کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

فردوسی در فرانسه

25 ارديبهشت 1401 ساعت 4:12

امروز، ۲۵ اردیبهشت‌ماه، روز بزرگداشت فرزانه‌ی توس، فردوسی، یکی از بزرگ‌ترین ایرانیان سراسر تاریخِ این سرزمینِ کهنسال است، زیرا در زمانه‌ای که می‌رفت از تاریخ و فرهنگ شکوهمند ایران باستان اثری نماند او پای در میدان نهاد و تاریخ ایران را، از آغاز تا فرجام، از کیومرث تا یزدگرد، در گوهرِ بلورین زبان پارسی دری، با هنرمندی بی‌مانند، درآمیخت


 امروز، ۲۵ اردیبهشت‌ماه، روز بزرگداشت فرزانه‌ی توس، فردوسی، یکی از بزرگ‌ترین ایرانیان سراسر تاریخِ این سرزمینِ کهنسال است، زیرا در زمانه‌ای که می‌رفت از تاریخ و فرهنگ شکوهمند ایران باستان اثری نماند او پای در میدان نهاد و تاریخ ایران را، از آغاز تا فرجام، از کیومرث تا یزدگرد، در گوهرِ بلورین زبان پارسی دری، با هنرمندی بی‌مانند، درآمیخت. واکنش فردوسی بدین زمانه‌ی دهشتناک را یکی از میراث‌داران او، استاد شهریار، چنین بازنموده است:

