بر اساس قراردادی که با آلمانها داشتیم، قرار بود نیروگاه هستهای بوشهر قبل از سال 57 وارد مدار شود و آغاز بکار کند؛ اما با پیروزی انقلاب اسلامی این مهم میسر نشد. در همین خصوص سید حسین موسویان، دیپلمات و عضو مذاکرهکننده سابق تیم هستهای که اکنون در آمریکا به سر میبرد، در گفتوگو با "مردمسالاری آنلاین" میگوید: "در دوران ماموریتم در آلمان هر وقت موضوع تکمیل بوشهر را دنبال میکردم، طرفهای آلمانی درخواست طرف ایرانی مبنی بر لغو قرارداد را نشانم میدادند و میگفتند خودتان لغو کردید." موسویان از دلیل عدم مذاکره مستقیم با آمریکا در زمان احمدینژاد و خاتمی و همچنین سوء تاثیرات این تصمیم بر پرونده هستهای ایران هم صحبت کرد: "در آن مقطع تیم مذاکره کننده هستهای، اجازه مذاکره مستقیم با آمریکا را نداشت.
بر اساس قراردادی که با آلمانها داشتیم، قرار بود نیروگاه هستهای بوشهر قبل از سال 57 وارد مدار شود و آغاز بکار کند؛ اما با پیروزی انقلاب اسلامی این مهم میسر نشد. در همین خصوص سید حسین موسویان، دیپلمات و عضو مذاکرهکننده سابق تیم هستهای که اکنون در آمریکا به سر میبرد، در گفتوگو با "مردمسالاری آنلاین" میگوید: "در دوران ماموریتم در آلمان هر وقت موضوع تکمیل بوشهر را دنبال میکردم، طرفهای آلمانی درخواست طرف ایرانی مبنی بر لغو قرارداد را نشانم میدادند و میگفتند خودتان لغو کردید." موسویان از دلیل عدم مذاکره مستقیم با آمریکا در زمان احمدینژاد و خاتمی و همچنین سوء تاثیرات این تصمیم بر پرونده هستهای ایران هم صحبت کرد: "در آن مقطع تیم مذاکره کننده هستهای، اجازه مذاکره مستقیم با آمریکا را نداشت. لذا آمریکاییها نگذاشتند مذاکرات با اروپا و روسیه و چین به نتیجه برسد. در حالیکه با اروپا و روسیه و چین مذاکره میکردیم و به اصول توافق نهایی هم بسیار نزدیک شده بودیم." این دیپلمات در تحلیل تحریمهای پسابرجام اقتصادی ایران میگوید:"تحریمهای اقتصادی آمریکا این بار یک تفاوت اساسی دارد. با وجودیکه تحریمها براساس قوانین و مقررات جهانی، تحریمهای اجماعی نیست و آمریکا منزوی است، اما شرایط متفاوت است؛ زیرا کار در هیئت حاکمه آمریکا دست تندروترین سیاستمداران ضد ایرانی با محوریت جان بولتون مشاور امنیت ملی رئیس جمهور افتاده است و محکمترین اتحاد با تل آویو شکل گرفته است."صحبت از دلایل احمدینژاد در خصوص اتهام جاسوسی موسویان، اشتباهات احمدینژاد در خصوص پرونده هستیای، بررسی نگاه دولتهای خاتمی و روحانی در قبال پرونده هستهای و همچنین بررسی پیامدهای مثبت برجام و عوارض خروج از برجام از جمله مباحثی است که در گفتوگوی "مردم سالاری آنلاین" با موسویان بررسی شده است.
