حدود شش ماه از زلزله دردناک سرپل ذهاب میگذرد. اهالی دیار سختی ها اگر چه با درد آشنا هستند و در این سالها هموار سختی و رنج در زندگی همراهشان بوده اما طاقت و آستانه تحمل را میتوان در لحظه لحظه از این ایام دید.هرچند در نیازهای بدیهی و امکانات اولیه زندگی هم با مشکلات عدیده ای روبرو هستند، هرچند که این چند ماه سرد و بارانی را در چادر و کپر و اندکی هم کانکس به مشقت گذرانند .و هرچند بعد ازین گرمای طاقت فرسا و گرد و خاک و مارو عقرب میمهان های جدید انها هستند اما خم به ابرو نمیاوردندحس جنگیدن سالهاست در مناطق غربی ایران زنده است و گویی از کودکی و در هر برهه ی تاریخی با آنهاست و می دادند که برای پیش پا افتاده ترین چیزها نیز باید جنگید اما لبخند و حس رضایت به نداشته ها در وجودشان هست .کمکهای بسیار زیاد مردم و کمتر مسولان بخشی از درد را تکین می دهد اما درد بزرگ روح زندگی ست که درکودکان نابود نشود و حس تلخ و سرخوردگی زندگی از خاطرشان هرچه زودتر پاک شود.که ای کاش بشود.