موسيقي دستگاهي ايران در كنار ساير عناصر فرهنگي_هنري ما در اعصار گوناگون و در خم و پيچ تاريخ موجوديت و تماميت خود را حفظ كرده است، حضوري مستمر و مداوم كه اگرچه ميراث گذشتگان اين سرزمين بوده است اما با تلاش نسل هاي مختلف تنوع ها و تكثرهاي بي نظيري نيز به خود ديده است. موسيقي ايراني هرچند در كلام همواره بر شكل تغزل و مورد توجه قرار دادن شاعراني نظير سعدي، جلال الدين محمد بلخي و حافظ استوار بوده اما در فرم موسيقي _در عين رعايت ساختارمندي رديف_ دستاوردهاي شگرفي داشته است. تلاش چهره هايي نظير فرامرز پايور، پرويز مشكاتيان، حسين عليزاده و... در اين حوزه شايان ذكر و البته قدرداني است. با همه اين توضيحات اما در عرصه هاي جهاني كماكان فقدان حضور جدي و پررنگ موسيقي ايران احساس ميشد تا اين كه "پديده كيهان كلهر" اتفاق افتاد. امروز ديگر با قاطعيت ميتوان گفت كه كيهان كلهر مؤثرترين و مهم ترين چهره بين المللي موسيقي ماست؛ هنرمندي كه در سالهاي اخير حتي بيش از ايران در مجامع معتبر موسيقايي جهان درخشيده است. حاصل همكاري با هنرمنداني چون اردال ارزنجان از ترکیه، شجاعت حسين خان از هند، يويوما از چین، عاليم قاسم اف از آذربايجان، كوارتت زهي بروكلين رايدر از آمريكا، اركستر فيلارمونيك نيويورك و حضور در موسیقی متن فیلم " جوانی بدون جوانی " ساخته فرانسیس فورد کاپولا علاوه بر مطرح شدن جدي موسيقي ايران در سطوح بين المللي، تلاشي ستودني و كم نظير در راستاي تقريب فرهنگ هاي گوناگون به مدد زبان مشترك موسيقي است. درست در اينجاست كه عالم موسيقي به سبب وجه انتزاعي خود، تفاوت هاي ناشي از مليت ها و قوميت ها و زبان ها را بي اثر ساخته و صرفا بر اشتراكات ذهني و در برخي موارد غير قابل توضيح دست مي گذارد. اعتبار جهاني كيهان كلهر از سوي ديگر موجب محبوبيت بيش از قبل او نيز در ايران شده است. اين استقبال از اجراهاي كلهر كه در چند دقيقه تمام بليط هاي يك كنسرت بي كلام به فروش برسد، استقبال بي نظيري در جامعه موسيقي ما به حساب مي آيد كه مختص كيهان كلهر است و جايگاه بلند او. از اين ها كه بگذريم شوريدگي و پريشاني كلهر در حين اجرا نيز ناياب است. كيهان كلهر از معدود نوازندگاني است كه زبان بدن (body language) منحصر به فردي دارد و اين عاملي است كه مخاطب او در كنسرت علاوه بر التذاذ سمعي، به "تماشاي هنر موسيقي" نيز بپردازد. كلهر به محض ورود به صحنه چنان از عالم جدا ميشود و در لامكان نامعلومي سير ميكند و مي نوازد كه حتي نيم نگاهي هم به مخاطب نمي اندازد و مخاطب با خود ميگويد: آري! مردي از خويش برون آمده است.
*شهر خالي ست ز عشاق بود كه از طرفي
مردي از خويش برون آيد و كاري بكند؟
حافظ
یادداشت : امیر پاک نژاد
عکسها : الهام درفشی