برنامه هستهای ایران در دولتهای بعد از انقلاب 57 فراز و فرودهایی داشت. در همین راستا اشتباهاتی را متوجه تصمیمگیریهای داخلی در خصوص برنامه هستهای در سال 57 میکنند. به نظر شما کدام تصمیمات در ایران، پرونده هستهای را تا این حد پیچیده کرد؟
خیلی از تصمیمات در اوائل انقلاب کارشناسی شده نبود. اینکه ایران برخی قرارداهای مهم هستهای و تسلیحاتی را لغو کرد، یا احساسی و غیر کارشناسی بود، یا بر اثر نفوذ خارجی. در دوران ماموریتم درآلمان هر وقت موضوع تکمیل بوشهر را دنبال میکردم، طرفهای آلمانی درخواست طرف ایرانی مبنی بر لغو قرارداد را نشانم میدادند و میگفتند خودتان لغو کردید. یک مورد مهم دیگر، مربوط به لغو قراردادهای تسلیحات پیشرفته از آمریکا است که در دوران جنگ نیاز به آنها حیاتی بود. از این نمونهها زیاد است.
در دولت آقای خاتمی به جهت گفتمان خاصی که با دنیا داشتیم، رنگ سیاست خارجی به گونهای ویژه تغییر کرد. به نظر شما برای حل مساله توان هستهای ایران، آیا از آن موقعیت زمانی به خوبی استفاده کردیم؟ اگر به خوبی استفاده نشد عوامل و دلایل آنرا را بیان کنید.
اساس استراتژی سیاست خارجی دوران ریاست جمهوری مرحوم آقای هاشمی، آقای خاتمی و آقای روحانی یکی بوده است. منتهی حوادثی مثل ترور میکونوس، قتل شاپور بختیار در پاریس و کشف خمپاره و موشک در کانتینرهای خیارشور و مواد غذایی به آلمان، موجب شد که در دوران آقای هاشمی، سیاست خارجی ما درمواردی مثل بهبود روابط با اروپا شکست بخورد.
در دوران آقای خاتمی، با کشف شبکه قتلهای زنجیرهای، چنین حوادثی تکرار نشد که در نهایت موجب پیشرفتهای بیشتر در روابط با اروپا گردید. در موضوع هستهای، بحران در دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی رخ داد. درآن دوران تیم مذاکره کننده، هم بخاطر کارشکنیهای آمریکا و اسرائیل و برخی از کشورهای عربی با فشارهای عجیب دست و پنجه نرم میکرد و هم از داخل تحت فشار بود. اما انصاف مطلب این است که مقصر اصلی به نتیجه نرسیدن مذاکرات هستهای در دوران آقای خاتمی، آمریکا بود که غنی سازی و آب سنگین را خط قرمز تعیین کرده بود و نگذاشت مذاکرات به نتیجه برسد.
به نظر شما در آن زمان میتوانستیم ضمن یک گفتگوی دو یا چند جانبه جدی با کشورهای غربی(بخصوص آمریکا)، نتایجی بسان نتایج پذیرش قطعنامه 598 را کسب کنیم و ایران را از اوضاعی که اکنون دچارش شده، نجات میدادیم؟ چرا این مساله رخ نداد؟
در آن مقطع تیم مذاکره کننده هسته ای، اجازه مذاکره مستقیم با آمریکا را نداشت. لذا آمریکاییها نگذاشتند مذاکرات با اروپا و روسیه و چین به نتیجه برسد در حالیکه با اروپا و روسیه و چین مذاکره میکردیم و به اصول توافق نهایی هم بسیار نزدیک شده بودیم. هشت سال مذاکرات در در دوران ریاست جمهوری آقای احمدینژاد هم اساسا با اروپا و روسیه و چین بود و حضور آمریکا در مذاکرات تشریفاتی و حاشیهای بود؛ زیرا ایران با همه قدرتها مذاکره مستقیم داشت بجز آمریکا. در این مدت قدرتهای جهانی هم در عمل نشان دادند که بدون آمریکا، قادر به پذیرش پذیرش غنی سازی و آب سنگین در ایران نیستند.
