل و تجاوز و سرقتهای گوناگون، همه این موارد دلیلهای درونی و پیشینهای دارد. فقر را نمیتوان تنها دلیل این نابهنجاریها تلقی کرد. وقتیکه در مراکز درمانی اعتیاد با افراد مبتلا به این بیماری صحبت میکنیم و آنها هم در و پنجره روح و روان خود را باز میکنند، متوجه میشویم که تقریباً نودوپنج درصد آنها از این مسیر پر از پرتگاه و آتش عبور کردهاند و به "خودفراموشی" کامل رسیدهاند. کسی که به خودفراموشی برسد، دیگر فرقی بین مرگ و زندگی نمیتواند قائل شود، زیرا خود را از درون شکستخورده میپندارد. قطعاً در این مسیر، فقر خانوادگی و بیکاری فردی مزید بر علت میشوند و به فرآیند خودفراموشی او سرعت و وسعت میبخشند.
حرف من این است که بیماری اعتیاد اغلب ریشهای به درازای سن بیمار مبتلا به اعتیاد دارد، ریشهای که میتوان آن را تا عمق فقر خانوادگی و احساس سرخوردگی فرد دنبال کرد. لذا هرگز نباید نقش والدین، شرایط محیطی و کانونهای اجتماعی را در شکلگیری شخصیت، بیداری اخلاق و درمجموع تکامل سازمان وجودی انسان نادیده گرفت. نوجوانان و جوانانی که در کانون خانواده به خاطر بیسوادی، کمسوادی، بیتوجهی یا کمتوجهی از معنا و مفهوم زندگی و خطرهای محیطی و اجتماعی چیزی نیاموختهاند، اغلب طعمه محیط پیرامونش میشوند و سخت میتوانند خود را از لایههای مختلف اجتماعی سلامت عبور دهند و هدفمند زندگی کنند، لذا باید روی آوردن جوانان و بزرگسالان را به اعتیاد، حال چه مصرفی و چه رفتاری، ریشهای مورد بررسی قرار داد تا بتوان مشکل را ریشهای حل کرد. دلیل اینکه چرا به چنین کار پرمخاطرهای روی میآورند و خود را وارد دور باطلی میکنند که درنهایت به مرگ میانجامد، تسکین همان دردهایی است که از دوران کودکی در جانشان حمل کردهاند و نمیدانند که چگونه با آن همه درد و رنج که مثل آتشفشان در درونشان میغرد و میسوزاند، زندگی کنند. این درد پایدار و بهبود نیافته به مرور زمان باعث افزایش مصرف دارو، مشروبات الکلی یا مواد افیونی میشوند که با هر بار مصرف، زمان از دست میرود و فرد یک گام به نابودی خود نزدیکتر میشود.
*علم جدید در ترک اعتیاد به چه نتایجی دست یافته است؟
علم جدید به هیچ نتیجهای درزمینۀ درمان اعتیاد نرسیده است. هیچ دارویی جز داروهای مسکن معمول که خود نیز اگر زیاد مصرف شوند آسیبزا میباشند، وجود ندارد. برای درمان اعتیاد تجویز قطعی وجود ندارد و اگر دارو درمان آور بود، قطعا این معضل ریشه کن می شد. همانطور که عرض کردم، این بیماری ریشهدار است و نمیتوان با سمزدایی، دارودرمانی و ایجاد اشتغال و حرفهای قشنگ نابودش کرد. روند درمان بیماری اعتیاد، چه مخدری و چه غیر مخدری، نیاز به صبر و شکیبایی و رواندرمانی عمیق و سیستمی دارد، دارو باید تنها برای رفع دردهای ناشی از آسیبهای جسمی و گاها کلافگی روانی تجویز شود. بیمار باید در روند رواندرمانی حرفهای نزده خود را بزند و به پاسخی قابلقبول برسد تا بتواند زندگی کردن با مشکلات خود را بیاموزد. حرف من این است که هیچ نوع اعتیاد بدون روان درمانی سیستمی و درازمدت شانسی برای درمان واقعی ندارد، لذا منظور من در اینجا تنها مصرفکنندگان تفننی و کنترلی نیستند، بلکه مصرفکنندگان مطلق اعتیادی نیز میباشند که نیاز به چنین رواندرمانی دارند. اینگونه افراد مراحل تفننی، و کنترلی مصرف را در درازمدت یا کوتاهمدت طی کردهاند و اکنون در فازی بسر میبرند که اعتیاد در وجود آنها شکلگرفته و سیستم مدیریتی رفتار و پندار کاملاً از کنترل فرد خارج شده است. در این حالت مغز هیچ فعالیت صحیحی ندارد و کلیه سیستم ارگانیک بدن بهم ریخته و در حال زوال و اضمحلال است که اگر جلوی آن گرفته نشود، فرد مبتلا به بیماری اعتیاد را به نابودی خواهد کشاند.