فلک یک‌چند ایران را اسیرِ ترک و تازی کرد
در ایران خوانِ یغما دید تازی، ترک‌تازی کرد
«وطن‌خواهی» در ایران خانمان بر دوش شد چندی
به جز در سینه‌ها آتشکده خاموش شد چندی
چو از شهنامه‌، فردوسی چو رعدی در خروش‌ آمد
به‌ تن‌ ایرانیان‌ را خونِ ملیت به‌ جوش‌ آمد
زبانِ پارسی گویا شد و تازی خموش‌ آمد
زِ کنج‌ِ خلوتِ‌ دل،‌ اهرمن‌ رفت‌ و سروش‌ آمد
به گزارش «مردم‌سالاری آنلاین»، درباره‌ی ارج و پایگاه فردوسی در تاریخ ایران و جهان و کار سترگ او، شاهنامه، ایرانیان و بیگانگان بسیار سخن گفته‌اند. در این جا می‌خواهیم از دریچه‌ای کمتر شناخته‌شده به این موضوع نگاه کنیم و آن حضور فردوسی در فرانسه، کشوری که یکی از مهم‌ترین پایگاههای فرهنگی غرب است، نگاهی کوتاه بیفکنیم. برای آگاهی بیشتر در زمینه‌ی تأثیر ادبیات فارسی در ادبیات فرانسه می‌توان به کتاب «از سعدی تا آراگون» نوشته‌ی دکتر جواد حدیدی مراجعه کرد.
فردوسی دیرگاهی است که سایه‌اش بر ادبیات فرانسه گسترده شده است، چون چندی از درگذشتش نگذشته بود که شاهنامه از مرزهای ایران گذشت و به سرزمینهای دور رسید. شاهنامه از راه مسلمانانِ پیروز که تا قلب اروپا، اندلس، رخنه کرده بودند رسید و رامشگران و شاعران فرانسوی که سرگذشت پهلوانان و شاهان ایرانی را از داستان‌سرایان مسلمان اندلسی می‌شنیدند در کارهای خود بازتاب می‌دادند. جنگهای صلیبی نیز نقشی موثر در پراکندن شاهنامه داشت و از این رو همانندیهای فراوان میان سرگذشت دلیران شاهنامه با دلاوران برخی داستانهای فرانسوی دیده می‌شود.
نخستین ایرانشناس فرانسوی که یادی از فردوسی کرده «شاردن» است. او در «سیاحت‌نامه»ی خود نوشته است: «شاهنامه، یا تاریخ شاهان ایران، به نظم سروده شده و در سرتاسر آسیا خوانندگانی بی‌شمار دارد ...  سراینده‌ی آن فردوسی توسی است» (ج. ۷، ص ۱۲۶).
نخستین خاورشناس و ادیبی که از روی دانش درباره‌ی فردوسی نوشته «لوئی لانگلس» است که در ۱۷۸۸ گزیده‌ای از شاهنامه را با پیشگفتاری بسیار ستایش‌آمیز درباره‌ی فردوسی چاپ کرده. او نوشته است: «اروپائیان هرگز حماسه‌ای به زیبایی شاهنامه نسروده‌اند» (ص ۱۴۱). او می‌افزاید: «در شاهنامه هر بامداد خورشید به گونه‌ای دیگر برمی‌دمد و هر شامگاه به گونه‌ای دیگر در پهنه‌ی بی‌کرانِ افق پنهان می‌گردد؛ هر بهار گلهایی نوین با خود همراه می‌آورد و هر نسیم از سرزمینی دیگر سخن می‌گوید. زنانِ نامورِ شاهنامه نیز روحی بزرگ و پشتکاری عظیم دارند. رودابه و سیندخت و تهمینه و فرنگیس و منیژه و گردیه و دیگران، همه زیبایی و کاردانی را درهم آمیخته‌اند و به راستی شایسته‌ی همسران دلیر خودند. فردوسی که گویی در دل قهرمانان خود می‌زیسته عشقها و آرزوهای آنان را نیز با بیانی رسا و بی‌مانند توصیف کرده است. بر همه‌ی اینها باید سخنان فرزانه‌ی سالخورده و پیری برنا را هم افزود، زیرا فردوسی در سرگذشت همه‌ی دلیران خود پیوسته از ناپایداری جهان یاد کرده و خواننده را به اندیشه واداشته است.»
پس از لانگلس، دانشمندی ناکام، ژاک دو والنبورگ، این کار را آغاز کرده بود که مرگ نابهنگامش در چهل سالگی کار وی را نیمه‌‌کاره گذاشت.
ویکتور هوگو، نویسنده‌ی نامدار، نیز در «شرقیات» خود، نمونه‌هایی از سروده‌های فردوسی را به عنوان «گوهری از گنج بی‌کران» آورده است.
پس از چندی، «ژول مُل» کارِ لانگلس را پی گرفت و بر پایه‌ی چندین دست‌نوشت از شاهنامه، پس از چهل سال کوشش، ترجمه‌ای روان به فرانسه که هنوز هم زیباترین و شیواترین ترجمه‌ی شاهنامه در فرانسوی است، همراه با پیشگفتاری پژوهشگرانه، به چاپ رساند. انتشار نخستین جلد شاهنامه‌ی مل در ۱۸۳۸ ستایش بیش از پیش اروپائیان را برانگیخت تا آن جا که نویسندگان بزرگ فرانسوی و ناقدان ادبی، شاهنامه را «حماسی‌ترینِ حماسه‌ها» و «یکی از برجسته‌ترین آثار ادبیات جهان» نامیدند. برای نمونه، «ژان ژاک آمپر» در مقاله‌ای در سال ۱۸۳۹ در مجله‌ی «دو جهان» فردوسی را هومرِ ایران نامید و شاهنامه را از رامایانا و مهابهاراتا، حماسه‌های شکوهمند هندی، برتر دانست و نوشت: «ترجمه‌ی شاهنامه در تاریخ ادبی فرانسه پدیده‌ای باارزش است، چه شاهنامه یکی از بزرگ‌ترین آثاری است که نبوغ بشر فراهم آورده است... یگانگی شاهنامه یگانگی ملت ایران و یگانگی تمدن ایران است. تمدنی که شاهان و سرداران بزرگ در گذشته‌های دور پاسدار آن بودند، تمدنی که جمشید آن را بنیاد نهاد، زردشت آن را برپا داشت، اسکندر آن را گرامی شمرد و ساسانیان آن را گسترش دادند.» (ص ۲۸۰)