با این اوصاف از اواخر دولت آقای خاتمی، نگاه به مساله توان هستهای مقداری تهاجمی شد. انگار دولت خاتمی از حالت همکاری و همراهی با جامعه بینالملل خارج شد و مقداری سفتتر و سختتر عمل کرد. آیا این تصمیم دولت اصلاحات بود یا خارج از دولت این مسایل دیکته میشد؟
کل دوران مذاکرات هستهای در دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی کمتر از دو سال بود. شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی طی قطعنامههای متعدد، کلیه فعالیتهای غنی سازی و مرتبط با غنیسازی را ممنوع کرده بود. لذا در قالب مذاکره با اروپاییها، ایران در طول 18 ماه بطور مقطعی و بخشی و بطور تدریجی برخی از فعالیت های غنی سازی را داوطلبانه و به منظور اعتماد سازی، تعلیق کرد. منتهی تعلیق طبق قطعنامههای شورای حکام از آبان سال 83 آغاز شد که با شش ماه مذاکره، نهایتا اروپاییها و روسها و چینیها نتوانستند درمذاکرات، غنیسازی را بپذیرند و زمان بیشتر میخواستند. شکی ندارم که این اشتباه استراتژیک آنها بود؛ منتهی آنها بدون موافقت آمریکا نتوانستند کاری کنند و واشینگتن هم زیر بار نمیرفت. در این شرایط چین و روسیه و اروپا در کنار آمریکا، ایران را درمورد اجرای کامل قطعنامههای شورای حکام آژانس برای تعلیق کامل برای زمانی نامعلوم تحت فشار قرار داده بودند. شرایط هم بگونهای بود که در داخل هم تحمل تعلیق بیشتر وجود نداشت. اینجا بود که در هفتههای آخر دولت آقای خاتمی، فعالیت پروژه اورانیوم اصفهان آغاز شد که البته غنی سازی نبود. اما مرتبط با غنی سازی بود. بحران اصلی زمانی آغاز شد که غنیسازی چندماه بعد از ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد در نطنز آغاز شد و پرونده با اجماع هر پنج قدرت جهانی به شورای امنیت سازمان ملل رفت.
نگاهی به تاثیرات اقتصادی پرونده هستهای هم داشته باشیم. تا این لحظه آیا توان هستهای ایران منافع اقتصادی تاثیرگذاری را ایجاد کرده یا خیر؟ برخی معتقدند که بخشی از مشکلات اقتصادی کشور به سبب تصمیمات سیاستمداران در خصوص پرونده هستهای است.
روشن است که بخشی از مشکلات اقتصادی کشور بخاطر چالش هستهای است. بعید است کسی در داخل کشور منکر این واقعیت باشد. چون دردوران ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد، شش قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل با اجماع قدرتهای جهانی تصویب شد که تحریمهای بیسابقه اقتصادی بخاطر موضوع هستهای را دربرداشت.
بالاخره پذیرش غنیسازی در ایران، مهمترین چالش امنیتی برای اسرائیل، جهان غرب و متحدان منطقهای غرب محسوب میشود و لذا این چالش حتی بعد از برجام هم ادامه دارد؛ چون اسرائیل و عربستان و جناح تندرو جهان غرب بویژه آمریکا از ابتدا مخالف غنیسازی ایران بودند و اکنون هم مهمترین دلیل آنها برای برهم زدن برجام همین است. لذا این چالش کلانی است که ادامه خواهد یافت. بنابراین تاثیر منفی تحریمهای هستهای بر اقتصاد کشور قابل کتمان نیست.
اما دونکته دیگر هم نباید فراموش شود:
اول اینکه تحریمهای جهان غرب علیه ایران به موضوع هستهای محدود نبوده و نیست. جهان غرب در سالهای قبل و بعد از بحران هستهای تحریمهای گستردهای در مورد سایر موضوعات مثل حقوق بشر و تروریسم اعمال کرد که همچنان ادامه دارد و تاثیرات آن کمتر از تحریمهای هستهای نبوده و نیست.
دوم اینکه تاثیر مشکلات ساختاری داخلی ایران کمتر از تحریمها نبوده و نیست. چهل سال از انقلاب گذشته اما هنوز سیستم حکومتی ایران قادر نبوده خصوصیسازی واقعی را انجام دهد؛ اظهارات مسئولین مبین این است که فساد گسترش یافته و قس علیهذا...