*آقای پرفسور! سمزدایی چگونه صورت میگیرد و کدام روش را میتوان بهترین روش قلمداد کرد؟
اولین گام رودررویی با بیماری اعتیاد و آغاز مراحل مختلف رواندرمانی، مراجعه به یک مرکز سمزدایی است. سمزدایی عبارت است از یک مداخله درمانی برای پاک کردن بدن و سیستم بیولوژیک صدمهدیده فرد مبتلا به بیماری اعتیاد از وابستگی به مخدرهای طبیعی و آزمایشگاهی. سمزدایی را بسیاری از افراد غیرحرفهای با سیستم دیالیز یا تعویض کامل یا تصفیه خون افراد اشتباه میگیرند و بر این اعتقاد هستند که این کار باعث خروج قطعی و دائمی سم از شریانهای بیمار مبتلا به اعتیاد میشود و به "سلامتی رساندن جسمی" او سرعت میبخشد.
یکی از روشهای سمزدایی "سبک سقوط آزاد" بهطور یکباره" یا "سمزدایی یابویی" است. این روش که بسیار پرمشقت و آزاردهنده برای بیمار است، هشت تا چهارده روز بدون مصرف داروهای جایگزین، مثل متادون و ترامادول یا داروهای آنتاگونیستی مثل نالترکسون یا کلونیدین به طول میانجامد. بیمار پس از پشت سر گذاشتن این پروسه، هیچگونه خماری از خود بروز نمیدهد، بدون اینکه داروی جایگزین مصرف کند.
روش سوم "سمزدایی کلونیدینی" نام دارد. این دارو ضد فشارخون است و مثل مسکن عمل میکند و برای کاهش علائم ترک در فرآیند سمزدایی بکار گرفته میشود. بر اساس این روش فرد مبتلا به بیماری اعتیاد مصرف مواد سنگین را قطع میکند و بهجای آن از کلونیدین بهعنوان جایگزین استفاده میکند. این باعث میشود که از یکسو دردهای ناشی از ترک و خماری کاهش پیدا کنند و از سوی دیگر گرفتگی عضلانی، بیقراری، اضطراب، تعریق، درد عضلانی یا آبریزش بینیاش بهتر مدیریت شود.
نوع چهارم "سمزدایی سرپایی" است که با متادون و بوپرنورفین صورت میگیرد. متادون و بوپرنورفین ازجمله داروهای مسکن مثل مورفین، هروئین و کدئین میباشند و عمدتاً برای درمان بیماران مبتلا به اعتیاد استفاده میشود. کارکرد اصلی و اساسی متادون درمانی یا نورفیندرمانی، بازدارندگی آن است. ضمناً از بروز علائم ترك مواد مخدر جلوگيرى میکند و میزان وسوسه درونی مصرف را کاهش اساسی میدهد. اگر این روش بهطور حرفهای در یک مرکز درمانی و ترک اعتیاد صورت بگیرد، روشی مقبول میتواند باشد.
روش پنجم "سمزدایی بالینی" است. بیمار در این حالت با بستری شدن در کلینیک ترک اعتیاد با مصرف داروهای نالوکسان برای رفع تضعیف تنفسی ناشی از اعتیاد و نالترکسان برای قطع وابستگی، آرامآرام مورد سمزدایی قرار میگیرد. یکی از کارکردهای این داروها عملکرد آنتاگونیستی آنها به معنای دفع و خنثی کردن سریعتر مورفین از بدن بیمار است. این روش فرآیند سمزدایی را تدریجی میکند و تیم درمانی باید بیمار را مرتب کنترل کند.
روش ششم ترک اعتیاد "سمزدایی سریع یا تحت پوششی" است که در آن از داروهای آنتاگونیست مثل نالترکسون استفاده میشود که باعث سرعت بخشیدن به روند دفع مورفین از بدن میشوند. با این روش بیمار بهطور کوتاهمدت در مرکز درمانی تحت نظر تیم پزشکی قرار میگیرد و به او در حالت بیهوشی دوزهای بالای داروهای آنتاگونیستی و داروهای جایگزینی تزریق میشود. البته این روش به علت دوزهای بالا به بدن در حالت بیهوشی شوک مضاعف وارد میکند و بیخطر نیست و نمیتواند باشد.