سنت بوو، نویسنده‌ی نامی، در بحثی درباره‌ی فردوسی، می‌نویسد: «خواندن شاهنامه سبب می‌شود که فرانسویان از غرور و تکبر بی‌جای خود دست بشویند، چراکه غرور زاییده‌ی نادانی است، نادانی درباره‌ی آن چه دیگران دارند. آدمی آن چه را خود دارد همواره بزرگ می‌پندارد و از این رو بر خویش می‌بالد. من هر گاه از گردش روزگار خسته می‌شوم به خواندن درباره‌ی ایران و یا چین می‌پردازم تا از غرور و خودخواهی در امان بمانم، به ویژه ایرانیان که طبعی ذاتا شاعرانه دارند ستایش مرا بیشتر برمی‌انگیزند» (Premiers Lundis، ص ۳۳۳). او ادامه می‌دهد: «شاهنامه‌ی فردوسی و هانری‌نامه‌ی ولتر (حماسه‌ای که ولتر در وصف هانری چهارم سروده) را با هم بخوانیم تا اختلاف آنها را دریابیم. اختلاف چنان است که بخواهیم شکوه و بزرگی رود پرخروش گنگ را با یکی از حوضچه‌های ورسای مقایسه کنیم!» (همان، ص ۳۴۴)
لامارتین، شاعر نامی، که با کارِ مُل با شاهنامه آشنا می‌شود، درباره‌ی یکی از پهلوانان شاهنامه، رستم، می‌نویسد: «زندگی رستم سراسر حماسه است. او از گهواره تا گور قهرمان بود. در سراسر زندگی برای آزادی میهن نبرد کرد. دیوان و ستمگران را برانداخت و پهنه‌ی زمین را از زشتی و بدی بپیراست. دلاوری یکتا و مردی درست‌کردار بود و نبوغ و دلاوری‌اش را در خدمت میهن گماشت و در دوره‌های تاریکی، سرزمین نیاکان خود را از آشفتگی و پریشانی رهایی بخشید ... از این رو نامش با نام ایران یکی است و تاریخ ایران با افسانه‌ی زندگی او درآمیخته و حماسه‌ای جاوید پدید آورده است.»
پس از لامارتین، و پس از انتشار جلد چهارم شاهنامه‌ی مل در ۱۸۵۵، ویکتور هوگو دوباره به فردوسی رو کرد، ولی این بار به ستایشش بسنده نکرد که «افسانه‌ی سده‌ها» را که شاهکاری بزرگ در ادبیات فرانسه و بزرگ‌ترین حماسه‌ی ادبیات فرانسه است، با الهام از شاهنامه و اوستا ساخت. او گفت که فردوسی در شاهنامه نشان داده بود که چگونه ملتی در درازای سده‌ها بارِ هستی بر دوش کشیده و با سختیها درافتاده و بر آنها پیروز شده است. سرنوشت ملت ایران سرنوشت روشنی در برابر تاریکی است. سرنوشت اهورا در برابر اهریمن است که پیوسته با یکدیگر در نبردند و در پایان اهورا بر اهریمن و فروغ بر تاریکی پیروز خواهد شد و روز روشن فرا خواهد رسید.
هوگو که اندیشه‌ی ساختن حماسه‌ای تازه در وصف بشریت را از فردوسی به وام ستانده بود درباره‌ی فردوسی، یا به تعبیر او «خدای رنگها»، چنین سرود:
سالها پیش فردوسی را در میسور دیدم که
پرتوی از خورشید برگرفته و آن را
همچون جیغه‌ای زرین بر جبین نهاده بود،
و به شاهانی می‌مانست که پستی و خواری را به درگاهشان بار نیست.
دستاری سرخ‌فام و یاقوت‌نشان بر سر
و جامه‌ای ارغوانی‌رنگ بر تن داشت و از شهر می‌گذشت.
پس از ۱۰ سال، دوباره او را دیدم که جامه‌ای سیاه پوشیده بود.
به او گفتم: تو، ای دوست دیرین که پیش از این
با جامه‌های ارغوانی‌رنگ بر ما می‌گذشتی،
تو، ای خدای رنگها! چه شد که امروز
جامه‌ای چنین سیاه، بسان شبهای تار، به تن داری؟
گفت: چندی است که خاموش شده‌ام.»
در واقع هوگو سرگذشت فردوسی را در زندگی خود می‌جست، چراکه او نیز همانند شاعر بزرگ ایرانی «سراینده‌ی سرود آزادی» بود.
با پایان چاپ شاهنامه‌ی مل و زمانی که فرانسویان با شاهنامه چنان که باید آشنا شدند هر یک از نویسندگان این کشور در رثای شاهنامه و فردوسی چیزی نوشتند و از او در کارهایش الهام گرفتند. در این زمان «ارنست رنان»، نویسنده‌ی نامی، در سال ۱۸۷۷ نوشت: «فردوسی عرب نبود، از خودِ ما بود. او و حافظ و سعدی و خیام، که ستاره‌های درخشان ادبِ پارسی‌اند، نشان می‌دهند که چگونه نبوغ آریاییان، در درازای سده‌ها، پیوسته با دشواریهای زندگی درافتاده و همواره بر آنها پیروز شده است» (Mélanges d'histoire et de voyages, 145).
در ۱۸۸۸، آدولف آوریل، کتابی درباره‌ی جایگاه بلند زنان در شاهنامه نوشت و چنین نتیجه گفت: «زن در ایران باستان، هوشیار و کاردان و خوش‌بیان و اجتماعی و سودمند بود. گاه در جنگها شرکت می‌جست و برای رفع مشکلاتِ سیاسی می‌کوشید.»
مترلینک، پیشرو نمایش نمادین یا تئاتر سمبولیست، در ۱۸۹۵ نمایش پلئاس و ملیزاند را با الهام از شاهنامه به صحنه آورد.
پس از اینها «پرنسس بی‌بسکو» درباره‌ی فردوسی چنین داد سخن داد: «آن گاه که فردوسی چشم به جهان نگشوده بود از آن رو بود که جهان را هنوز توانِ آن نبود که شاعری همچون او بپروراند.»
«آبل بونار»، شاعر نامی دیگر، به فردوسی روی آورد و حماسه‌ای زیبا و سراسر لطیف در وصف عشق و زندگی پرداخت و نام «شهریار ایرانی» را برش نهاد. او به فردوسی عشق می‌ورزید و او را سرآمد شاعران می‌دانست و در سال ۱۹۳۴ آن گاه که دولت ایران برای بزرگداشت فردوسی جشن هزاره‌ی او را بر پا داشت، بونار نیز به نمایندگی از سوی شاعران فرانسه در آن شرکت جست و در سخنرانی زیبا و بلند خود به ستایش فردوسی پرداخت.
این گزیده‌ای اندک بود بر تأثیر فردوسی بر ادبیات فرانسه؛ تأثیری که از همان زمان مرگ فردوسی آغاز شده است و تا به امروز نیز ادامه دارد.
گزارش: مسعود لقمان


کد مطلب: 129274

آدرس مطلب :
https://www.mardomsalari.ir/article/129274/فردوسی-فرانسه

مردم سالاری آنلاين
  https://www.mardomsalari.ir