برای مقابله با تحریمهای اقتصادی ناشی از اهداف هستهای، اقتصاد مقاومتی مطرح شد. به نظر شما توان کشور در حدی بود که این دو هدف با همدیگر اجرایی شوند؟
سیاست اقتصاد مقاومتی درست و منطقی و لازم است. همه کشورهای مهم اعم از آمریکا و چین و روسیه و اروپا و ترکیه، سیاست اقتصاد مقاومتی را داشته و دارند. منتهی شیوهها و سیاستهای اجرایی آنها متفاوت است. بنظر من مدل چین، موفقترین مدل اقتصاد مقاومتی در تاریخ معاصر است؛ زیرا با سیاستهای بسیار هوشمندانه در مدتی کوتاه، بیشترین موفقیتهای اقتصادی و صنعتی درجهان را کسب کردند. بگونهای که هیچ قدرتی حتی آمریکا هم امروز حریف چین نیست.
اما تحریمهای اقتصادی آمریکا این بار یک تفاوت اساسی دارد. با وجودی که تحریمها براساس قوانین و مقررات جهانی، تحریمهای اجماعی نیست و آمریکا منزوی است، اما شرایط متفاوت است؛ زیرا کار در هیئت حاکمه آمریکا دست تندروترین سیاستمداران ضد ایرانی با محوریت جان بولتون مشاور امنیت ملی رئیس جمهور افتاده است و محکمترین اتحاد با تل آویو برای براندازی در ایران نیز شکل گرفته است. یکی از ابعاد این تفاوت در بخش تحریمهای اقتصادی است. برای مثال در این دوره آمریکا به اکثر شرکتهای مهم اروپایی، نمایندگانی را اعزام کرده که این افراد در دفتر روسای این کمپانیها تمام وقت نشسته و روزانه برتمام تبادلات آنها نظارت میکنند تا مبادا درمورد ایران دست از پا خطا کنند. وزارت خزانهداری آمریکا مستقیما به شرکتهای مهمی که در تهران دفتر دارند، زنگ زده و تهدید کرده که باید دفترشان در تهران را ببندند. لذا هدف کاخ سفید این است که نتیجه تحریمها حداکثری باشد. ضمن اینکه ابعاد گستردهای از اقدامات امنیتی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی در داخل ایران، منطقه و در سطح بین الملل طراحی و در دست اجراء دارند.
در دوران آقای حسن روحانی، شاهد چرخش دیگری در خصوص پرونده هستهای بودیم. سیاستهای این دولت در مورد توان هستهای، غیر از دولت احمدینژاد بود. تفسیر شما از این مساله چیست؟ چرا تغییر روش دادیم؟
در این خصوص نکاتی زمینهساز تغییر روش از سوی ایران و آمریکا شد. سه نکته در مورد تغییر روش ایران قابل تبیین است:
اول: اینکه در دوران مذاکرات هستهای در زمان ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد، خیلیها قبول نداشتند که با شکستن تعلیق غنی سازی در نطنز، آمریکا قادر به کشاندن پرونده به شورای امنیت و اعمال تحریم های بین المللی خواهد بود.
دوم :خیلی ها فکر میکردند بدون موافقت آمریکا، میتوان به توافقی با سایر قدرتها دست یافت.
سوم: خیلیها در داخل اصلا احتمال نمیدادند که روسیه و چین هم با آمریکا در کشاندن پرونده به شورای امنیت سازمان ملل و اعمال تحریمهای بیسابقه، همدست و همراه خواهند شد. برای ما مذاکره کنندگان این مطلب روشن بود؛ اما تصمیمات مهم و کلان هم در کشور بدون اجماع داخلی ممکن نبود و نیست. بنظرم این گونه واقعیتها بود که در اواخر دوران ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد، موجب شد که ایران وارد مذاکره مستقیم با آمریکا شود.