روش هفتم را میتوان "ترک اعتیاد تدریجی" نامید که اهرمها و موتور تحقق آن را تصمیم، انتخاب و اراده مبتنی بر عمل فرد بیمار تشکیل میدهند. او در یک بازه زمانی مشخص و پلهپله میزان همه موادی را که مصرف میکند، تحت نظر متخصصین بهطور تدریجی کاهش میدهد. سمزدایی تدریجی معمولاً هفت ماه به طول میانجامد، بهطوریکه در این حیطه زمانی مصرف همه مخدرها به صفر میرسد. کارکرد اصلی سمزدایی خروج بدون عارضه سموم ناشی از مخدرهای طبیعی و آزمایشگاهی از بدن فرد بیمار و رفع وابستگی جسمی و روانی اوست.
*آیا سمزدایی خطرناک است؟ این کار کجا صورت میگیرد؟
همانطور که چند بار اشاره کردم، سمزدایی پروسه بیخطری نیست. یکی از خطاهای افراد غیرحرفهای که معمولاً از خویشاوندان و دوستان فرد بیمار میباشند، این است که برای سمزدایی به بیمارستان یا مراکز سمزدایی مراجعه نمیکنند، بلکه خودشان برای این کار به روشهای سنتی و نادرست و خشن مبادرت میورزند که اغلب یا به مرگ بیمار ختم میشود یا مشکلات اساسی جسمی و روانی برای او ببار میآورد. جدای از شوکهای قلبی و مغزی، خطر بروز شدید اسهال استفراغ، هذیانگویی، پرحرفی، بیاشتهایی، مشکل تنفسی، خشم و خشونت، ترسهای کوچک و بزرگ وجود دارد. برای کار سمزدایی، کمپها و کلینیکهای تخصصی در اغلب شهرهای کشور وجود دارد. سمزدایی باید بهطور صددرصد زیر نظر افراد متخصص، یعنی پزشک درمانگر، روانشناس مجرب و مددکاران اجتماعی باتجربه صورت بگیرد. لازم به یادآوری است که بعضی از بیماران به خاطر تجربه قبلی خود یا پیشنهاد دیگران قبل یا بعد از سمزدایی به درمانهای مکمل مثل هیبنوتیزم، هومیوپاتی، طب سوزنی، طب سنتی مثل گیاهدرمانی مبادرت میورزند. البته بعید است که این روشها بتوانند جایگزین مناسبی برای رواندرمانی سیستمی و کارای اعتیاد باشند.
*کار شما بهعنوان روانشناس اعتیاد از کی شروع میشود، قبل یا بعد از سمزدایی؟ میتوانید در مورد روش رواندرمانی خود بیشتر توضیح بدهید؟
عبور موفق بیمار از مرحله سمزدایی او را قادر خواهد کرد که با کمک رواندرمانگر اعتیاد از سرچشمههای انرژی درونیاش استفاده کند و پلها و مخروبههای گذشته را پشتسر بگذارد و به خوداتکایی رفتاری، احساسی، و پنداری برسد و حتی قادر به خودکاوی سیستمی شود. کار من بهعنوان رواندرمانگر اعتیاد از همان لحظات اول ورود بیمار به کلینیک یا کمپ در کنار پزشک شروع میشود. همه تصمیمات در کارگروه گرفته میشود. من فکر میکنم کسانی که کودکی نمیکنند و بهطور زودرس کمکخرج خانواده میشوند و در امتداد تحقق این نقش با تکدیگری و کارهای پست و پرمخاطره دستوپنجه نرم میکنند، یکی از ابعاد مهم زندگی خود را که همان "کودکی کردن" است، فراموش میکنند. این کاستی ساختاری اغلب گریبان آنها را خواهد گرفت و مشکلات اساسی برای آنها به وجود خواهد آورد. کسانی که کودکیشان بین "تحقیر و التماس و تنبیه و ابراز وجود" گم میشود و سایه سنگین آن جلوی رشد و شکوفایی استعدادهای آنها را میگیرد، ازجمله کسانی هستند که در معرض خطر اعتیاد قرار دارند. من در خصوص دلایل بروز اعتیاد در ایران و آلمان مطالعاتی داشتهام.
بازپروری و علاج آهستهآهسته و گامبهگام اختلالاتی که برشمردم فقط میتواند با سمزدایی فرد مبتلا به بیماری اعتیاد و تحت درمان قرار گرفتن فشرده و بالینی او در بخشهای توانبخشی حرفهای تحت نظر روانپزشک و روانشناس آغاز شود. یکی از مصیبتهای ناشی از کلیت صدمهدیده جسم و روان این است که عقل و احساس و ادراک فرد معتاد تعطیل میشود و او را شرطی میکند.
نخستین گام پس از سمزدایی و آغاز رواندرمانی سیستمی، اعتراف درونی و مبتنی بر عمل فرد مبتلا به معتاد بودن خود است. او باید با جسم و روان خود و تمام تاروپودش به این شناخت برسد که در دام هیولایی افتاده است که فرار و خروج از آن نهتنها صبر و شکیبایی میطلبد، بلکه مشروط به پذیرش تحمل و استقامت در مقابل دردهای ناشی از این مسمومیت مرگبار است. او باید به خودش قول بدهد که دنبال تغییر برنامه ذهنی خود است و در امتداد تحقق این هدف با وسوسههای فریبنده و لغزشهای شکننده و کشنده روبرو خواهد شد و به آنها "نه" خواهد گفت.
گام دوم، همکاری عملی با پزشکان، روانشناسان و مددکاران اجتماعی بهعنوان کسانی است که خیر و صلاح او را برای بازگشت به زندگی میخواهند و برای تحقق آن از هیچ کمکی دریغ نمیکنند. رابطه رواندرمانگر و بیمار باید تنگاتنگ و صادقانه باشد. رواندرمانگر باید در کلیه مراحل بر اساس شرایط احساسی، محیطی و شخصیت فردی بیمار عمل کند و در همه شرایط، از دوران سمزدایی تا مراحل تحمل فشارهای ناشی از دردهای روانی و جسمی ناشی از ترک مواد مخدر همراه و همدرد او باشد. این همگامی باید تا مراحل بازگشت به اجتماع، کارجویی و ثباتسازی در زندگی و اشتغال فرد معتاد ادامه پیدا کند.
در گام سوم بیمار به بیماری خود در مقابل خانواده خود اعتراف میکند و میگوید که با تمام وجودش و جدیت تمام دنبال ترک و رهایی از چنگال اعتیاد است. این اعتراف باعث میشود که یک حس اعتماد مجدد و اتحاد پایدار در کانون خانواده به وجود بیاید. آنها قادر خواهند بود با انرژی تولیدشده از این اتحاد ایجادشده موانع را برای روشن شدن چراغ زندگی فرد بیمار بردارند تا آیندهای عاری از اعتیاد گامبهگام ممکن شود. کسی که نمیداند اعتیاد چیست و درک درونی از این بیماری ندارد، هرگز نخواهد توانست به فرد بیمار کمک کند. رواندرمانی سیستمی اعتیاد، به این واقعیت واقف است و اطرافیان را آموزش میدهد.
گام چهارم حضور پیدا کردن بیمار در مکانهایی است که او در دوران خیابانخوابی، کارتونخوابی، زیرپلهخوابی، گورخوابی، پارکخوابی یا مخروبهخوابی و مکانهایی دیگر مواد مخدر مصرف کرده است. این کار باعث درگیر شدن مستقیم فرد مبتلا با گذشته پردرد خود میشود و او را ترغیب میکند که در پروسۀ به سلامت رساندن جسم و بهداشت رفتارش مشارکت فعالتر داشته باشد و خود را موجود بیارزش و ناتوان تلقی نکند. او میآموزد که در این مسیر با کمک روانشناس احساس موفقیت میکند تا بتواند انرژی و انگیزه لازم را با بیدار کردن سرچشمههای درونیاش ایجاد کند. او با کمک روانشناس همه مراحل گذشته خود را مرور میکند، ورق میزند، مکث میکند، گریه میکند، فریاد میزند تا کمکم به آرامش برسد. او ناگفتههای خودش را آنطور که شرایطش میطلبد بیان میکند. تخلیه گذشته یکی از اساسیترین گامهای رواندرمانی اعتیاد است.