اما واقعیتهای دیگری هم انکارناپذیر است و اینکه در آن دوران قدرتهای جهانی هرچه تحریمها را بیشتر کردند، ایران هم برنامه هستهای خود را بیشتر توسعه داد تا جایی که چند ماه بیشتر به نقطه گریز فاصله نداشت. این هم واقعیتی بود که موجب شد آمریکا وارد مذاکره مستقیم با ایران شود و همراه با سایر قدرتهای جهانی تن به پذیرش غنیسازی ایران بدهند.
بعد از بازداشت شما، آقای احمدی نژاد در یکی از سخنرانیهایش گفت که تیم مذاکره کننده قبلی به شورای امنیت سازمان ملل گفتهاند که تحریمها علیه ایران اعمال شود. واقعیت این موضوع چه بود؟
اینکه قدرتهای جهانی تابع تیم مذاکره کننده قبلی بودند یا باشند، نه تنها یک توهم و یک شوخی است بلکه نشان از عدم شناخت ساختارهای قدرت در روابط بین الملل دارد. اما من درمورد چنین اظهاراتی یک احتمال میدهم؛ بعد از اینکه آقای احمدی نژاد سرکار آمد و من و برخی از دیگر اعضاء تیم قبلی هستهای به مرکز تحقیقات استراتژیک رفتیم، من معاون بین الملل مرکز شدم. معمولا هفتگی یک گزارش سیاسی برای کلیه مقامات در سراسر کشور میفرستادیم. مهمترین گزارشها هم در مورد بحران هستهای بود. در این گزارشها روند پیش رو را تحلیل و پیشبینی میکردیم و برای کمک به دولت آقای احمدی نژاد هم پیشنهادات سازنده و راهبردی مشخصی ارائه میکردیم. مثلا در مقطعی که ایشان و برخی از مسئولین اعلام کردند که شورای امنیت سازمان ملل قطعنامهای علیه ایران صادر نخواهد کرد، ما درگزارشهای خود مینوشتیم که به این دلائل قطعنامه صادر خواهد شد و برای جلوگیری از قطعنامه هم باید این اقدامات انجام شود. چند هفته میگذشت و قطعنامه صادر میشد و نادرست بودن پیشبینی آنها ثابت میشد. همه گزارشها هم موجود هست. لذا ممکن است چون گزارشهای ما درست از آب درمیاید، این توهم را بوجود آورده باشد که پس شورای امنیت سازمان ملل در دست ماست و ماییم که جهان را مدیریت میکنیم و به هر پنج قدرت جهانی دستور میدهیم! گناه ما این بود که تحلیل درست با پیشبینی درست میدادیم؛ لذا نه تنها به تحلیل و راهکار پیشنهادی ما توجهی نشد، بلکه موج اتهامات هم شدت گرفت.
این مشکل همچنان هم ادامه دارد. در اوائل کار آقای ترامپ طی سرمقالهای که در رسانههای داخل منتشر شد نوشتم که محور عربستان، اسرائیل، کاخ سفید و اپوزیسیون برانداز علیه ایران درحال شکلگیری است؛ بگونهای که طراحی اقدامات علیه ایران بعهده تل آویو، تامین مالی توسط عربستان و امارات و اعمال زور هم بعهده آمریکا خواهد بود. در آن مقاله در مورد تشدید شیطنتهای عربستان و خطر محور جدید ریاض-تل آویو هشدار دادم. بعد دیدم که یکی از رسانههای داخلی نوشت که موسویان با بزرگ کردن تهدید عربستان و اسرائیل، دنبال تقلیل تهدید آمریکا یا مثلا بزک کردن آمریکاست!
یا اینکه در خرداد ماه امسال درسرمقاله یکی از روزنامههای پرتیتراژ نوشتم که چون ژنرال ماتیس موافق برجام و مخالف جنگ با ایران است، محور جان بولتون و پمپئو انزوای او را دردستور کار خواهند داشت. چند روز پیش هم ژنرال ماتیس را حذف کردند. حالا ممکن است یکی هم بگوید آقای ترامپ به دستور آقای موسویان رئیس پنتاگون را برکنار کرد!