همه این تدابیر و تصمیمات باعث میشوند که هم فرد مبتلا به بیماری اعتیاد و هم خویشاوندان محیط پیرامونش به یک شناخت قابلتوجه از این بیماری برسند. همه باید درک کنند که اعتیاد یک بیماری پیشرونده است که مثل مار در وجود فرد مبتلا میخزد و نیش میزند. انقطاع آرامآرام این روند را میتوان با روشنگری و اتحاد همهجانبه با بیمار و تصمیمات درست میسر کرد.
*شما در ایران و آلمان تحقیقات مفصلی در زمینۀ بروز و درمان اعتیاد داشتهاید، با این مطالعات و بررسی آنها به چه شناختی رسیدید؟
همانطور که در ابتدای بحث عرض کردم، مدتها قبل از اینکه روانشناسی را تبدیل به یکی از حوزههای اصلی کاری علمی خود قرار دهم، به این سؤال فکر میکردم که دلایل بروز اعتیاد چه میتواند باشد، درحالیکه مصرفکنندگان بر اساس تجربه فردی خود بهخوبی میدانند که مرگ آخر خط اعتیاد است. به همین دلیل مطالعات صورت گرفته پنجاه سال گذشته را به زبان فارسی و آلمانی تهیه کردم و به مطالعه آنها پرداختم. جا دارد که از آقای علیرضا طاهری، مدیر عامل محترم سرای احسان که یک مرکز خیریه نگهداری و بازتوانی بیماران روانی مزمن است تشکر کنم. ایشان با همکارانشان به پروژه من در ایران بسیار حرفه ای کمک کردند و در بازدیدها همراه من بودند. بدون همیاری آقای طاهری این پروژه در ایران هیچ شانسی برای تحقق نداشت. نتایج این پروژه بزودی در آلمان منتشر خواهد شد و ترجمه آن در دستور کار قرار خواهد گرفت.
تصور من از همان ابتدای تحقیقاتم این بود که در وجود انسان یک "سر سویدا"، یعنی یک نقطه حرکت دهندهای وجود دارد که اگر خاموش شود یا در مراحل مختلف زندگی آسیب جدی ببیند، انسان توان استفاده از سرچشمههای درون خود را رفتهرفته از دست میدهد و مبتلا بهنوعی وادادگی درونی و فروریختگی شخصیتی با عواقب پشیمان کننده میشود. برای حصول اطمینان از این نظریه تمرکز من تماموقت روی فهم وضعیت خانوادگی، نوع تربیت خانوادگی، اجتماعی، مدرسه و آسیبهای روانی دوران کودکی، میزان حسرتها و شکستهای زندگی، نوع و میزان مصرف مواد مخدر، مسائل اقتصادی در مراحل مختلف زندگی، تجربیات دردناک و آسیبزننده در سنین جوانی، سوءاستفاده جنسی احتمالی در دوران کودکی، نوجوانی یا جوانی و رابطۀ آنها با اعتیاد در دو کشور ایران و آلمان قرار داشت. برای تحلیل سببشناسی اعتیاد، پرسشنامههایی را با تکیهبر تأملات بالا طراحی کردم و در کمپهای ترک اعتیاد هر دو کشور روی دویست بیمار مبتلا به اعتیاد در چهار گروه مورد آزمایش قرار دادم: الف) 25 بیمار پسر در سنین 15 تا 18 سال؛ ب) 75 بیمار مرد در سنین 20 تا 60 سال؛ ج) 25 بیمار دختر در سنین 16 تا 19 سال؛ د) 75 بیمار زن در سنین 20 تا 60 سال.
نتیجه تحلیل و بررسی کیفی - تجربی من در مورد بیماران مبتلا به اعتیاد هر دو کشور این بود که یکی از دلایل اصلی روی آوردن به اعتیاد را "زخمهای ترمیم نشده گذشته یا مراحل مختلف زندگی" تشکیل میدهند که باعث از بین بردن نیروهای حرکت دهنده در درون فرد بیمار میشوند. من اسم این نقطه درون را «سر سویدا» گذاشتهام که اگر در ویرانهها و دردهای زندگی سرگردان شود یا آسیب ببیند، انسان سیستم مدیریت و خودیاری همهجانبه خود را از دست میدهد و میتواند طعمه اعتیاد شود.
*روش و راهحل شما برای بهبودبخشی بیمار مبتلا به اعتیاد مطلق چیست؟
روش من برای بهبودبخشی و بازپروری فرد مبتلا به اعتیاد، رواندرمانی گفتگویی است که سیستمی عمل میکند و کلیه ابعاد زندگی فردی و جمعی بیمار را از بدو تولدش تا لحظه ورود به کلینیک دربر میگیرد. هدف من با اتخاذ این روش راه-حل-محور بیدار کردن دوباره سر سویدا و ایجاد زمینهای مناسب با شخصیت بیمار و بازکارکرد سرچشمههای ذاتی اوست که زیر آوار اعتیاد قرار دارد. اساسنامه کاری من به این شکل است که برای هر بیمار متناسب با خلقوخوی، گونه شخصیتی، خصوصیات فردی و تاریخچه زندگیاش، روشی را ابداع میکنم. تجویز یک روش کلی رواندرمانی مثل قرص مسکن که به همه داده میشود، بسیار خطرناک است و درنهایت به بیمار کمکی نمیکند. روش اتخاذشده باید متناسب با چرخه جسم و روان بیمار باشد. در مورد دارودرمانی، رواندرمانی جداگانه یا ترکیبی از آنها باید با مسئولیت بود و تصمیم عجولانه نگرفت. به همین دلیل روشهای رواندرمانی رایج معمولاً باعث علاج دردهای درون بیمار مبتلا به اعتیاد نمیشوند.
در اینجا، موضوع به دو امر مربوط میشود: اول آنکه در همکاری فعالانه با فرد بیمار تحلیل کاملی از زندگی وی صورت میگیرد، تحلیلی که نشان میدهد، چه عوامل مؤثری در کل زندگی فرد بیمار او را بهسوی اعتیاد سوق دادهاند. نکته دوم، معناجویی در روند زمانی و مکانی زندگی فرد بیمار است و نیز شامل حمایت از استقامت روانی او میشود، استقامت روانی که منجر به غلبه بر ضعفها و زخمهای دوران گذشته و زمان حال او است، ضعفهایی که خود، عوامل رویآوری به اعتیاد شدهاند. هدف این است که هماهنگی بین جسم و روان در جهاز ذهنی فرد بیمار شکل بگیرد، سرچشمههای ذاتی طبیعی شناسایی شوند و با همراهی رواندرمانگر برای شکلدهی بهتر به زندگی مثمر ثمر واقع شوند.
*نقش دین و معنویت در این روش چیست؟
من برعکس روشهای اتخاذشده در غرب که با زیگموند فروید آغاز میشوند و نگاه معنوی را در امر روانکاوی یا رواندرمانی مردود میشمارند، موافق نیستم. امر مسلم این است که راهبری انسان را دادههای ضمیر ناخودآگاه او برعهده دارند. دین، فرهنگ و کنشها و واکنشهای اجتماعی در ضمیر ناخودآگاه انسان جایگاهی ریشهای دارند. جدای از آن، انسانها در بسترهای اینچنینی کمابیش به دنیا میآیند، تربیت میشوند و امورات میگذرانند. بعید نیست که بعضی از افراد به معنویت علاقهای نداشته باشند، ولی هستند بسیار کسانی که این بُعد معنوی زندگی را به شدت درونی کردهاند. واقعیتی که نمیتوان به آن در رواندرمانی و روانکاوی و هر آنچه به بهبودی روان انسان برمیگردد، بیاعتنا بود. بهخصوص اگر یک بیمار روی معنویت تأکید داشته باشد. رواندرمانی سیستمی و راهحلمحور اعتیاد این بُعد را برای بهبودبخشی و بازپروری بیمار بسیار مهم قلمداد میکند. این به مدرن و سنتی بودن جامعه ربطی ندارد، بلکه به بسترهای درون فرهنگی دینی و اجتماعی برمیگردد که انسان در آنها به دنیا میآید و زندگی میکند. ایران بهعنوان یک کشور "چندفرهنگی" نماد این رنگارنگی بسترهای فرهنگی، دینی و اجتماعی و تلفیق آنهاست، البته اگر کسی تمایل به معنویات نداشت، موردی ندارد و باید احترام گذاشت. تجربه من در دو ده اخیر پیرامون اعتیاد این بوده است که ضریب بسیار اندکی از بیماران گرایش دینی و معنوی نداشتهاند.