در دولتهای خاتمی و احمدینژاد ما نتوانستیم با جامعه بینالملل (حداقل به معنای دوران پسابرجام پیش از ترامپ) به توافقی جامع و نهایی برسیم. این مهم در زمان آقای روحانی میسر شد. تفسیر شما از این مساله چگونه است؟
دلائل خیلی زیاد است. فقط به یکی از مشکلات اشاره میکنم. ما درمورد مسائل حیاتیِ منافع ملی نمیتوانیم یک تصمیم ملی گرفته و همه به گونهای متحد و هماهنگ آن را به پیش ببریم. در دوران حیات امام (ره)، مهمترین تصمیم نظام، پذیرش قطعنامه 598 مربوط به آتشبس بین ایران و عراق بود. با وجودیکه شخص امام (ره) این تصمیم تاریخی را گرفت اما تا به امروز اختلاف نظر داخلی در این مورد ادامه دارد.
در زمان رهبری مقام معظم رهبری نیز مهمترین تصمیم نظام برجام بود. با این سه تفاوت مهم:
اول: مجلس، دولت، شورای امنیت ملی و مقام معظم رهبری همه مشترکا در مورد پذیرش برجام تصمیم گرفتند و لذا این یک تصمیم ملی و اجماعی بود. اما مشاهده میکنید که تفرقه و تشتت داخلی قبل و بعد از پذیرش برجام به حد غایت بوده و هست و ادامه هم خواهد داشت.
دوم: دست اندرکاران برجام از همان روز اول به خیانت متهم شدند و هر روز هم دامنهی اتهامات گسترده تر میشود. درمورد قطعنامه 598 حداقل در زمان حیات امام (ره) ، هر دو جناح سیاسی و تمام ارکان نظامی- سیاسی-امنیتی نظام به تصمیم امام (ره) احترام گذاشتند و احدی آن را به چالش نکشید و حرف و حدیثها و اتهام زنیها بعد از رحلت امام بروز پیدا کرد.
سوم: درمورد قطعنامه 598، تمام کشورهای جهان اعم از دوست و دشمن حامی آن بودند درحالیکه در مورد برجام از ابتدا سختترین دشمنان جمهوری اسلامی یعنی اسرائیل و عربستان و نئوکانهای آمریکا و اپوزیسیون تروریست برانداز مثل منافقین، مخالف برجام بودند و میخواستند که تحریمها ادامه یابد و حتی آمریکا به ایران حمله نظامی هم انجام بدهد. با وجود این حجت آشکار، بازهم مخالفتهای داخلی با برجام بسیار گستردهتر از قطعنامه 598 بود و هست.
برخی میگویند برای نهایی شدن "برجام" جام زهری نوشیده شد. نظر شما چیست؟
متاسفانه اکثرا فراموش کردهاند که در بحران هستهای، اصل دعوای ما با قدرتهای جهانی و اسرائیل و متحدین منطقهای غرب، در مورد غنیسازی و آب سنگین در ایران بود. با برجام ایران هر دو حق را آن هم با پشتوانه قطعنامه شورای امنیت ملی و شورای حکام آژانس بین المللی انرژی گرفت. لذا واقعیت این است که برجام به قدرتهای جهانی و متحدین منطقهای شان جام زهر غنی سازی ایران را نوشاند. به همین دلیل از همان روز اول نئوکانهای آمریکا و اسرائیل و عربستان و منافقین کمر به قتل برجام بستند و این هدف را کماکان ادامه میدهند.
در نهایت هم برجام را فقط روی کاغذ و در صحن مجلس آتش زدیم! چرا ضمن این همه انتقاد از برجام، جمهوری اسلامی از آن خارج نمیشود؟ با این شرایط منفعت برجام برای جمهوری اسلامی چیست؟
البته اینطور نیست که برجام وحی منزل باشد یا بدون عیب و ایراد باشد. منتهی چون در مورد منفعت برجام سئوال کردید به دو مورد اشاره میکنم.