*آقای پروفسور هدف شما با طراحی این روش روان درمانی اعتیاد چیست؟
موضوعات و بخشهایی را که تقریبا به طور پراکنده عنوان کردم، پازل یک طرح کلان بالینی است. برای تحقق آن نیاز به یک کلینیک به عنوان مرکز روان درمانی اعتیاد داریم که بیمار در آن از بدو ورودش وارد یک تیم چند نفره برای درمان می شود. پس از روشنگریهای و آماده سازیهای لازم وارد مرحله اول درمان که سم زدایی است می شود و این روند را تا بازگشت دوباره به زندگی در مراحل به هم پیوسته رواندرمانی، توانبخشی و بازپروری پشت سر می گذارد. در این گروه برنامه های متعدد از درمان انفرادی و گروهی تا نقاشی گرفته تا ورزش روزانه، برنامه های کارآموزی، مسافرت گروهی و کسب مهارتهای گوناگون به طور مرتب و پیوسته صورت خواهند گرفت، البته باید توجه داشت که این طرح بدون راه اندازی یک مرکز روان درمانی مجهز اعتیاد و کمکهای ویژه امکان تحقق پیدا نخواهد کرد.
*پیشنهاد شما برای جلوگیری پیشگیرانه از اعتیاد چیست؟
یکی از شاخصههای اصلی رواندرمانی گفتگویی راهحل محور تربیت سیستمی جامعه است که از مهد کودک و کانون خانواده آغاز میشود و کلیه نهادهای اجتماعی، دینی و فرهنگی کشور را دربر میگیرد. اقدامات پیشگیرانه و آموزش تفکر روشنگرانه در مهدکوک و مدرسه، از دوران ابتدایی تا بالاترین سطح جامعه از ارزش و اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. در کتابهای درسی باید به دانشآموزان آموزش داده شود که برای انتخاب خود در زندگی از عقل و شعور خود استفاده کنند. با رونقسازی مکانهای محروم در کشور، باید ایجاد رفاه کرد و از آن طریق امکان ورود به وادی اعتیاد و خشونت را به شدت کاهش داد. تربیت زمانی تبدیل به مولد تحولگرایی و تغییر در کلیت جامعه میشود که صداوسیما و رسانههای کشور در این زمینه روشنگری اساسی کنند و نقش تربیت را در شکوفایی استعدادها و از بین بردن خشونت برای مردم روشن کنند. برای تحقق این کار باید جامعه را به یک مرکز آموزش و روشنگری تبدیل کرد. با ایجاد مراکز رواندرمانی اعتیاد در کشور، کمک تشکیلات دولتی و پشتکار نیروهای غیردولتی و مردمی میتوان به این کار سرعت بخشید. ما باید بیاموزیم که اعتیاد جرم نیست، بلکه یک بیماری است و فرد معتاد بیماری است که به کمک آحاد مردم و توجه صادقانه آنها نیاز دارد. حرف من این است که مشکلات را باید ریشهای حل کرد و با پشتکار و چشمانداز وارد عمل شد.
*به نظر شما در ایران برای رودررویی با معضل اعتیاد چه اتفاقی باید بیفتد؟
در سفرهایی که به ایران داشتم، استنباطم پس از بازدید چند کمپ و صحبت با بیماران مبتلا به اعتیاد، چه کمپ بانوان و چه کمپ آقایان سنین مختلف، دلسوزی و پشتکار پرسنل برای کمک و همیاری به این عزیزان بود. کارکنان این کمپها اغلب مدارک خود را از سازمان بهزیستی استان تهران دریافت می کنند و می توانند به مددجویان آموزش مهارتهای زندگی دهند. اغلب کارکنان این مراکز دارای گواهی کارشناسی انجمن علمی مددکاری اجتماعی ایران می باشند. در مجموع سیستم مبارزه با اعتیاد در ایران نیاز به حرفه ای سازی ساختاری همه جانبه دارد. برای این کار باید در دانشگاههای کشور کرسیهای روانشناسی اعتیاد تأسیس شود تا نسل جدیدی از دانشمندان جوان وارد میدان مبارزه با اعتیاد شود.
*افغانستان مرکز اصلی کشت خشخاش است و این یک خطر بسیار بزرگ برای سلامتی جامعه ما محسوب میشود. نظر شما در این زمینه چیست؟
من به افغانستان و مردم این کشور بسیار علاقه دارم. افغانستانیها انسانهای بسیار خونگرم و بامرامی هستند و با ما ایرانیها همخونی فرهنگی، دینی و اجتماعی دارند. به همین دلیل باید با سیاستمداران این کشور در مورد کلیه مسائل مشترک با بهترین زبان و بهترین نیت وارد گفتگو شویم. یکی از این موارد، قاچاق مواد مخدر در این کشور است که آسیبهای زیادی به خود افغانستان و سلامت جامعه وارد کرده است، لذا این گفتمان به نفع افغانستان نیز هست.
در مورد علل افزایش کشت خشخاش و تولید مواد مخدر در افغانستان چند نکته قابل توجه است: اول آنکه علیرغم پیشنهاد جمهوری اسلامی ایران مبنی بر ایجاد کشت جایگزین (مانند گندم) در افغانستان، هیچ کشت جایگزینی برای خشخاش در افغانستان مطرح و اعمال نشده است و این طرح ایران هیچگاه از سوی کشورهای منطقه و جهان مورد حمایت جدی قرار نگرفت. دومین عامل این است که کشت و تولید خشخاش در افغانستان، یکی از مهم ترین منابع درآمدی گروههای تروریستی محسوب میشود، لذا این گروهها با جدیت تمام از تولید مواد مخدر حمایت میکنند. در آخر باید گفت، علاقه برخی افراد و گروهها به سود و منافع مالی ناشی از تولید صنعتی مواد مخدر و تبدیل تریاک به گونههای خطرناک مواد مخدر مانند هروئین، موجب افزایش تولید مواد مخدر در افغانستان شده است که در این مسیر از کارگاهها، تجهیزات و مواد شیمیایی وارداتی (برای تبدیل تریاک به مواد مخدر دیگر) استفاده میکنند و حتی گفته میشود که نیروهای نظامی اشغالگر در افغانستان در این چرخه نقش مهمی ایفا میکنند. بنابراین، وحدت نظر و عمل با افغانستان باعث میشود که دست آمریکا و انگلستان که زمینهای خشخاش را نگهبانی میکنند، کوتاه شود. آنها با این سیاست به دنبال در باتلاق نگهداشتن کشورهای مجاور با افغانستان میباشند که ایران یکی از آنهاست. چین با جهان مراوده میکند، ولی دور خود را برای حفاظت از ملتش دیوار کشیده است. باید به افغانستان، اگر به وظایفش عمل نکند، فشار عظیم برای از بین بردن ریشه مرگبار اعتیاد وارد آورد.
*نقش سیاسیون و باندهای مافیایی در گسترش تجارت مواد مخدر که باعث اعتیاد بیشتر مردم میشود را تا چه حد میدانید؟
من فکر میکنم که سیاستمداران ما در یک صد سال گذشته در این زمینه خوب عمل نکردهاند. با مدارا برخورد کردن یا چشمپوشی از این معضل، سم مهلک جامعه است. ما میتوانیم با یک سیاست جمعی و جدی با روسیه، افغانستان، چین و پاکستان قرارداد صلح امضاء کنیم و از این طریق افغانستان را به سمت نابودی کلیه زمینهای خشخاش در آن سرزمین ترغیب کنیم. متأسفانه همانطور که گفتم، آمریکا و انگلستان سیاستی را مشابه با جنگ تریاک در چین دنبال میکنند تا کشورهای منطقه زیر مهمیز مواد مخدر قرار داشته باشند. به وضعیت مرزهای کشور و مبارزه با قاچاق بنگرید. روزی نیست که مرزبانهای کشورمان مورد تهاجم یا حمله قاچاقچیان قرار نگیرند. این افراد را باید به تسلیحاتی که ارتش و سپاه در اختیار دارند تا آخرین نقطه فرارشان تعقیب و نابود کرد. زیرا آنها به کلیه کشورهای منطقه آسیب جدی وارد کردهاند. ایران، افغانستان و پاکستان قوی و ثروتمند برای آنها یک خطر محسوب میشود. به همین دلیل باید در این زمینه سیاست مشترک و جدی در این زمینه اتخاذ شود. ما با کمک چین و روسیه که مرز مشترک با افغانستان دارند، میتوانیم این منطقه را تبدیل به بهشت کنیم. این یک آرمان نیست، بلکه واقعیتی است که باید روی آن فکر ساختاری و درازمدت کرد. اتحاد کشورهای مجاور باعث نابودی قاچاق تریاک خواهد شد که زمینه تولید بسیاری از مخدرهای مرگبار است.
*آقای پروفسور، از شما برای این مصاحبه که خیلی بیشتر از مصاحبههای دیگر طول کشید، عذرخواهی میکنم و سپاسگزارم که وقت گذاشتید.
من هم بسیار خوشحالم که شما این امکان را برای صحبت با من در زمینۀ اعتیاد که یکی از اساسیترین معضلهای کشورمان است، فراهم آوردید.
گفتگو: سیدحسین امامی
کد مطلب: 132186