اولین منفعت برجام همان چیزی است که از روز اول بخاطر آن با همه قدرتهای جهانی درافتادیم؛ یعنی بهرهمندی از غنی سازی و آب سنگین و تکنولوژی صلح آمیز هستهای است. حتی با خروج آمریکا، ایران به غنیسازی و همه ابعاد برنامه هستهای خود ادامه میدهد؛ چون اولا سایر قدرتهای جهانی در کنار ایران هستند و ثانیا کار ایران از نظر قوانین بینالمللی مشروعیت قانونی دارد و درچارچوب قطعنامه شورای امنیت و شورای حکام آژانس است. به همین دلیل هم است که کاخ سفید رسما اعلام کرده که ایران باید غنیسازی خود را جمع کند.
دومین منفعت برجام اینکه در دوران ریاست جمهوری آقای احمدینژاد شش قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران صادر شد که به موجب آن کلیه فعالیتهای غنیسازی و آب سنگین ایران باید متوقف شود. تحریمهای گسترده اجماعی قدرتهای جهانی علیه ایران صادر شد و ایران را در فصل هفت منشور سازمان ملل بعنوان تهدید صلح و امنیت جهان قرار دادند. برجام و لغو شش قطعنامه قبلی برپایه قطعنامه 2231 شورای امنیت سازمان استوار است و تا زمانیکه برجام از سوی ایران اجراء شود، قطعنامه 2231 شورای امنیت هم معتبر است. هر زمان که ایران از برجام خارج شود، قطعنامه 2231 ملغی خواهد شد و هر شش قطعنامه قبلی اعاده میشود.
اخیرا آقای کمال خرازی صحبتهایی در خصوص ماندگاری ایران در برجام مطرح کردند. او گفته بود "به نتیجه نرسیدن ساز و کار اروپاییها، به معنای خروج از برجام نیست." آیا قرار است به تنهایی در برجام گذران کنیم؟
برجام توافق چند جانبه بین المللی است. اما واقعیت تلخ این است که هر شش قطعنامهای که قبلا توسط هر پنج قدرت جهانی علیه ایران صادر شد، یکطرفه بود. این واقعیتی است که اکثرا یا یادشان رفته یا هنوز هم ابعاد تهدیدات آن قطعنامههای قبلی را درک نکردهاند. ریشه مشکل بنیادی برجام، همان شش قطعنامه قبلی است.
درعین حال ایران در اجرای برجام تنها نیست و همه قدرتهای جهانی منهای آمریکا در کنار ایران هستند و خللی در مورد حق ایران درمورد غنیسازی و آب سنگین و سایر تکنولوژیهای هستهای ایجاد نشده و نخواهد شد. مشکل تحریمهای اقتصادی است که طبق برجام برداشته شد. از زمانیکه آمریکا از برجام خارج شده، نه تنها تحریمها را مجدد اعمال کرده بلکه سایر کشورها را هم تحت فشار قرارداده که بین روابط اقتصادی با آمریکا و ایران، یکی را انتخاب کنند. این سیاست آمریکا، موجب شده که منافع اقتصادی ایران از برجام بشدت کاهش یافته و این روند هم ادامه خواهد یافت.
اینکه اکثر قریب بهاتفاق شرکتهای بزرگ اروپا و چین و روسیه، منافع اقتصادی کار با آمریکا را به ایران ترجیح دهند، امری واضح و روشن است و در داخل هم نباید بخاطر این واقعیت ساده دعوای جناحی راه بیفتد. ضمن اینکه با برجام هم بنا نبوده که همه تحریمهای آمریکا و اروپا در چهل سال گذشته در مورد موضوعاتی مثل تروریسم و حقوق بشر هم برداشته شود.
گفتوگو: سید مسعود آریادوست